گفتوگو با سیدمهدی شجاعی، داستاننویس
کسی نگران کتابهایی که چاپ نمیشود نیست
فرشاد شیرزادی- روزنامهنگار
سیدمهدی شجاعی از چهرههای سرآمد ادبیات انقلاب اسلامی است. کتاب «دمکراسی یا دموقراضه» او را اغلب کتابخوانهای حرفهای خواندهاند و بهخاطر دارند. از او بهتازگی 3کتاب برای کودکان و نوجوانان به چاپ رسیده است. «هیچکس همهچیز را نمیداند» از زبان حضرت سلیمان روایت میشود که با تصویرگری فرهاد جمشیدی از سوی انتشارات نیستان راهی بازار کتاب شده است. «زنی، مردی و دنیایی نامردی» براساس ماجراهای پس از واقعه عاشورا برای کودکان چاپ شده و «یکی بود... یکی نبود» با هدف بازخوانی فرازهایی از تاریخ صدر اسلام نوشته شده است. شجاعی همواره نگاهی انتقادی به موضوعهای جاری فرهنگی کشور دارد. گفتوگوی ما را با او که نقبی هم به وضع کتاب و کتابخوانی در متن جاری جامعه زده است، تا پایان بخوانید.
بهتازگی 3کتاب برای کودکان و نوجوان نوشتهاید که یکی با تصویرپردازی زیبای فرهاد جمشیدی منتشر شده است. چه شد که دوباره به فکر قلم زدن برای نوجوانان افتادید؟
حتماً میدانید که سرانه مطالعه در کشور ما وضع اسفباری دارد. کتابخوانی وضع بغرنجی دارد و روزبهروز این وضع بدتر میشود. در همه جای دنیا، ممکن است به دلایلی رجوع به کتاب کمتر شده باشد که البته بخشی از آن را ایبوک و کتاب الکترونیک بهخود اختصاص داده و بخش دیگرش هم به کتابهای صوتی اختصاص مییابد. در ایران امروز فضای مجازی و دیجیتال، مقداری بازار کتاب را کمرنگ کرده و به حاشیه برده است. اما قبول کنیم که در کشور ما وضع کمی متفاوت است و عوامل متعددی باعث شده تا سرانه مطالعه روزبهروز کاهش یابد. روزی اگر تأسف میخوردیم که شمارگان کتابهایمان 3هزار یا 5هزار نسخه است و در لندن پایهاش 500هزار نسخه بود، هماکنون تیراژ بهترین کتابهایمان به 200و 300نسخه رسیده؛ مگر مواردی که استثناست و مثلاً نویسندهاش شناختهشدهتر باشد. اما در شرایط عادی تیراژ 200و 300نسخه واقعاً فاجعهبار است. این موضوع نشاندهنده آن است که اقبال به کتاب وجود ندارد و عواملی که اقبال به کتاب را کم میکند، متعدد است؛ هروقت که خواستید میتوانیم بهطور کامل دربارهاش صحبت کنیم. اما بهشخصه به این نکته رسیدهام که اقدام عملی این است که از کودکی آغاز بهکار کنیم و بچهها را از کودکی به مطالعه عادت دهیم تا مگر کتابخوانی ترویج یابد. این است که رجوع دوباره به کودک به گمانم اهمیت بسزایی دارد. میدانید که من در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان نیز کار میکردم و تا پیش از این بیش از یکصد عنوان کتاب برای کودکان و نوجوانان نوشته و منتشر کردهام، اما رجوع مجدد بهکار کودک به این دلیل بود که فکر کردم باز هم باید از پایه کار را شروع کرد.
این از پایه شروع کردن باید برعهده چه نهادی باشد؟ کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، حوزه هنری، آموزش و پرورش، وزارت ارشاد یا خانواده؟
اصلش بهنظرم خانواده است. هماکنون نه حوزه هنری کار خودش را انجام میدهد، نه کانون پرورش فکری و نه وزارت ارشاد. متأسفانه همه نهادها و همه تصمیماتمان با یکدیگر هماهنگ است. به گمانم رسالت اصلی و عطش و نیاز سرنوشتساز بودن کتابخوانی را اگر پدر و مادر احساس کنند و اهمیت مطالعه و کتاب خواندن را درک کنند، بچهها هم کتاب میخوانند و بچهها هم انگیزهای برای کتاب خواندن و کتاب شنیدن پیدا خواهند کرد و این بهخودی خود میتواند راهگشا باشد. نمیتوان امیدی به مراکز رسمی و نهادهایی که مسئولیت اصلیشان همین موضوع است، داشت و همچنان انتظار کشید. هماکنون تنها امیدم به خانوادههاست. البته بسیاری از نویسندگان سعی میکنند ارتباطشان را از طریق قلمشان با خانوادهها برقرار کنند و والدین برای بچهها کتاب بخوانند، اما گرفت وگیر اصلی ما این است که خود پدر و مادر هم چندان اهل کتاب نیستند و دلیل اینکه بچه به کتاب خواندن علاقهای ندارد این است که کتاب را دست پدر و مادرش نمیبیند. اما اگر پدر و مادر را متقاعد کنیم که کتاب دست بگیرند و برای بچه کتاب بخوانند، شاید بنیان یک اتفاق جدی و تأثیرگذار برای مطالعه بیفتد و نهادینه شود.
مسئولانی که از تیراژ کتاب دفاع میکنند، معتقدند تعداد ناشران ما نسبت به دهههای قبل بهمراتب بالاتر رفته. این قابل دفاع است؟ مثلاً میگویند صدها ناشر کودک و نوجوان داریم که قبلاً نداشتیم. چند صد ناشر داریم که کتاب چاپ میکنند و مابازای تیراژی که پایین آمده، ناشر داریم. این موضوع تا چه اندازه قابل توجیه است؟
بهنظرم توجیه بیپایه و اساسی است.
چرا؟
چون اولاً مجوز نشر بسیار داده شده. صدها ناشر داریم اما چند تن از آنها فعالند و کار میکنند. این پرسش را باید پاسخ داد. باید اعلام شود که هماکنون چند ناشر بهطور فعال کار میکنند. از سوی دیگر کتابهای زرد و کتابهای بیخاصیت بهشدت در بازار افزایش یافته و به همین نسبت جمعیت ما هم رو به افزایش است. اگر شما بخواهید میزان جمعیت را نسبت به سالهای گذشته مقایسه کنید، درمییابید که طبعاً به همین تناسب باید تعداد ناشران هم بیشتر شود. کسانی که میگویند تعداد ناشران بیشتر شده به این نکته توجه ندارند که این تعداد، همین کتابهایی که با تیراژ 200یا 300نسخه امروز به زور به فروش میرسد، چند سال قبل تیراژی حدود 5هزار نسخه داشت. هماکنون چنین نیست که رقابت جدی بین ناشران وجود داشته باشد. البته از سوی دیگر داریم کتابهای زردی را که تیراژهای 100هزار و 200هزار نسخه را بهخودشان اختصاص میدهند. این نشاندهنده آن است که انگیزه بالا بردن سرانه مطالعه از سوی مسئولان ما وجود ندارد. با توجه به بالا رفتن قیمت کاغذ، کتابی که سال گذشته 10هزار تومان قیمت داشت، امسال 40هزار تومان قیمت میخورد. بعضیها هم میگویند اگر مردم احساس نیاز کنند و بخواهند کتاب بخرند همین کتاب 40هزار تومانی را هم میخرند و کتاب از سبد مایحتاجشان بیرون نمیرود، اما واقعیتش این است که ما بسترسازی برای ترویج مطالعه در این عرصه نداریم. اصولاً هم حکومتها در همه جای جهان علاقه چندانی ندارند که مردم خیلی کتاب بخوانند.
گفتید که بستری برای ترویج مطالعه وجود ندارد. تجربه کشورهای توسعهیافته جهان در این بین چقدر بهکار میآید؟
مشکلات بومی خودمان اینجا سر جایش است. 2نوع سیاست در کشورهای توسعهیافته و در حال توسعه داریم. در کشورهای توسعهیافته مخاطب را در حجم انبوه اطلاعات گم میکنند و در اینجا در فقدان اطلاعات باقی میگذارند. زمانی است که خبری را به شما نمیگویند و زمانی هم خبری را میان 100خبر دیگر به گوش شما میرسانند. در آن جوامع سیاست این است و دریافتهاند که به هر حال خبر را نمیتوان مخفی کرد. متأسفانه یکی از مشکلات ما همین است. سر فرصت اگر وقت باشد عرض خواهم کرد که سیاستهای امنیتی و انقباضی و ممیزی در کشور ما یکی از موانع جدی بر سر راه مطالعه است و به سیاستگذاران ما بازمیگردد؛ یعنی آنها هنوز میخواهند در مسابقهای به فرض با یک قاطر شرکت کنند که خودروهایی با آخرین سیستم و با بالاترین سرعت در حال حرکتند. در این رقابتها نمیتوان مقامی کسب کرد. اما بسیاری از این اشخاص فقط قاطرسواری بلدند و با ساز و کار خودرو هیچگونه آشنایی ندارند. پس خودرو را به رسمیت نمیشناسند و در این رقابت ما همواره شکست میخوریم.
و توصیهتان به جوانترها برای کتابخوانی؟
تحتتأثیر جو غالب فضای مجازی قرار نگیرند و باقیمانده وقتشان را در این فضا سپری نکنند. یکی از ابتلاهای جدی ما این است که نوجوانها و کودکان و جوانهای ما اگر 100ساعت وقت مفید داشته باشند، 90درصدش در گوشیها و فضای مجازی میگذرد. سر و ته اینها نشان میدهد که مثلاً شما 5ساعت وقت صرف کردهاید، اما چیزی گیرتان نیامده! در کشورهای توسعهیافته که این تکنولوژی متعلق به آنهاست، خودشان اخیراً سیستمهایی در بعضی گوشیها تعبیه کردهاند که اگر یک ساعت در فضای مجازی حضور داشته باشید، خودبهخود ارتباطتان با فضای مجازی قطع میشود؛ چون طبیعتاً بهعینه تجربه کردهایم و دریافتهایم که این فضا یکجورهایی آدمی را با خود میبرد. این ابتلای بزرگی است. بعضی پدر و مادرها خوشحالند که بچه 3، 4سالهشان وارد فضای مجازی میشود و خیلی سریع به گوشی تسلط یافته است. این موضوع بهنظرم هنر نیست. این فضا یک هوو و یک آفت جدی برای مطالعه و کتابخوانی است. و دیگر اینکه مردم باید به این توجه کنند که رشد و اعتلای فرهنگی با هیچچیز غیر از کتاب بهدست نمیآید؛ یعنی اگر احساس میکنند که کانالها و ایستگاههایی که پدید آمده، میتواند عمق فرهنگی بدهد، باید گفت نه، نمیتواند. همه اینها شاید اطلاعات را در سطح گسترش دهد، اما کتاب است که میتواند به آدمی بینش دهد. بینش را هیچ یک از فضاهای مجازی به کسی نمیدهد. تغییر نگرش میدهند و درحقیقت بینش عمیق را دور میکنند. این موضوع را باید مربیان به بچهها گوشزد کنند. متولیان اصلی هم این کارها را نمیکنند. وزارت ارشاد و صدا و سیمای ما کار فرهنگی نمیکنند. وزارت ارشاد ما که وظیفهاش این است که کار فرهنگی انجام دهد، همه مسئولیتش را در این موضوع خلاصه کرده که کتابها را ممیزی کند تا مبادا به جایی بربخورد. اینکه ترویج کتابخوانی در تلویزیون انجام شود، اصلاً دیده نمیشود. فقط سیاست انقباضی وجود دارد. آنچه چاپ نمیشود برایشان مهم نیست. برای کارهایی که انتشار مییابد، نگرانند و کسی را که کتاب مینویسد به یأس میرسانند تا او هم رها کند و بهدنبال کار خودش برود!