• شنبه 6 مرداد 1403
  • السَّبْت 20 محرم 1446
  • 2024 Jul 27
چهار شنبه 1 بهمن 1399
کد مطلب : 122247
+
-

نام کوچک من بلقیس

سلیمانی ؛ روایتگر وجوه مختلف زندگی زنانه در ایران

نثر
نام کوچک من بلقیس


حسنا مرادی  

بلقیس سلیمانی در سال1342 در جایی حوالی رابر کرمان به دنیا آمد و بعد از انقلاب فرهنگی، در دانشگاه تهران فلسفه خواند و در نهایت در تهران ماندگار شد. این سه فراز زندگی او، در زندگی بسیاری از شخصیت‎‌‎ها و قهرمان‎‌‎های رمان‎‌‎های او تکرار شده‎‌‎اند. در بیشتر آثار او، زنی وجود دارد که از روستاهای اطراف کرمان به تهران آمده و در دانشگاه تهران درس خوانده‎‌‎ است. او در فراز سوم زندگی، بعضی از قهرمان‎‌‎هایش را به زادگاهشان بازگردانده و بعضی‌ها را در تهران ماندگار کرده؛ کاری که خود سلیمانی با ماندن در تهران در زندگی واقعی و بازگشت به کرمان در رمان‎‌‎هایش کرده است. «بازی آخر بانو» نخستین رمان سلیمانی بود که بعد از چاپ با اقبال روشنفکران مواجه شد. با اینکه او از زندگی زنان می‎‌‎نوشت اما با همان نخستین اثرش نشان داد که برخلاف بسیاری از زنان نویسنده آن دهه، تحت‎‌‎تأثیر داستان‎‌‎های زویا پیرزاد نیست. سلیمانی در این سال‎‌‎ها 13 رمان و مجموعه‎‌‎داستان نوشته است که ویژگی خاص همه آنها زبان روان و بدون افت‎‌‎وخیز و بدون پیچیدگی‌شان است. نثر سلیمانی در روایت داستان‎‌‎هایش موجز و صریح و بی‎‌‎حشو و زواید است. او در استفاده از زبان شکسته متعادل و به دستور زبان فارسی معیار پایبند است. سلیمانی در روایت آثارش زاویه دیدهای مختلفی را از اول شخص تا دانای کل تجربه کرده است و در این تجربه‎‌‎ها به‎‌‎نحوی ماهرانه توانسته نثر ساده و روان خود را به قالب شخصیت رمان‎‌‎هایش اندازه کند. دلسوزی‌‎‌‎ها به طعنه و نق و نوق تبدیل شده بود. همه می‎‌‎دانستند عیب از من است، خودم گفته بودم. مادر مسعود سفره حضرت رقیه انداخت. همه، هم‌صدا با مجلس‎‌‎گردان از طفل خفته در خرابه‎‌‎های شام خواستند تا وساطت کند و دامن من سبز شود. مهری آدرس چندین پزشک را که دستشان شفا بود، به مسعود داده بود. خانم معلم در جایی، آن پس و پشت‎‌‎ها گفته بود: «داداشم که نمی‎‌‎تونه همه عمر پاسوز این دختره اجاق کور بشه.» اکرم سربسته خبرها را به من می‎‌‎داد و همو بود که پیشنهاد کرد از بهزیستی بچه بیاوریم.
فریبا گفته بود: «از کجا معلوم عیب از تو باشه، این دکترهای ایرانی چیزی سرشون نمی‎‌‎شه، بهتره یه سفر برین خارجه.» و از دخترخاله زن‎‌‎داداش‌اش گفته بود که دکترهای ایرانی 10سال آزگار پدرش را درآورده بودند با عمل‎‌‎ها و داروهایشان و عاقبت این پزشک‎‌‎های انگلیسی بودند که فهمیده بودند عیب از مردش است.
 

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :