• یکشنبه 16 اردیبهشت 1403
  • الأحَد 26 شوال 1445
  • 2024 May 05
شنبه 21 فروردین 1400
کد مطلب : 127754
+
-

تصویر تهران/ یک حوض خاطره

تصویر تهران/ یک حوض خاطره

امیر حمیدی نوید

صدای کوبیدن پتکی یا کندن جایی یا زبانه کشیدن آتشی و داغی آهن گداخته‌ای در چهاردیواری بلند برج می‌پیچید و حرکت می‌کرد و در صدای همه جای خیابان گم می‌شد. بعد از  خیابان فردوسی روبه‌روی برج بلند، زیر آفتاب ایستاده بودیم که یکباره کلمات نامفهومی را زیر لب زمزمه کرد. سکوت شد برای لحظه‌ای همه جا انگار زمان از هر جنبش و حرکتی ایستاد. نگاهش به آسمان بود به بالای برج که دوباره تکرار کرد مفهوم‌تر:
 چه خواهی کرد با مشتی خاک/ اگر عمر دوباره بیابی؟ / چه خواهی جست/اگر زائری دوباره باشی / در زیر آفتاب.
یاد سرمای دی‌ماه و آن روز تلخ پشت سرمان بود و برج خاطره روبه‌رویمان که گفت من از اینجا خاطره دارم. کنار حوض وسط ضلع شمالی از توی کوچه. گفته بود ماشین را توی پارکینگ اکبر پارک کرده بود و از داخل دو تا کوچه بالاتر رفته بود داخل پلاسکوی پررونق و هیجان گردش و خرید و از عکاس دوره‌گردی خواسته بود ازش کنار حوض عکسی بیندازد. عکس را که انداخته بود بدون گردش و تماشای مغازه‌ها رفته بود.  حالا وسط پلاسکو بودیم از ضلع شمالی و نگاه ما از بالا به حوض بود و یادی که کنار حوض‌ها حرکت می‌کرد و در چهاردیواری می‌پیچید و می‌ایستاد کنار ما. خاطره از مشتی خاک، عمر دوباره یافته بود و خبر از رونق و هیجانی دوباره و حیاتی تازه نفس می‌داد. فروردین بود و ‌ماه اول فصل بهار سال نو.
 

این خبر را به اشتراک بگذارید