سری برای دردسر
آیتالله حسینعلی منتظری، 29آذر 1388 درگذشت
حمیدرضا محمدی
هنوز 12روز تا چهارم آبان1346مانده بود که ساواک قم، احضارش کرد و این برگه را به دستش داد؛ «چون وجود شما احتمالاً مضر به امنیت جشنهای تاجگذاری است سهماه به مسجد سلیمان تبعید میگردید.» در نامه محرمانهای هم که برای ساواک خوزستان ارسال شد، تلویحا بر خطرناکبودنِ او تأکید شد؛ «حسینعلی منتظری در تاریخ 46/6/25 از زندان آزاد و به قم عزیمت و چون اقامت مشارالیه در قم به مصلحت نبود لذا طبق رأی کمیسیون حفظ امنیت اجتماعی به سهماه اقامت اجباری در مسجد سلیمان محکوم و در تاریخ 46/7/22به شهرستان مزبور اعزام گردیده، دستور فرمایید اعمال و رفتار و تماسهای مشارالیه را تحت نظر قرار داده و درصورت مشاهده عمل مشکوکی از وی مراتب را به موقع اعلام نمایید.»
بدینترتیب، آیتالله منتظری، تحتالحفظ و با قطار، عازم تبعیدگاه شد، چنانکه «برای نماز هرچه اصرار کردم پیاده شویم گفتند نه، میترسیدند فرار کنم.» اما جالب آن است که فرماندار مسجدسلیمان، «به نام منوچهر تفضلی» که «پسر خواهر دکتر [منوچهر] اقبال» بود، چنان محترمش شمرد که گفته بود: «شما باید منزل یک اهل علم باشید» و او را به «خانه مرحوم آقای حاج سیدفخرالدین آلمحمد که یک سیدمحترمی بود و روحانی شرکت نفت هم بود» برد.
او اما سرش برای دردسر درد میکرد. با وجود این همه محتشمدانستنش ازسوی فرماندار، رئیس شهربانی به او گفته بود: «آشیخ اینجا آخوندبازی در نیاوری! مقررات این است که هر روز باید بیایی شهربانی دفتر را امضا کنی» و او خطابش قرار داده بود: «این قدر نمیخواهد تند بروی! من اگر بچه حرف شنویی بودم به اینجا نمیآمدم! من پایم را دم شهربانی نمیگذارم! و بالاخره هیچ وقت به شهربانی آنجا نرفتم».
پس از آن، جمعی از علمای نجف، «تبعید غیرقانونی آنجناب» را محکوم کردند و شماری از زندانیان زندان قزلقلعه هم، چون «بدون هیچ سند و دلیل با نهایت بیشرمی و وقاحت» تبعیدش کردند، نسبت به آن معترض شدند.