• چهار شنبه 26 دی 1403
  • الأرْبِعَاء 15 رجب 1446
  • 2025 Jan 15
شنبه 15 آذر 1399
کد مطلب : 117722
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/L913w
+
-

راوی روزهای آتش و خون

داستان
راوی روزهای آتش و خون


جنگ تحمیلی، داغ بر دل بسیاری از مردم گذاشته بود و حرف‎‌‎های ناگفته بسیار داشت که باید یکی آنها را با زبانی ساده نقل می‎‌‎کرد. چه‎‌‎کسی بهتر از احمد محمود، نویسنده نام‌آشنای کشورمان که خود در آن روزهای آتش و خون، داغ برادر دیده بود. احمد محمود با رمان «زمین سوخته» بی‎‌‎شک نخستین روایتگر تلخ‎‌‎ترین روزهای ایران در سال59 بود که مقاومت جانانه مردم اهواز را در آن روزها به تصویر کشید. به گواه پسرش بابک اعطا، زمانی که پدر، به فصلی رسید که می‎‌‎خواست در آن، مرثیه شهادت برادر را بنویسد، زار زار می‎‌‎گریست و حتی از ناراحتی، به‎‌‎مدت 3شب تب کرد. بی‎‌‎تابی احمد اعطا (احمد محمود) تنها برای برادرش نبود و نوشته ساده و روانش نشان از همدردی عمیق وی با تک‌تک شخصیت‎‌‎های داستانش از «ننه باران» گرفته تا «گلابتون»، «میرزا علی»، راننده‎‌‎های کبوترباز و... دارد. اصلا همین سادگی نثر این داستان خطی روان بود که تا اواخر دهه70 به‎‌‎عنوان پرفروش‎‌‎ترین رمان حوزه دفاع‎‌‎مقدس شمرده می‎‌‌‎شد؛ هرچند به گفته پسرش در بدو انتشار با مهری‎‌‎هایی مواجه شد. برخی به وی اعتراض کردند و گفتند این رمان را به‌نفع دولت نوشته‎‌‎است. برخی از افراد درون حکومت نیز گفتند که این رمان، جنگ را به‎‌‎نفع چپی‎‌‎ها تفسیر کرده‎‌‎است. اما داستان زمین سوخته، تنها تجربیات نویسنده‎‌‎ای است که از نزدیک، آن روزها را با همه وجود لمس کرده بود. واکنش‎‌‎هایی که از مردم دید و سودجویی‎‌‎ برخی و فداکاری‎‌‎ عده‎‌‎ای بیشتر دستمایه داستانش شد؛ روزهایی پرهرج و مرج میان حملات هوایی و خبرهایی که بیش از هرچیز بوی مرگ داشت. اما داستان این رمان344صفحه‎‌‎ای چیست؟ خانواده راوی به دشواری با قطار شهر را ترک می‎‌‎کنند و فقط راوی و 2برادرش خالد و شاهد به‌اقتضای موقعیت شغلی ماندگار می‎‌‎شوند. بعد از بمباران خانه، راوی به محله دیگری از اهواز نقل مکان می‎‌‎کند و در آنجا شخصیت‎‌‎های داستانش یکی‌یکی در روزهای آغازین جنگ و بمباران‎‌‎ها شکل می‎‌‎گیرند. خالد برادر راوی بر اثر اصابت ترکش شهید می‎‌‎شود. درپی این حادثه، شاهد، دیگر برادر وی به‎‌‎دلیل شرایط بد روحی، برای درمان به تهران اعزام می‎‌‎شود. راوی که حالا دیگر تنها مانده، در خانه را می‎‌‎بندد تا به منزل ننه‌باران (پیرزنی که پسرش شهید شده) برود اما مات و مبهوت با تلی از آوار مواجه می‎‌‎شود و... . این داستان که در سال1361 منتشر شد، حاصل تجربه شخصی نویسنده از جنگ است و خودش دراین باره گفته‎‌‎است: «وقتی خبر کشته‌شدن برادرم را در جنگ شنیدم، از تهران راه افتادم رفتم جنوب. رفتم سوسنگرد، رفتم هویزه. تمام این مناطق را رفتم. تقریباً نزدیک جبهه بودم. وقتی برگشتم، واقعاً دلم تلنبار شده بود. دیدم چه مصیبتی را تحمل می‎‌‎کنم اما مردم چه آرام‎‌‎اند چون تا تهران موشک نخورد، جنگ را حس نکردند. دلم می‎‌‎خواست لااقل مردم مناطق دیگر هم بفهمند که چه اتفاقی افتاده‎‌‎است. همین فکر وادارم کرد که زمین سوخته را بنویسم». 
 

این خبر را به اشتراک بگذارید