• دو شنبه 17 اردیبهشت 1403
  • الإثْنَيْن 27 شوال 1445
  • 2024 May 06
پنج شنبه 25 دی 1399
کد مطلب : 121877
+
-

یادداشت همکاران دوچرخه برای تولد 20سالگی

صدسال به این سال‌ها!

صدسال به این سال‌ها!

این‌جا دوچرخه است و صدای ما را از قلب جذاب و پرشور نوجوانی می‌شنوید. دوره‌ای از زندگی که ساکنانش نجیب‌اند، صبورند و تا میوه‌ی آگاهی را می‌بینند، چشمانشان برق می‌زند و آن را می‌چشند.
و شاید به همین دلیل است که برای آبادانی وطنم، باید هوای نوجوانان سرزمینم را که نه؛ زمینشان را هم داشته باشیم و هر کجا نوجوان دیدیم، به احترامش سر خم کنیم.
 و ما اهالی دوچرخه، حالا بیست‌سال است  به خودمان می‌بالیم که به افتخار این دوره‌ی ناب و ارزشمند زندگی، هر پنج‌شنبه، در قلب بچه‌ها سبز می‌شویم و دلمان برای رسیدن پنج‌شنبه‌ی بعد، می‌تپد.

بی‌نهایت و دیگر هیچ
  نفیسه مجیدی‌زاده


شاید20 عدد مهمی باشد، شاید عددها در جای خودشان مهم باشند اما این‌جا نه! این‌جا اعداد مهم نیستند چون 100سال دیگر هم که بگذرد، دوچرخه نوجوان است، دوستان دوچرخه، نوجوان هستند و آن دوچرخه‌ای‌ها که حالا رفته‌اند دنبال کاروبار و زندگی‌شان، هنوز نوجوان هستند.
شاید هم عددها و از همه مهم‌تر عدد ٢٠ فقط در مدرسه مهم‌ باشد، در کارنامه! یا در رتبه‌بندی کنکور و دانشگاه، در علم و آموزش.
البته رشته‌ای دانشگاهی به‌نام منطق ریاضی و اعداد وجود دارد! حتی از نظر افلاطون اعداد مظهر هماهنگی عالم هستند و از نظر ارسطو، عدد منشأ و جوهر همه‌چیز است. در فرهنگ عامه هم باورهای عجیب و غریبی درباره‌ی اعداد وجود دارد. اما از نظر من، وقتی بی‌نهایت را پیش‌رو داریم، عددها اصلاً مهم نیستند.
 این از من!

تعبیر خواب!
  سید سروش طباطبایی‌پور


دیشب خواب عجیبی دیدم! توی دفتر دوچرخه، با همه‌ی همکاران جدید و قدیم دور هم نشسته‌بودیم و برای تولد 10 سالگی دوچرخه برنامه می‌ریختیم؛ آقای عموزاده‌خلیلی، خانم رستگار، آقای یحیی‌پور، خانم خانی، خانم رقمی،خانم حریری، آقای حسن‌زاده، خانم مجیدی‌زاده، آقای فروزان، آقای تربن، آقای مولوی، خانم ابوترابی و... و از نوجوان‌ها، یاسمن رضائیان، آریا تولایی، فرناز میرحسینی، الهه صابر، نیلوفر شهسواریان، فاطمه ترجمان و...
خلاصه بگو‌بخندی برقرار بود که نگو و کلی طرح و ایده که فلان‌جا جشن را برگزار کنیم و به‌مناسبت 10 سالگی، 1‌0هزار نوجوان دعوت کنیم و کیکی قد گردی وسط یک استادیوم ‌1‌0هزار نفری سفارش دهیم و ...!
که یک‌هو، وسط همان خواب شیرین، یاد کرونای تلخ افتادم و پریدم وسط حرف همه و گفتم: «دوستان... صبر کنید!پس کرونا چی؟ فاصله‌‌ی اجتماعی چی؟ نباید سلامتی نوجوون‌ها رو...»جمع سکوت کرد و عباس تربن گفت: «کرونا! کرونا دیگه کیه؟ خب... اون رو هم دعوت می‌کنیم!» و همه زدند زیر خنده و آقای خلیلی، وسط آن همه صدا، فریاد زد: «به امیدسلامتی همه‌ی نوجوون‌ها... به امید 20سالگی دوچرخه...» و همه کف زدند و هورا کشیدند و دعوت‌نامه‌های نوجوان‌ها دست‌به‌دست می‌شد و همین‌طور از روی هوا، اسم‌ دخترها و پسر‌های نوجوان، پرواز می‌کرد و روی آن‌ها حک می‌شد.
یک‌هو با صدای پیامک تلفن همراه، از خواب پریدم: پیامک از طرف خانم خانی بود: «...لطفاً ایده‌های خود را برای تولد 20سالگی دوچرخه....» وای خدایا! انگار خوابم تعبیر شد...
انگار دوچرخه 20ساله شد!

تو خانه‌‌ى منى
  شیوا حریری


حالا سال‌ها گذشته از آن روزها… از هیجان کشف،‌ از دلهره‌ی آغاز، از نگرانی اشتباه، شادی نتیجه. از اولین نامه‌ها، اولین تلفن‌ها، اولین صفحه‌ها، اولین نگاه‌ها،‌ اولین حرف‌ها، اولین دوستی‌ها.
حالا هزارها روز گذشته از آن روزهای آغاز. حالا من خسته‌ام و تو لاغر شده‌ای. من لابه‌لای تلخی و سیاهی دنبال سوسوی نور می‌گردم و تو توانسته‌ای بیست‌ساله شوی. اصلاً همین ماندنت، همین دوام آوردنت روشنایی این روزهای من است؛ مثل آرزوی آرامش، مثل با هم بودن، مثل گرمای خانه.
دور باشم از تو یا نه، دوچرخه،‌ تو خانه‌ی منی، خانواده‌‌ی منی،‌ بخش خوب زندگی منی.

نیمه‌ى گم‌شده!
  علی مولوی

زیاد پیش می‌آید که کسی بپرسد: «تو هنوز دوچرخه‌ای؟ خسته نشدی؟»
چرا بعضی‌ها فکر می‌کنند کسی از بودن با تو خسته می‌شود؟
درست 20سال است که با همیم، رفیقیم و مراقب هم‌دیگر هستیم. هرجا تو کم بیاوری، من برایت رکاب می‌زنم و هرجا من کم بیاورم، تو زیر بازویم را می‌گیری و مرا بلند می‌کنی. تو نیمه‌ی گم‌شده‌ی من بودی که پیدایت کردم.  چرا باید از نیمه‌ی گم‌شده‌ام، از بهترین دوستم خسته شوم؟
برای بقیه‌ی آدم‌ها 20 سال گذشته، اما من هنوز برق اولین نگاهت را به‌یاد دارم. هنوز هم هربار از لابه‌لای صفحه‌های روزنامه‌ی همشهری تو را بیرون می‌کشم، به پهنای صورتم لبخند می‌زنم و تو با آن لوگوی رنگارنگت برایم چشمک می‌زنی.
امروز فقط تولد تو نیست. سالگرد رفاقت ماست. سالگرد رفاقتمان مبارک، دوچرخه‌جانم!

20 برای بیست‌سالگی
 گشتاسب فروزان


20 عددی دل‌چسب است، این خوشایندی شاید ریشه در خاطرات دوران دبستان دارد. اشتیاقی بی‌وصف برای گرفتنش. اما در زندگی، 20 نقطه‌ی عطفی است برای شروعی دیگر از مرحله‌های زندگی: جوانی. امروز دوچرخه به مرز جوانی رسیده‌است اما هم‌چنان برای نوجوانان رکاب می‌زند. هرچه به گذشته نگاه می‌کنم می‌بینم دورانی را که از میان‌سالی تا به امروز در دوچرخه و با دوچرخه گذرانده‌ام، همه، سال‌هایی بوده‌است که به کودک درونم مجال داده‌ام که بی خیال در دشت نوجوانی بدود و بازی کند و از خلال این دوران زندگی‌ام نیز رنگ نوجوانی به خود بگیرد.

اکنون که از دوچرخه دور هستم، باز هم خود را با این حس به دوچرخه نزدیک می‌بینم و برای همه‌ی کسانی که از شماره‌ی 1 تا 1023 و از این به بعد برای این نشریه‌ی دوست‌داشتنی و تعالی فرهنگ نوجوانان ایران بی‌هیچ چشم‌داشتی تلاش داشته و دارند سلامتی و موفقیت آرزو دارم.

کبوتر جلد تو بودم
  یاسمن رضاییان


رؤیای روزهای نوجوانی‌ام این بود که یک روز، وقتی مطلبم در صفحه‌های تو چاپ می‌شود، اسمم از گوشه‌ی سمت چپ پایین مطلب، به گوشه‌ی سمت چپ بالا بیاید و یکی از همکاران تو بشوم.از 18سالگی رسماً در مطبوعات می‌نوشتم؛ اما راستش کبوتر جَلدِ تو بودم. هرجا که می‌نوشتم باز هم یک دلِ کلمه‌هایم پیش صفحه‌های تو بود. هنوز رؤیای نوشتن برای تو را داشتم.
در 20سالگی دیگر جدی‌جدی داشتم برای تو می‌نوشتم. ستون ثابت داشتم. چشم باز کردم و دیدم شبیه به آرزوی روزهای نوجوانی‌ام شده‌ام. طعم شیرین رسیدن به آرزو را چشیده بودم.
20سالگی معجزه می‌کند. برایت 20سالگی‌ای چنین شکوهمند آرزو می‌کنم.

آرزوی 100سالگی
   محمود اعتمادی


کرونا هنوز نرفته و تولد دوچرخه رسیده. بلای کرونا نگذاشت امسال جشن تولد دوچرخه به شیوه‌ی مرسوم برگزار شود. با این وجود می‌دانم ذوق و شوق برگزاری یک جشن تولد باحال در دل همه‌‌ی دوچرخه‌ای‌ها و خبرنگاران افتخاری در بسیاری از شهرهای کشور وجود دارد.
دوچرخه دودهه است که در دل نسل جوان و نوجوان جا خوش کرده و برایش آرزوی 100سالگی دارم. زندگی کردن مثل دوچرخه‌سواری است؛ اگر رکاب نزنید می‌ایستد.دوچرخه‌جان، تولدت مبارک!

رکاب بزن!
  علیرضا صفری


عمر چه سریع می‌گذرد! و حالا بیستمین سالگرد تولد دوچرخه هم رسید. چه همکارانی که در این 20سال در دوچرخه حضور داشتند و چه نوجوانانی که بعدها در مسیر حرکت دوچرخه، به ما ملحق شدند و اینک برای خودشان در مطبوعات قلم می‌زنند.
آرزو می‌کنم که دوچرخه هم‌چنان رکاب‌زنان به جلو برود و نوجوانان دیگری را با خود همراه کند. سلامتی و موفقیت روزافزون را از خداوند منان خواهانم.

دنیای  نو
ابراهیم رستمی عزیزی


همان‌طور که انسان در 20 سالگی،  پا به دنیای جوانی می‌گذارد و چشم به آینده دارد و به دنبال فتح موفقیت‌های روزافزون است، این‌روزها دوچرخه‌ی 2‌0ساله هم دلش می‌خواهد قلب همه‌‌ی نوجوانان را چه در دنیای حقیقی و چه در دنیای مجازی فتح کند.

نوجوان‌‌تر از نوجوانی
  حسین تولایی


20سالگی برای من نقطه‌ا‌ی تاریخی و فراموش‌نشدنی است. عددی جامع و کامل و بدون خرده‌ریز! 20ساله که شدم، فکر می‌کردم دیگر بزرگ شده‌ام. به هرحال ۱۰سال طول کشیده بود تا رقم سمت چپ سنم از ۱ به ۲ تبدیل شود. و فکر می‌کردم پشت سرگذاشتن این انتظار طولانی خودش یعنی بزرگ‌شدن. اما ناگهان 20سال دیگر گذشت! حتی ناگهان‌تر از ناگهان! حالا که رقم سمت چپ سنم ۴ شده است و رقم سمت راستش مثل کنتور گاز، زود به زود بالا می‌رود، فکر می‌کنم برای لذت‌بردن از زندگی، چه‌قدر باید نوجوان‌تر از نوجوانی باشم!
دوچرخه‌جان!که هرچه بزرگ‌تر می‌شوی نوجوان‌تر می‌شوی!
تولد 20سالگی‌ات مبارک باشد رفیق!
حالا وقتش رسیده است. خیز بردار برای 20سال دیگر. برای نوجوان‌تر‌شدن!

بیست تو هستی!
   نیلوفر نیک‌بنیاد


20ساله بودم که نشستم و با خودم فکر کردم چه‌قدر از عدد 20 بدم می‌آید. تمام عمر 20ساله‌ام را صرف این کرده بودم که نمره‌ی 20 بگیرم و ناگهان روزی به خودم آمده و دیده بودم هیچ‌چیز از کودکی و نوجوانی‌ام نفهمیده‌ام. از همان روز بود که با 20 دشمن شدم. تا کی؟ تا همین حالا. همین امسال که تو 20ساله شده‌ای و من بار دیگر مهر 20 به دلم نشسته و دوستش دارم.
20 برای من فقط یک نمره، یک عدد یا یک شماره نیست. 20 بخشی از تاریخ مطبوعات کودک و نوجوان کشورمان است. 20 تویی و من حالا بیش‌تر از تمام نمره‌های بیستی که در عمرم گرفته‌ام، این 20 را دوست دارم دوچرخه‌جان!

حتی با یکــ لبخند
  پگاه شفتی


برای تو می‌نویسم، برای تو که مثل همه‌ی بچه‌های این عالم، بیش از آن‌که یادش بدهیم، از او یاد گرفتیم. برای تو که مرا ساختی، پیش از آن‌که ما تو را بسازیم. برای تو که هر‌بار در سالگرد تولدت، زندگی مزه‌ی یک کیک شیرین می‌گیرد، بی‌آن‌که جشن و کیکی در میان باشد. در میانه این همه‌گیری ترسناک خوشحالم که یک سال دیگر هم به بودنت اضافه شد دوچرخه‌جان و من هستم که آن را حتی در وجودم جشن بگیرم و برایش تبریک بنویسم.
خوشحالم که هنوز زنده‌ای، هنوز زنده‌ایم. و امید دارم که سال بعد و سال‌های بعدش‌ هم زنده باشیم و برای تو جشن بگیریم، حتی فرسنگ‌ها دورتر، حتی در در وجود خودمان، حتی با یک لبخند...

 

این خبر را به اشتراک بگذارید