باند هرگز نمیمیرد
چرا ۰۰۷ فناناپذیر است؟
سعید مروتی ـ روزنامهنگار
1
از «دکتر نو» (۱۹۶۲) تا «وقت مردن نیست» (۲۰۲۱) باند مسیری طولانی را پیموده است. در طول این سالها و با گذر از حدود 7 دهه، ۲۵ فیلم با محوریت مأمور ۰۰۷ ساخته شده است. از شان کانری و راجر مور تا تیموتی دالتون و پیرس برازنان و حالا دنیل کریگ هر دورهای جیمز باند خود را داشته است. ابرقهرمانی افسانهای که با تمام دسیسهها و توطئههایی که علیه او شکل میگیرد همیشه تا آستانه نابودی پیش میرود ولی هرگز نمیمیرد. این بلای جان تبهکاران و نابکاران، در بدترین شرایط هم همواره تک خالی در آستین دارد تا نوید پیروزی خیر بر شر را بدهد. مخلوق یان فلمینگ با تخیل درخشان و مهارتش در حادثهپردازی و خلق قهرمانی جذاب و توانا خیلی زود از دل ادبیات پلیسی، سر از سینما درآورد؛ سینمایی که تقریبا همه داستانهای باند را به فیلم درآورد و با موفقیت گسترده تجاریاش دیرپاترین قهرمان روزگار را خلق کرد. هر فیلمی از مجموعه باند که شکست خورد، مقصر فیلمنامه ضعیف، کارگردان ناتوان یا انتخاب غلط بازیگر دانسته شد و فیلم بعدی از راه رسید تا با تصحیح اشتباهات گذشته باند همچنان مسیرش را ادامه دهد. تداوم شگفتانگیز جیمز باند بهعنوان شمایلی همچنان جذاب و برندی که کماکان میفروشد این ذهنیت را بهوجود آورده که مأمور ۰۰۷ فناناپذیر است و اگر ایرادی وجود دارد به سازندگانش بازمیگردد نه ابرقهرمانی که به شکلی منحصر بهفرد در گذر ایام همچنان جذاب و تماشایی باقی مانده است.
2
با پشتوانه آثار فلمینگ، از همان فیلمهای اولیه باند، مؤلفهها و الگوهایی شکل گرفت که جهان ۰۰۷ را تشکیل داد؛ جهانی که تماشاگر با آن کاملا آشنا بود و به آن خو گرفته بود. هر فیلمی از باند با اینکه داستان مستقلی را دنبال میکند اما همیشه ارجاع به نشانههایی آشنا از فیلمهای قبلی میدهد. این قاعده بازی حتی در ضدجریانترین فیلمهای جیمز باند هم رعایت شده (گیرم به میزانی کمتر و محدودتر) و نتیجه مجموعهای از فیلمهایی است که واریاسیونهایی از یک تم واحد را اجرا میکنند و به نمایش میگذارند. وقتی با جیمز باند همسفر میشویم با رئالیسم خداحافظی میکنیم و دل به جهانی فانتزی و ساختگی میدهیم که احساسات و عواطف و غرایز ما را هدف میگیرد. بهترین باندها آنهایی هستند که سرگرمی و هیجان بیشتری را برایمان به ارمغان میآورند. فیلمهایی که هم باند در آنها خوب از کار درآمده هم «ام» و شاید مهمتر از همه بدمنهایی که شرارت بخشی تفکیکناپذیر از وجودشان است. ترکیب فانتزی، حادثهپردازی و جنسیت هر وقت درست از کار درآمده، باند مطمئنتر گام برداشته و بیشتر به توفیق رسیده. سرگرمکننده بودن، تقریبا همیشه در اولویت قرار داشته نه پسزمینه سیاسی (که البته نمیشود اهمیتش را بهخصوص در دهههای 60 و 70 میلادی انکار کرد). اگر باند را مولود جنگ سرد هم بدانیم باز هم نمیتوانیم کلیت پدیده را منحصر به عناصر فرامتنی و سیاسی بدانیم. این نکته مهمی است که باند پس از فروپاشی اردوگاه چپ و پایان جنگ سرد و جهان دوقطبی نیز همچنان دوام میآورد. باند در گذر زمان تبدیل به شمایل شد؛ شمایلی که بیش از هر چیز دیگری مورد تقلید قرار گرفت برایش پارودی (هجویه)ساخته شد، تیپش بارها بازتولید شد ولی در نهایت برند ۰۰۷ همچنان اصالتش را حفظ کرد.
3
پایان جنگ سرد، 6 سال میان دو فیلم باند «جواز کشتن» (۱۹۸۹) و «چشم طلایی» (۱۹۹۵) فاصله انداخت. در این فاصله تیموتی دالتون نه چندان جذاب جای خود را به پیرس برازنان داد تا باند جان تازهای بگیرد و «ام» هم تغییر جنسیت بدهد و جودی اینچ به مجموعه اضافه شود تا «اسکای فال» هم دوام بیاورد. بعد از برازنان هم نوبت به دنیل کریگ رسید و باند بهمرور تلخاندیشتر شد. ماجرای باند همچنان ادامه یافته و با هر تفسیری و هر تغییری این کهن الگو و این شمایل سینمایی همچنان زنده است. سلیقه شخصی شاید حکم به برتری دوران کانری و باندهای دهه 60 بدهد ولی برای نسل امروز شاید آن فیلمها به اندازه باندهای متاخر جذابیت نداشته باشد. باند با همه تکیهاش بر گذشته نگاه به آینده را حفظ کرده و خودش را بهروز نگه داشته. اهمیت فن و تکنولوژی در آثار باند که خودش میتواند موضوع مقالهای مستقل باشد، فیلمهای این مجموعه را محلی برای ارائه تازهترین دستاوردهایی کرده که از تخیل سازندگان این جهان نشات گرفته. جهانی که همیشه حول محور شمایلی به نام جیمز باند شکل گرفته است.
4
کیومرث وجدانی سالها پیش در مقاله درخشان «باندها» پیشبینی کرده بود هجو باند در سری فیلمهایی که به تقلید از مأمور ۰۰۷ ساخته میشدند و تبدیل یک انسان به دلقک، به مرگ قهرمان میانجامد. وقتی وجدانی مقالهاش را نوشت فقط ۴باند ساخته شده بود و شان کانری بازیگرشان بود. در سالهای بعد طنز دلپذیر کانری جای خودش را به شوخ و شنگی زیاده از حد راجر مور داد. چند باند ضعیف و سردستی ساخته شد که مورد انتقاد هم واقع شدند. با رفتن راجر مور و آمدن تیموتی دالتون هم فقط لودگی باند حذف شد و باندهای دهه 80 فیلمهای ضعیفی از کار درآمدند. تا دهه 90 و بعد هزاره سوم که برازنان و کریگ از راه رسیدند و فراز و نشیبهای باند همچنان ادامه یافت و البته همچنان به حیات خود ادامه داد و بهدست دشمنی قویتر از دکتر نو و «گلد فینگر»، یعنی زمان و فراموشی نابود نشد.
پیشبینی وجدانی درست از کار درنیامد، چون باند هم در گذر زمان با تغییرات همراه و همسو شد. اگر روزگاری باندها را تکنسینها و سرگرمیسازانی چون ترنس یانگ و گای هامیلتون با تکیه بر مهارتشان در حادثهپردازی میساختند، حالا سام مندس روشنفکر به مأمور ۰۰۷ عینیت میبخشد. اینکه فیلمهای باند ضعیف از کار درآیند و خودآگاهی روشنفکرانه سازندگانش خیلی همسو با روح سری فیلمهای باند نباشد چندان مهم نیست. باند دیگر شمایل و برندی شده که نمیتوان پروندهاش را بست. مهم این است که ۰۰۷ همچنان بازخواهد گشت و بعد از هر دنباله ضعیفی میتوان امیدوار بود که دنباله بعدی قانعکننده، جذاب، مهیج و سرگرمکننده باشد.