مریم سمایی- روزنامهنگار
- برای ما که سالهاست تو صف ایستادهایم این صف چیزی نیست.
- اگه چند نفر جمع بشیم و بریم جلوی فرمانداری، مجبور نیستیم تو این سرما، تو این هوای آلوده از 5صبح بیایم تو صف.
- مادرم تو شهرستان تنهاست. مریضه. من فقط یک برگه میخوام که برم شهرستان. همین.
آن یکی داد میزند« بابا من دادگاه دارم، اگه نتونم برگه تردد بگیرم همه هستیام نابود میشه.» در بین جمعیت کارخانهداری هم هست که میگوید نمیدانسته آبیک جزو تهران نیست و تا حالا بهخاطر رفتوآمد به کارخانهاش 6میلیون تومان جریمه شده است.
ساعت 8ونیم صبح شده و هنوز مردم تو صف ایستادهاند. گهگاهی سؤال تکراری که آقا چه مدارکی باید داشته باشیم هم شنیده میشود. بعد از این سؤال است که هرکسی چیزی میگوید. یکی میگوید همه مدارک باید کپی داشته باشد. مرد جلویی میگوید نه آقا من 2هفته پیش اینجا بودم، فقط کارت ماشین. باز یکی غر میزند که آخه این چه وضعی است. خب حداقل یک اعلامیه اینجا بزنند که بدانیم چه مدارکی باید داشته باشیم.
در گیرودار همین بحثهاست که یکی از کارمندان فرمانداری فهرستی را که خود مردم اسمشان را در آن نوشتهاند میگیرد و بهترتیب اسمها را میخواند تا صف تشکیل شود. دوباره سرو صداها شروع میشود. آقا اسم منو نخوندی... آقا من رفته بودم کپی بگیرم، بعد از این آقا بودم...
یک ساعت از به صف کردن مردم گذشته و حالا نوبت به نفر 185 رسیده. کمکم صف دارد سرو شکل میگیرد که یکی دیگر از کارکنان فرمانداری از دور داد میزند خانمها از صف جدا شوند. خانمها و آقایان هرکدام یک صف. همهمه دوباره آغاز میشود و نظم به هم میخورد. این بار خانمها خوشحالند چون تعدادشان کم است و کارشان سریعتر انجام میشود. یکی از خانمها دستکش را از دستش در میآورد و درحالیکه دستهایش را ها میکند میگوید: خدا رو شکر بالاخره این سوا شدن صف به نفع ما شد. تکسرفهها در هوای سرد و آلوده، صدای ناهماهنگی است که به گوش میرسد. اعتراض آقایان هم پایانی ندارد.
شنبه 20 دی 1399
کد مطلب :
121348
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/mZ64A
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved