وقتى کرونا، صدراعظمى مىکند
سیدسروش طباطباییپور
نام گروه ما «مافیا» است که از حرفهای اول اسمهایمان متینروپایی، احمدپسته، فرزادکرگدن، یاورنردبون و اردلانخان، یعنی خودم ساخته شده است.این یادداشتها، روزنگاریهای من است از ماجراهای گروه مافیا و من در روزهای قرنطینه که در دفتر خاطراتم مینویسم؛ باشد که بماند به یادگار برای آیندگان!
تجربهى نو شدن
دفترم! جمعهی قبل، یعنی مصادف با اولین روز سال نو میلادی، یاور ،این پیام را در گروه زد: دوستان، فرارسیدن سال نوی میلادی به شما ربطی نداره! لطفاً منتظر عید نوروز باشین!
غیر از متلکهایی که بچهها به یاور انداختند، بحثی که متین پیش کشید برایم جذاب بود: متین: آقای اردستانی، معلم ادبیات سال قبل میگفت بیاین ما هم از هر پدیدهی نو استقبال کنیم، نوروز باشه یا سال نوی میلادی و یا... چه عیبی داره به این بهانه، ما هم خوشحال باشیم!
فرزاد: آره... چه خوب یادته! میگفت سال نوی میلادی هم بهانهی خوبیه برای نوشدن و تازهشدن. بیاین از این بهانه استفاده کنین.
من: آره...منم پریدم وسط حرفش و گفتم: پس شیرینیش با شما!
احمد: خدایی دستبهنقد هم بود. همون موقع یکی از بچهها رو فرستاد تا از بوفه، بستنی بخره. متین... انگار تو رفتی؟ چرا از اون چوبی ارزونا خریدی؟
متین: آخه دلم براش سوخت. گفتم بندهی خدا باید پیاده بره خونه!
من: ولی تا ما آدمها چیز نو نبینیم و نو نشنویم، چهطوری میتونیم نو بشیم؟
احمد: بهخصوص این روزها که داریم از کهنگی میگندیم. کرونا همهی تجربههای نو رو کنسل کرده.
یاور: باید روی کرونا رو کم کنیم. من که با دیدن فیلمای جدید شروع کردم. البته پدرجان هم پای کار ه؟ هی بهش میگم بابا! نماوا و فیلیمو بیخطر هستن، نگران نباش.... چیز بد نمیبینم! اما وسط خواب و بیداری، جلوی تیوی، هی سرش تق و تق به کنارهی مبل میخوره و از خواب میپره و میگه: «منم تجربهی جدید دوست دارم، میخوام نو بشم.»
من: من هم یه تجربهی نو دارم. دیشب کوکوی انار درست کردم. حسابی همه کیف کرده بودند؛ با کمی پنیر پیتزا و کیوی و... تا دم صبح هم کلی تجربههای نو بهدست آوردم. رکورد دستشوییرفتن در یک شب زمستانی خورده شد!
شنبهای در گفتوگو با میرزاتقیخان!
سلام امیرکبیر عزیز! ببخشید که همینطور یکهویی و سرزده مزاحم شدم. راستش را بخواهی ما نوجوانها خیلی با تیپ و قیافهی گذشتگانی مثل تو ارتباط برقرار نمیکنیم. یعنی زمانه، ما را جوری بار آورده که خیلی سراغ تاریخ و گذشتهی خودمان نرویم. راستش را بخواهی من هم امشب بهطمع گرفتن نمرهی اضافی در درس تاریخ مزاحم تو شدم. خیلی هم وقتت را نمیگیرم؛ البته که میدانم پسرآشپز هستی و اگر اراده کنی، به افتخار یک نوجوان روزهای آخر قرن 14 شمسی، میتوانی کلی سوروسات به پا کنی!
اما خیلی مزاحمت نمیشوم.
تقیجان! وقتی زندگیات را در این سایت و آن سایت، میجوریدم، خیلی حال کردم. در حدود سهسال و سهماه که در مسند صدراعظمی بودی، ایران پارهپاره و ورشکسته را به سرزمینی منظم و سربلند تبدیل کردی. در روزگار ما آدمهایی هستند که سهسال که نه، سالها مسئول و مدیر بودند، اما دریغ از جابهجایی یک دانه ارزن! دمت گرم امیرجان! کاهش مواجب درباریان، دریافت مالیات به عدالت، حذف القاب، تأسیس کلی کارخانه، گسترش کشاورزی و... اینها همه دستهگلهایی است که تو بر سر این سرزمین زدی، اما به اعتقاد من گل سرسبد کارهایت، تأسیس روزنامهی «وقایعاتفاقیه» و مدرسهی «دارالفنون» است؛ یعنی دو قدم بزرگ برای رشد آگاهی.
اما دربارهی دارالفنون عرضی دارم که دلم میخواهد با تو در میان بگذارم. اینطور که من فهمیدهام، روش تحصیل و تدریس امروز مدرسههای ما، همان شیوهای است که تو در دارالفنون بنا نهادی! یعنی تا قبل از دارالفنون، نظام آموزشی ما، بر پایهی مکتبخانه و یکی دو درس محدود و یک استاد و یک کلاس بود؛ اما در دارالفنون، علوم، امروزی شد و فیزیک و هندسه و تاریخ به میان ما آمد و معلمهای رنگارنگ و تخته و گچ و پرسش و پاسخ و امتحانهای نیم سال و پایان سال و... قبول! دست مریزاد! اما چیزی که شاخ های روی سر مرا بلند کرده، این است که از 169 سال پیش تا کنون، یعنی از زمان تأسیس دارالفنون، کلی تغییر در سبک زندگی و علم و فناوری برای ما ایرانیان پیش آمده، اما روش تدریس در مدارس ما، در طول این یک قرن و نیم، حتی قد یک دانهی ارزن هم تغییر نکرده! آخر مگر میشود؟ حتی عکسی از میز و نیمکتهای دارالفنون دیدم که عین میز و نیمکتهای مدرسهی ما بود!
همان تخته، همان میز ، حتی همان معلم!
اما میرزاتقیجان! غصه نخور! اخیراً موجودی پیدا شده که به برکت حضورش، نظام آموزشی 169سال پیش تو، حسابی شخم زده شد! البته خدای ناکرده نمیخواهم کرونا را با تو مقایسه کنم؛ زبانم لال!اما برای نظام آموزشی ما، کرونا، برای خودش همینطور الکیالکی، یکپاصدراعظم شده. اگر دارالفنون تو ،مکتبخانهها را متحول کرد؛ کروناجان هم مدارس یخزدهی امروزی را زیر و رو کردو ابزارها و روشهای جدید را به صحنه آورد.
میرزاتقی! از این حرفها گذشته، مرگ تو هم حسابی مرا تحتتأثیر قرار داد؛ اینهمه جا.... حالا چرا حمام؟! اصلاً به همین دلیل و بهخاطر اعلام انزجار از نحوهی قتل تو، تصمیم گرفتهام از این به بعد کمتر به حمام بروم؛ خلاص!