دیدار با اهورا ایمان، برگزیده بخش ترانه در سی و ششمین جشنواره موسیقی فجر
ترانه؛ اسیرسیاست یک بام و دو هوا
فرشاد شیرزادی- روزنامهنگار
اهورا ایمان، از شاخصترین ترانه سراهایی است که بسیاری از خوانندههای سرشناس ترانههایش را خوانده یا سفارش ترانه به او دادهاند. متولد بم است و ته لهجه شیرینش ما را به اقلیمی میبرد که سالها پیش، زیر آوار ماند، اما صدای رسای فارسی را همچنان از آن اقلیم به گوش ما میرساند. اهورا ایمان برگزیده نخستِ بخش ترانه در سی و ششمین جشنواره موسیقی فجر است. گپ و گفت خودمانی ما را با او درباره کتاب و کتابخوانی بخوانید.
ما عضو قانون جهانی کپیرایت نیستیم. بعضیها خودانگیخته رضایت مولف را جلب میکنند. از 2دهه پیش صدا و سیما از زندهیاد احمد شاملو ترانه پخش میکند، اما نام این شاعر بزرگ به هر دلیلی حذف میشود. خط زدن نام کسی که پشت انبوهی کتاب ایستاده است، آن هم در کشور خودمان از نگاه شمای ترانهسرا چه معنایی دارد؟
یکبار به برنامههای موسیقی محور تلویزیون دعوت شدم. بحث کارشناسی کارهایی بود که عیدانه بود و درباره نوروز ساخته شده بودند. از من خواستند تحلیلی داشته باشم. نام چند کار ازجمله شهریار قنبری، فرهاد و منفردزاده به میان آمد. من نام بردم و تحلیلم ادبی موسیقایی بود، اما بعداً بهدلیل نام بردن از همین افراد، مورد کممهری قرار گرفتم. سیاست تلویزیون یک بام و دو هواست که میخواهند بگویند ما مشکلی با آثار هنری نداریم، اما عمیقاً از بها دادن و پر و بال دادن به آثار هنری و موسیقایی پرهیز میکنند. سالهاست تلویزیون، در زمینه کپیرایت هیچگونه مسئولیتی را قبول نمیکند. فرقی هم نمیکند ترانهسرا باشی یا شاعر یا خواننده. در هیچ ارگان هنری در کشور خبری از حقوق مولف نیست. همین موضوع هنرمندان را زمینگیر کرده. شخصاً از روزگار بسیاری از هنرمندان قدر اولمان خبر دارم که متأسفانه بهدلیل همین رعایت نکردن حتی اخلاقی کپیرایت به سختی روزگار می گذرانند. اگر حقوق مولف به آنها تعلق میگرفت یا شاید حتی اخلاقاً فکر میکردند که چرا فقط از یک اثر موسیقایی یک خواننده درآمد داشته باشد، شاعر و آهنگساز هم بهره میبرد و روزگار آنها چنین نبود. ما امثال محمدعلی شیرازی، بابک بیات و ناصر چشمآذر که هیچگاه بهرهای از اثر شاخصی که تولید کردهاند، نبرده اند، کم نداشتهایم. موقع ساخت، دستمزد اندکی گرفتهاند و کنار رفتهاند و آن خواننده تا آخر عمر نامش پای کار ماند و نام دیگران حذف شده است. این نکتهای غمانگیز است و نهتنها تلویزیون برای رفع این نقص پیشگام نمیشود بلکه خودش از پیشگامان نقض قانون کپیرایت است.
ناشران ما از رمان استقبال میکنند و از داستان کوتاه کمتر. اما شعر مکتوب به محاق فراموشی رفته. علت این ضایعه را در سلسله پیوند با کدام دلایل میبینید و برای درمانش چه کار باید کرد؟
رشد فضاهای مجازی و مدیاهایی که به زندگی امروزمان اضافه شده، فعالیت فرهنگیای مثل کتاب، نوشتن و کتابخوانی و شعر را هر چه رقیقتر کرده. اعتبار یک شاعر هماکنون به تعداد فالوئرهایش در فضای اینستاگرام بستگی دارد. بهنظر میرسد که دیگر آنچه مهم است، خود شعر نیست و آنچه در این بازار آشفته اهمیت پیدا میکند، دنبالکنندگان شعرند. آنها هستند که به چه شاعری میدان بدهند و متأسفانه فضای اجتماعی، فضای عادل و منصفی نیست و نوعی پوپولیسم بر تیراژ کتابهای شعر حاکم است که در بعضی جاها به 200نسخه و 300نسخه بیشتر نمیرسد. این در حالی است که خیلی از زمانی که تیراژ یک کتاب شعر بدون رانت دولتی به چند هزار نسخه میرسید، نمیگذرد. البته هستند هنوز شاعرانی که رانتهایی دارند و مجموعه غزلهایشان به چاپ بیستم و سیام میرسد. گاهی وقتها با کسانی بهعنوان شاعر آشنا میشویم که سراسر ضعف تألیفاند. در یک نظرسنجی از من دعوت شده بود که از شرکت در آن انصراف دادم. در آن نظر سنجی میخواستند، ترانهسراهای برتر قرن را در زبان فارسی انتخاب کنند. هنگامی که 10ترانهسرای نهایی انتخاب شد، دیدم نیمی از آنها ضعف تألیف جدی دارند. کسانی هم که انتخاب میکردند دست به نقد بود و اما چهکسی تعیین کرده که انتخاب آنها به صواب و صلاح است. این قلم به دستان و برگزیدگان بهخودی خود میشوند الگویی برای چند جوان که در جشنوارههای آینده می خواهند شرکت کنند و بنویسند. در کشور حافظ، سعدی، رودکی و شاملو 10ترانهسرا انتخاب کردند که نیمی از ایشان یک خط در میان ضعف تألیف داشتند یا متر و معیارها بهگونهای بود که بهشدت جای پرسش داشت.
به رسانههای مختلف اشاره کردید و فضایی که رقیق شده. مگر کشورهای توسعه یافته هم همین رسانهها (مدیاها) را ندارند؟ اما چرا آنجا کتاب زنده است، اما در ایران به قول شما تیراژ کتاب شعر درخشان به 200نسخه تقلیل یافته؟
بهنظر میرسد مخاطب یک شاعر شاخص انگلیسی زبان، اسپانیایی زبان یا فرانسه زبان در اینستاگرام بهدنبال شعر نیست. در فیسبوک هم نیست. در کتاب است که بهدنبال شعر آنها میگردند. اینجا پای درد دل ناشران هم که بنشینید، مثلاً میگویند کاغذ گران است و با هزینه شخصی کتاب چاپ میکنند و هزار «و» دیگر! اینها همه باعث شده تیراژ کتاب پایین بیاید و تبلیغاتی برای کتاب انجام نشود و گویی کسی دلش برای حذف این مدیای سنتی و کلاسیک و معتبر یعنی کتاب نمی سوزد. آنجاها هم مدیا هست، اما مخاطبان دسته بندی شدهاند. مخاطبانی که دنبال فضای زرد و ژورنالیستیاند و در فضای مجازی پرسه میزنند و مخاطبانی که دنبال فضاهای عمیق و جدیاند و حتماً به کتابفروشی مراجعه می کنند و کتاب میخرند.
چرا مخاطبانی که موسیقی را گوش میدهند، نمیخواهند کتاب کاملی از ترانههای خواننده مورد علاقهشان را در کتابخانه داشته باشند؟
ترانه در کشور ما اقبال وسیعی در یک دهه گذشته داشت. پیشتر یک ژانر کمتر شناخته شده به شمار میرفت. بهویژه قبل از دهه 80 که تا پیش از آن، اصلا ترانه نداشتیم. آنچه میشنیدیم بیشتر سرود بود و شکل نوشتاریاش هم اصلاً موجود و در دسترس نبود. این اقبال شمشیر دو لبه بود. زشت و زیبای خیلی بعید از هم با فاصله زیاد! سیل و خیل علاقهمندانی که وارد این عرصه میشدند، هم می شد نویدگر روزهای خوبی برای ترانه باشد هم میتوانست آن را به ورطه پوپولیسم دهشتناک بکشاند که متأسفانه دومی اتفاق افتاد. بهطوری که برای خودم هم که 20، 25سال در این عرصه کار کردهام و به هر حال آلبومی هم منتشر کردهام، پیش آمده. گاهی چنان عدمشناخت وجود دارد که به من پیشنهاد میکنند، میخواهیم با تو در زمینه شعر همکاری کنیم! آن هم بدون اینکه متوجه باشند من ترانهسرا هستم و دستکم برای تعدادی از صداهای خوب روزگارم ترانه سرودهام. میخواهم بگویم این عرصه تا بدین اندازه سطحی و نازل شده. همین موضوع گریبانگیر حیطه نشر کتابهای ترانه هم شدهاست و کماکان کارهای جدی در گوشه میمانند.