دیدار با بدلکاران قدیمی که میگویند عیار ستارههای سینما را بالا بردهاند اما گمنام ماندهاند
اصغر چیچو آرتیست میشود
مهرداد رسولی
پای حرفهای سینماگران قدیمی که بنشینید حتما به شما خواهند گفت که حضور در سینما مثل سکه دو رو دارد؛ یک روی سینما شهرت و ثروت است و روی دیگر آن عزلت و گمنامی. بدلکاران سینما، خواسته یا ناخواسته روی دوم سکه را دیدهاند و در اوج گمنامی، خیلیها را به اوج شهرت رساندهاند. بدلکاری در ایران با همه فرازونشیبهای تاریخ 50سالهاش آنطور که باید موردتوجه عموم و اهالی سینما قرارنگرفته و به همین دلیل آنها را باید مردان گمنام سینما دانست. آنها معتقدند بهای زحمتشان پرداخت نمیشود و کسی قدرشان را نمیداند. برای پیبردن به صحت و سقم چنین ادعایی باید پای حرفهای بدلکاران قدیمی نشست. کسانی که در روزگار نه چندان دور، مرد اول صحنههای اکشن بودند اما حالا در کنج عزلت بهسرمیبرند و خودشان را فراموششدگان سینمای ایران میدانند. صبح یک روز سرد پاییزی برای گفتوگو با بدلکاران قدیمی به حیاط خانه هنرمندان که این روزها جایی برای تجدید خاطرات است، رفتیم. قهرمانان واقعی فیلمهای اکشن که یک زمانی مرد اول همه صحنههای شگفتانگیز و دور از باور بودند حسابی مو سپید کردهاند و قامتشان خمیده شده اما هنوز هم حرفهای بسیاری برای گفتن دارند. کسی که در 60یا 70سالگی برای خلق صحنههای اکشن عطش دارد عاشق سینماست. هر چند که برخی از آنها میگویند آنقدر گرسنگی کشیدهاند که عاشقی از یادشان رفته است.
کتکخورها بدلکار شدند
بدلکاری اساسا از ابتدای دهه40 در سینمای ایران رواج پیدا کرد و کارگردانها به واسطه کثرت تولید فیلمهای فارسی در جستوجوی افرادی بودند که در صحنههای اکشن بتوانند به جای نقش اول بازی کنند. در آن سالها بدلکاران، مرد اول صحنههای پرزدوخورد و تعقیبوگریز بودند و برخی دیگر در یک یا چند سکانس حسابی از بازیگر نقش اول کتک میخوردند. شاید به همین دلیل تصور عموم از بدلکاری در آن سالها، کتکخوردن در فیلمهای سینمایی بود اما این حرفه آرامآرام جای خودش را در سینما باز کرد و کارگردانها به اهمیت حضور بدلکار در برخی سکانسهایی که بازیگر نقش اول از پس آنها برنمیآمد، پیبردند. مجید علیزاده، جزو نسل اول بدلکاران سینمای ایران است که در بسیاری از پروژههای سینمایی بهعنوان بدلکار حضور داشته و نخستین تجربهاش حضور در فیلم سینمایی طلاق بودهاست. او در این فیلم نقش کودکی بیکایمانوردی را بازی کرده و میگوید با همین فیلم نمکگیر سینما شده است؛«وقتی کار تمام شد و فیلم را تماشا کردم دیگر نتوانستم از سینما جدا شوم. من خیلی زحمت کشیدم تا توانستم بهعنوان بدلکار در فیلمهای سینمایی بازی کنم. یکبار سر صحنه فیلم جوانمرد بهعنوان بدل فردین از طبقه دوم پریدم روی میز چوبی داخل حیاط اما کارگردان گفت از کادر خارج شدی و باید تکرار کنیم. برای همان صحنه خیلی آسیب دیدم. وقتی کار تمام شد فردین 20تومان داخل پاکت گذاشت و به من داد. کل دستمزد من در آن فیلم 50تومان بود.»
مردان همه فن حریف
بسیاری از بدلکاران قدیمی سینما بهمعنای واقعی خاک این حرفه را خوردهاند، تنها به این امید که در یک فیلم سینمایی نقشی هر چند کوتاه را ایفا کنند و به جمع بازیگران سینمای ایران ملحق شوند. بسیاری از آنها رنج بازی در صحنههای هیجانانگیز مثل نبردهای تنبهتن و تیراندازی، سوارکاری در پروژههای تاریخی، انفجارهای مهیب و تعقیبوگریز با موتور و خودرو را به جان خریدهاند و گاهی اوقات زیر مشت و لگدهای بازیگران اصلی دوام آوردهاند تا مهارتشان را به کارگردانها نشان بدهند و یک روز به دروازههای شهرت و ثروت برسند. مجید علیزاده، معروف به مجید فری متولد 1333است و تاکنون در 350فیلم و سریال بهعنوان بازیگر و بدلکار ایفای نقش کرده و به قول خودش در سینما همه کار کرده؛ «من در سینما کار فنی هم کردهام. تکنیسین برق شدم و ماهی 35تومان حقوق میگرفتم. برای اینکه از سینما جدا نشوم به همه کاری تن دادهام؛ از بازیگری تا دستیار فیلمبرداری و کارهای خطرناکی که کمتر کسی حاضر میشد انجام بدهد. من در فیلم فریاد زیر آب نقش سیاه را بازی میکردم و در یکی از صحنههای اکشن فیلم باید با موتور زمین میخوردم. سرعت موتور را بالا بردم تا صحنه خوب از آب دربیاید. در آن صحنه دست و پایم بهشدت آسیب دید اما از کارگردان پنهان کردم تا در پروژه باقی بمانم. ای آقا! ما همه کار کردیم برای این سینما.» در سینمای ایران فقط یک نفر بهعنوان بدلکار لوح تقدیر گرفته و آن یک نفر مجید علیزاده است. سینما بدلکارانی مثل او کمندارد. آنها در سینما همه کار کردهاند اما سینما برایشان کاری نکرده و حتی یک لینک اینترنتی در موتورهای جستوجوگر از آنها یافت نمیشود. با این حال، هر چند روز یکبار در حیاط خانه هنرمندان گرد هم جمع میشوند و درباره عشق مشترک با هم صحبت میکنند؛ سینما.
تیتراژها بدلکار ندارند
اگر بگوییم بدلکاران قدیمی کمک کردند تا چراغ سینما روشن بماند و تماشاگر بیشتری برای تماشای فیلم به سینما برود اغراق نکردهایم. بسیاری از سکانسهای ماندگار سینمای ایران با حضور بهروز وثوقی و محمدعلی فردین و سایر سوپراستارهای فیلمهای فارسی مردم را به سمت گیشهها کشاند و این صحنهها بدون هنرنمایی بدلکاران قدیمی درخشان از آب درنمیآمد. سینما هنوز هم به تجربه و تخصص بدلکاران قدیمی تکیه میکند اما نکته غمانگیز ماجرا این است که نام آنها از تیتراژ فیلمهای سینمایی و سریالهای تلویزیونی حذف میشود و رد پای آنها در هیچ فیلمی دیده نشدهاست. مهدی جوزی، بدلکاری که تخصصش پریدن از ساختمانهای بلندمرتبه است و نماد جسارت و شجاعت در سینماست، رنج کشیدن را بخشی جداییناپذیر از زندگی یک بدلکار میداند؛ «بدلکار در درجه اول باید از خودش محافظت کند تا آسیب نبیند. این کار خیلی سخت است، اگر سخت نبود بازیگر انجامش میداد. سینما نباید از خود گذشتگی و تخصص بدلکاران را از یاد ببرد. در فیلم «گذر از رنجها» اگر ایربگ سر صحنه داشتیم، بازیگر از طبقه پنجم به راحتی میپرید اما چون ایربگ نداشتیم، در یک سکانس به جای پژمان بازغی از طبقه پنجم روی شش ردیف کارتون پریدم. یکبار در هند که دومین کمپانی بزرگ فیلمسازی دنیا را دارد خیلی از ما استقبال کردند و بعد از دیدن کارهای ما گفتند اینجا بمانید اما ما نمیتوانیم از سینمای ایران جدا شویم، هر چند نام بدلکار در تیتراژ فیلمها دیده نمیشود.»
از قهوهخانه تا خانه هنرمندان
اینکه خیابان منوچهری را هالیوود تهران مینامند اغراقآمیز نیست. از کوچه اربابجمشید که چنددهه پاتوق سیاهیلشکرها بود بگذریم به کوچه مهر و قهوهخانه هنرمندان میرسیم که در سالهای دور محل دورهمی بدلکارها بود. حالا کوچه مهر به راسته فروشندگان لوازم آرایش بدل شده و هیچ نام و نشانی از آن باقینماندهاست. بعد از تاسیس انجمن هنرپیشگان و بدلکاران، همه بدلکارها از قهوهخانه قدیمی خیابان منوچهری به ساختمان خوشآبورنگ خانه هنرمندان در خیابان بهار جنوبی کوچ کردهاند و روال انتخاب بدلکار برای حضور در پروژههای سینمایی همین قدر تغییر کرده است. تا ابتدای دهه70 حضور مستمر در قهوهخانه هنرمندان برای حضور بدلکاران در فیلمهای سینمایی کفایت میکرد اما حالا رویه به کلی تغییر کرده و بدلکاران جویای کار باید فیلمی را ارائه بدهند که سند حضورشان در پشت پرده 3فیلم سینمایی باشد یا اینکه نامشان در تیتراژ پایانی 10فیلم به چشم بخورد. اصغر عاشوری معروف به اصغر چیچو یکی دیگر از قدیمیترین بدلکارانی است که به واسطه سابقهاش در ورزشهای رزمی، انتخاب اول کارگردانها برای ایفای نقش بدلکار در صحنههای پرزدوخورد بوده است. او حالا در آستانه 70سالگی به خانه سینما و انجمن هنرپیشگان و بدلکاران میآید تا قرعه به نامش بیفتد و در یکی از فیلمهای سینمایی جلوی دوربین برود؛«سال1350 که ما وارد سینما شدیم امکانات نبود و گاهی اوقات بدون رعایت نکات ایمنی از ساختمانهای بلند پایین میپریدم یا با سر نیزه ما را از روی اسب به زمین میانداختند. یک موقعی ما را به ژاپن بردند و در یک پروژهای با ژاپنیها کار کردم که 800هزار ین هم دستمزد دادند اما در سینمای ایران کسی قدر ما را ندانست.»
قهرمانانی که بازیگر شدند
بدلکاران را باید در زمره گمنامترین عوامل سینما بدانیم. بسیاری از آنها با گذشت چنددهه فعالیت در سینما به حقشان نرسیدهاند اما برخی از آنها که قریحه و استعداد بازیگری داشتند از بدلکاری به بازیگری رسیدند و کم و بیش به شهرت رسیدند. در دهه40 عدهای از کارگردانها ابتکار تازهای به خرج دادند و برای اینکه در صحنههای اکشن به برداشتهای بهتری برسند سراغ ورزشکاران و قهرمانان ورزش رفتند. صفر کشکولی، یکی از همین بازیگرانی است که با سابقه قهرمانی در مسابقات پرورش اندام آسیا و با دعوت ساموئل خاچیکیان وارد سینما شد. او بهعنوان بازیگری که در صحنههای اکشن نیازی به بدلکار ندارد، بازیگری و بدلکاری را توامان انجام میداد و به همین دلیل موردتوجه کارگردانهایی قرارگرفت که به استفاده از بدلکار در فیلمهایشان اعتقاد داشتند. صفر کشکولی بهعنوان قهرمان پرورش اندام وارد عالم بازیگری شد اما از سینما خیری ندید. او که در همه این سالها کارمند شرکت نفت بوده و با مدیریت یک باشگاه بدنسازی امرار معاش کرده حالا به جوانهای عشق سینما توصیه میکند همه تخممرغهایشان را در یک سبد نگذارند؛ «در دهه40 خیلی از قهرمانان ورزشی مثل حسین ملاقاسمی که قهرمان کشتی جهان بود وارد سینما شدند اما به جز فردین، سینما به هیچ کدامشان روی خوشی نشان نداد. محمدعلی فردین، نایبقهرمان جهان بود و اندام و چهره زیبایی هم داشت و کارش گرفت. نصیحت من به جوانها این است که با تحصیلات به سینما بیایند و دنبال شغل دوم هم باشند. من از سال1343 تاکنون در سینما و تلویزیون بهعنوان بازیگری که کارهای بدلکاریاش را خودش انجام میدهد فعالیت کردهام و هنوز دارم در خانه استیجاری زندگی میکنم.»
از یاد رفتهها
حکایت بدلکاران قدیمی سینما که این روزها چشم به در خانه سینما دوختهاند تا کارگردانها بیایند و آنها را برای نقشهای کوتاه در صحنههای اکشن انتخاب کنند، واقعیت سینمایی است که مثل تیغ دولبه عمل میکند. سینما عدهای از بازیگران خوشچهره را به سوپراستار تبدیل میکند و به اوج شهرت و ثروت میرساند و در عین حال این ظرفیت را دارد که بدلکارها را چنددهه در حسرت نگهدارد. اصغر عاشوری میگوید بسیاری از بازیگران مطرح سینما از فردین گرفته تا پرویز پرستویی، بخشی هر چند اندک از موفقیتهایشان را مدیون بدلکارانی بودهاند که جانشان را کف دستشان گرفتند و به انجام کارهای خطرناک تن دادند اما گویی این دو قشر به دو سیاره متفاوت تعلق دارند؛«همه قدیمیها و مو سپیدکردههای بدلکاری خانهنشین شدهاند و به شکل بیرحمانهای از یادها رفتهاند. از آن کارگردانها و بازیگرانی که خیلی جاها کار را برایشان درآوردیم تماس نمیگیرند که به قول معروف بگویند خرت به چند؟ امثال من بر حسب علاقه کار بدلکاری را انتخاب کردیم و الان هم هیچ انتظاری از کسی نداریم. بزرگترین مشوق من در این کار همسرم بود و از وقتی فوت کرد دیگر رمقی برای ادامه این راه برایم باقینمانده. اما با همین سن و سال کارهایی انجام میدهم که جوانها از پس آن برنمیآیند.»
عشق و جنون
بسیاری معتقدند سینما هنوز قدر بدلکاران را نمیداند و صنعت فیلمسازی آنچنان که باید آنها را جدی نمیگیرد. درحالیکه بدلکاری چیزی ورای بازیگری است و بدلکار جماعت برای حضور در هر فیلم سینمایی جانش و تکهای از وجودش را به حراج میگذارد. آنها صحنههایی را خلق میکنند که بعد از ظهور پدیدهای مثل جلوههای ویژه هم طرفداران خودش را دارد و هنوز کارگردانهایی هستند که تجربه فیلمسازی با بدلکار را با هیچ جلوه ویژهای تاخت نمیزنند. با این حال حرفه بدلکاری سایه تکنولوژی را بالای سر خودش احساس میکند و بسیاری از کارگردانها برای به تصویر کشیدن صحنههای اکشن و برداشتهای بیدردسر به شگردهای کامپیوتری و جلوههای ویژه پناه میبرند. خانه هنرمندان بهرغم همه جلال و جبروتی که دارد برای بدلکاران قدیمی روزهای سوت و کوری را رقمزده و همان قهوهخانه غبارآلود خیابان منوچهری هنوز هم فصل مشترک خاطرات بدلکاران قدیمی است. صحبتهای آنها درباره روزگار سپری شده بدلکارها به یک جا ختم میشود و دست آخر به این نتیجه میرسند بهای عاشقی در سینما را میپردازند. مصطفی رستمی در 80سالگی هنوز به خانه سینما و انجمن هنرپیشگان و بدلکاران رفتوآمد میکند به این امید که یک کارگردان بیاید و بعد از 12سال او را در قامت بدلکار مقابل دوربین قرار بدهد. او میگوید عاشق بدلکاری در سینماست و بارها مرز بین شجاعت و دیوانگی را رد کرده اما هرگز از راه بدلکاری معاش نکرده است؛ «ما سالها در این سینما کاشتهایم و الان باید فصل برداشتمان باشد اما با پیشنهادهای 150هزارتومانی که نمیشود کار کرد. در سینما پیر بدلکاری شدم و در این سن و سال نمیتوانم شغلم را عوض کنم. من در شهر خودم زمین داشتم و در روزهای بیکاری فروختم تا در سینما بمانم اما حالا دیگر چیزی برای فروختن ندارم تا عمر باقیمانده را سر کنم.»
سالهای دور از خانه
بسیاری از بدلکاران قدیمی در کنار فعالیت در سینما از جریان زندگی هم غافل نبودهاند و به قول خودشان دنیا و آخرتشان را پای سینما نگذاشتند اما برای برخی دیگر انگار زندگی بدون بازی کردن به جای سوپراستارها معنای چندانی ندارد. آنها که روزگاری حضور مستمر در قهوهخانه هنرمندان را رمز ماندگاری در پشت صحنه سینما میدانستند این روزها راهروهای تودرتوی خانه هنرمندان را تنها حلقه اتصالشان به سینما میدانند و گاهی در پلههای این ساختمان قدیمی و بزکشده اندک شانسهایشان برای قرار گرفتن جلوی دوربین کارگردانهای معروف را جستوجو میکنند اما چهکسی است که نداند اوضاع با چنددهه قبل دستخوش تغییرات اساسی شده. مصطفی رستمی میگوید وقتی در سینمای ایران بدلکاری میکرد بسیاری از سوپراستارهای معاصر هنوز به دنیا نیامده بودند. او میگوید بدلکارها چراغ سینما را روشن نگه داشتند اما خودشان از روشنایی آن بینصیب ماندهاند؛ «بدلکاری یعنی عشق به سینما. یعنی آنقدر کتک بخوری و آسیب ببینی تا کارگردان کات بدهد و بگوید تکراری در کار نیست. یعنی یک روز به جای ستارههای سینما صحنههای اکشن را بازی کرده باشی اما حالا با سیمکشی ساختمان زندگیات را بچرخانی.» 10سال از روزی که مصطفی رستمی بهعنوان بدلکار در برخی سکانسهای فیلم سینمایی «عشق شیشهای» بهعنوان بدل پرویز پرستویی بازی کرد گذشته و در این بازه زمانی طولانی پیشنهاد دیگری نداشته است. 10سال بیکاری هم نتوانسته او را از سینما جدا کند و به تعبیر خودش شمایل عاشقی را دارد که صدای آخرین ضجههای معشوقش را میشنود؛«در سینمایی که فیلمهای سخیف کمدی ساخته میشود جایی برای بدلکاری نیست.»