اسلام؛ مکتب مبارزه
با چهرههای مبارزان مسلمان آشنا شوید
علیرضا احمدی
سیری در سپهر سیاسی ایران پس از پیروزی نهضت مشروطهخواهی تا سقوط پهلوی اول و بهدنبال آن تا مقطع قیام 15خرداد1342نشان میدهد در این سالهای نسبتاً طولانی فعالیتهای سیاسی و رادیکال ضدحکومتی به دایره نیروهای سکولار محدود میشود. پس از شهریور 1320تا سالهای ابتدایی دهه40، حزب توده و نیروهای موسوم به جبهه ملی جریان اصلی فعالان سیاسی اپوزیسیون پهلوی دوم را تشکیل میدهند اما از این مقطع به بعد شاهد حضور پررنگتر نسل جدیدی از مبارزان آشتیناپذیر اسلامی در صحنه سیاسی کشور هستیم که فعالیتهای سیاسی و در برخی مواقع نظامی خود را با پیشگامی روحانیت مبارز به پیش میبرند.
شهریور1320مقطع مهمی در احیای حرکتهای اسلامی در فضای سیاسی کشور به حساب میآید؛ چراکه گروههای عملگرا و جریانهای فکری دینی با گسست از دوقطبی توده – جبهه ملی، حرکت جدیدی را آغاز کردند و فرصت یافتند که آزادانهتر به صحنه سیاسی و اجتماعی کشور بازگردند و با گذر از دهه40و فراز و فرودهای آن، در دهه50 قدرت و فراگیری بسیاری یافتند و درنهایت به جریان اصلی در پیروزی انقلاب بهمن57تبدیل شدند.
یکی از جریانهای اسلامی فعال در این دوره، گروههایی بودند که در ابتدا با رویکرد نشر افکار و عقاید اسلامی آغاز به کار کردند و به موضوعهایی مانند طرد افکار کسروی، حجاب و اخلاق در جامعه، مبارزه با بهائیت و... میپرداختند اما در دهه50 با پررنگترشدن گرایشهای سیاسیشان، به جریان انقلابی پیوستند که از جمله آنها میتوان به «جمعیت طرفداران اسلام»، «انجمن اسلامی دانشجویان»، «حزب اخوانالمؤمنین» و «جمعیت جامعه مسلمین» اشاره کرد.
در دهه50 و میان مبارزان اسلامگرا که برای سرنگونی رژیم سلطنتی فعالیت میکردند، برجستهترین نقش از آن روحانیون بود که تا پیش از قیام 15خرداد42 در 4 دسته کلی قابل شناسایی هستند؛ دسته نخست را روحانیونی تشکیل میدادند که سنتی و محافظهکار بودند و میتوان آنان را نمایندگان آیتالله بروجردی و آیتالله بهبهانی نامید. این قشر از روحانیون درکنار مشروع دانستن «سلطان شیعه» و قانون اساسی، در حوزههای شرعی گاهی انتقادهایی را مطرح میکردند که در قضیه اصلاحاتارضی، آزادی زنان و... نمود داشت. آنها اگرچه با خودکامگی شاه زاویه داشتند و برخی اوقات انتقاداتی را هم در این زمینه مطرح میکردند، اما به طورکلی نسبت به فعالیتهای سیاسی روحانیت ضدسلطنت خوشبین نبودند و وجود شاه را مانع بزرگی در مقابل نفوذ کمونیسم و بیدینی میدانستند.
در دسته دوم این تقسیمبندی، روحانیونی با گرایشهای ضداستبدادی قرار داشتند که از اجرای برخی اصلاحات اجتماعی در راستای تحقق احکام اسلامی دفاع میکردند؛ از جمله آیتالله میلانی، آیتالله محلاتی، آیتالله گلپایگانی و آیتالله شریعتمداری. دسته سوم را روحانیونی تشکیل میدادند که با رویکرد دمکراتیک و رادیکال به مقابله با پهلویدوم میپرداختند و بسیاری از اقدامات انجامشده را فریبکارانه میدانستند؛ آیتالله طالقانی از روحانیون بنام این طیف بود. اما دسته چهارم شامل روحانیون انقلابی میشد که کاملاً ضدسلطنت و از اواسط دهه40به بعد، انقلابی بودند. رهبری این جناح نخست برعهده امامخمینی(ره) و پس از تبعید از ایران برعهده شاگردان بنام ایشان از جمله آیتالله منتظری، آیتالله خامنهای، آیتالله مطهری و... بود.
پس از سرکوب قیام 15خرداد42، ایجاد فضای اختناق سیاسی در کشور و تاحدودی عقبنشینی جناحهای دیگر مذهبی، روحانیت مبارز و انقلابی با تشخیص پاشنهآشیل نبود تشکیلات منسجم، به جریان غالب میان گروههای مبارز مذهبی تبدیل شد که دارای شبکههای مخفی و غیررسمی درایران بود که تقریباً سراسر کشور را پوشش میداد و حوزه عمل وسیعی داشت. اگرچه در سالهای میانی دهه50 و با تحولاتی که در فضای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشور به وقوع پیوست، طیف وسیعی از روحانیون غیرسیاسی نیز به موضعگیریهای انتقادی میپرداختند، اما همچنان از ورود به صفبندیهای روشن درمقابل حکومت (کاری که روحانیت انقلابی انجام داده بود) اکراه داشتند.
در مقطع دهههای 40و50روحانیون انقلابی و عملگرایی مانند آیات و حججاسلام منتظری، ربانی شیرازی، سعیدی، خزعلی، یزدی، خلخالی، موحدی کرمانی، مشکینی، موحدی ساوجی، واعظ طبسی، هاشمینژاد و... نقش مهمی در سیاسیکردن فضای حوزه علمیه و همچنین حمایت از سایر گروههای مبارز اسلامی داشتند و در دهه50 بارها به زندان افتادند. آنها نخستین تشکل نامنظم انقلابی را در قم و برخی شهرستانهای دیگر تشکیل دادند و پایگاه اصلیشان در قم، مدرسه فیضیه بود که بارها مورد حمله ساواک قرار گرفت. این جریان از میانه دهه50 قوت و گسترش بیشتری یافت و از طیفهای مختلف روحانیت به آن پیوستند و «تبعید»، صدای روحانیون انقلابی را به دورترین نقاط ایران رساند.
در اواخر دهه 40و آغاز دهه50حوزههای علمیه شاهد فعالیت مراکز فرهنگی متعددی بودند که اگرچه ابتدا صرفاً مشی تبلیغی و دینی داشتند اما درنهایت به کانونهایی برای فعالیتهای انقلابی نسل جدیدی از روحانیون بدل شدند. برخی از این مراکز اگرچه ازسوی روحانیون میانهرو پایهگذاری شده بود اما نقش تأثیرگذاری میان گروههای اسلامگرا داشتند. مؤسسه در راه حق که مؤسسان اولیه آن حجج اسلام سیدهادی خسروشاهی، سیدمحسن خرازی، جمالالدین دینپرور و رضا استادی بودند، مرکز دارالتبلیغ اسلامی که توسط آیتالله شریعتمداری پایهگذاری شد و حواشی بسیاری میان روحانیون انقلابی و میانهرو ایجاد کرد و مدرسه حقانی که آیتاللهبهشتی در راهاندازی آن نقش محوری داشت و روحانیونی مانند آیات و حججاسلام مصباحیزدی، جنتی، قدوسی و ربانی شیرازی در مدیریت و تدریس آن حضور پررنگی داشتند، از جمله مراکز تأثیرگذار در سیاسیکردن فضای حوزه علمیه بودند.
همچنین از اواخر دهه30 و اوایل دهه40نشریاتی مانند «مکتب اسلام»، «مکتب تشیع» و «سالنامه معارف جعفری» منتشر و کتابهایی از اندیشمندان مسلمان همچون سیدقطب ترجمه شد که نقش مؤثری در طرح مباحث روز و سیاسی در سطح حوزههای علمیه داشت.
نهضت آزادی نیز ازجمله گروههای مذهبی ـ سیاسی فعال در مبارزات انقلابی در دهههای 40و50 بود که با گسست چهرههای مذهبی نهضت مقاومت ملی پس از کودتای 28مرداد 1332، در 27اردیبهشت 1340با حضور چهرههایی مانند مهدی بازرگان، آیتالله طالقانی، یدالله سحابی، آیتالله حاجسیدرضا زنجانی، حسن نزیه و... تشکیل شد. آنان میگفتند که «مسلمانیم، ایرانی، تابع قانون اساسی و مصدقی هستیم» و در چارچوب مرامنامه خود همواره در متن مبارزات حضور داشتند و عدهای از آنان نیز دستگیر و زندانی شدند. بازرگان هدف از تشکیل این نهضت را حفظ اصالت نهضت ملی در چارچوب وحدت با جنبش نوین اسلامی ارزیابی میکرد و برهمین اساس برخی از جوانان فعال مذهبی نیز ازجمله مصطفی چمران، محمدعلی رجایی، جلالالدین فارسی و حجتالاسلام محمدجواد باهنر در کنار آنان قرار داشتند.
از اواخر دهه40 گروههای سیاسی و مذهبی مختلفی در کشور شکل گرفت که اگرچه برخی از آنها صرفا مذهبی بودند مانند انجمن حجتیه یا پیشینهای قدیمیتر از دهه40داشتند مانند هیأتهای موتلفه اسلامی، اما آنقدر متنفذ بودند که موجی از مذهبگرایی در جامعه ایران ایجاد و فضا را برای فعالیت سازمانی منسجم نیروهای اسلامگرا مهیا کردند. بعضی از این گروهها مشی مسلحانه را پیش گرفتند، برخی صرفا به مبارزه سیاسی پرداختند و تعدادی هم از ترکیبی از هر دو استفاده کردند.
دراین میان یکی از گروههای شناخته شده و مؤثر میان روحانیون انقلابی جامعه روحانیت مبارز بود که نخستین هسته آن درسال1356با توصیه امامخمینی(ره) شکل گرفت. روحانیون شناختهشدهای مانند آیات و حججاسلام بهشتی، مطهری، باهنر، مفتح، محلاتی، هاشمی رفسنجانی، شاهآبادی، خسروشاهی و موسویخوئینیها از مؤسسان اولیه این گروه بودند که پایگاه اجتماعی آنان میان بازاریان، طیفی از طبقه متوسط شهری و دانشجویان بود.
هیأتهای مؤتلفه اسلامی از دیگر گروههای اسلامی مبارز بود که در سال 1342از ائتلاف 3هیأت مذهبی مسجد شیخعلی، هیأت اصفهانیها و مسجد امینالدوله ایجاد شد. این گروه که از نخستین روزهای آغاز نهضت امامخمینی(ره)، در فعالیتهای مختلف جنبش از پخش اعلامیه گرفته تا سازماندهی تظاهرات مشارکت داشتند، از چهرههای بازاری مانند حبیبالله عسکراولادی، مهدی عراقی، اسدالله لاجوردی، مهدی شفیق، هاشم امانی، احمد قدیریان، مهدی بهادران و حسین رحمانی گرفته تا روحانیونی مانند محییالدین انواری، مطهری و بهشتی را در جمع خود میدیدند. آنان که اندیشه مبارزه مسلحانه را از فدائیان اسلام به ارث برده بودند، با کشتن حسنعلی منصور در بهمن43توسط گروه سه نفره محمد بخارایی، رضا صفارهرندی و مرتضی نیکنژاد، سر و صدای زیادی در جامعه به پا کردند. هیأتهای مؤتلفه اسلامی در فعالیتهای فرهنگی مانند توزیع نشریههای «بعثت» و «انتقام» که در قم تهیه و به تهران ارسال میشد نیز مشارکت فعال داشتند. پس از ترور منصور و ضربه ساواک به این گروه، تعدادی از آنان اعدام و تعداد دیگری تا مقطع پیروزی انقلاب روانه زندانها شدند و همین موضوع زمینهساز دودستگی میان آنان درباره مشی مسلحانه شد.
حزب ملل اسلامی از دیگر تشکلهای مؤثر مذهبی بود که درسال43با رهبری حجتالاسلام سیدمحمدکاظم موسوی بجنوردی فعالیتهای خود را آغاز کرد و توانست جریانساز شود. این گروه که برنامه عملیاتی خود را براساس ایجاد حکومت اسلامی استوار کرده بود، با حضور افرادی مانند محمدجواد حجتی کرمانی، ابوالقاسم سرحدیزاده، محمد میرمحمدصادقی، عباس دوزدوزانی، جواد منصوری، عباس آقازمانی (ابوشریف)، احمد احمد، مرتضی حاجی و... شکل منسجمی بهخود گرفت و یک برنامه 65مادهای برای ایجاد حکومت اسلامی تدوین و با انتخاب مشی مسلحانه فعالیت خود را آغاز کرد.
آنان در بهمن 43نشریه «خلق» را هم منتشر کردند اما تشکیلات 9ماه بعد لو رفت و همه اعضا دستگیر شدند. اگرچه افرادی مانند بیژن جزنی، ایدئولوژی حزب ملل اسلامی را چیزی میان ماتریالیسم و ایدهآلیسم میدانستند اما بنیانگذاران آن بر هویت محض اسلامی آن تأکید میکردند. در این میان برخی اعضای حزب ملل اسلامی مانند ابوشریف، احمد احمد، جواد منصوری و عباس دوزدوزانی پس از آزادی از زندان، سازمان حزبالله را بنا نهادند که عدهای از آنان در دهه50با گروههای مبارز فلسطینی مانند الفتح ارتباط گرفتند و عدهای نیز راه پاکستان را در پیش گرفتند یا بعدا به مجاهدین خلق پیوستند.
سازمان مجاهدین خلق از دیگر تشکلهای اسلامگرای دهههای40و 50بود که در سال 1344با انتخاب مشی مسلحانه از سوی دانشجویان مسلمانی از جمله محمد حنیفنژاد، سعید محسن، عبدالرضا نیکبین و علیاصغر بدیعزادگان از دل جریان نهضت آزادی ایران به وجود آمد. سازمان قبل از انجام نخستین اقدام مسلحانه خود در شهریور 1350که قصد داشت عملیاتی برای برهمزدن جشنهای 2500ساله انجام دهد، زیر ضربه ساواک قرار گرفت و نسل اول بنیانگذارانش اعدام یا راهی زندان شدند. مجاهدین مسلمان که تا حدودی از افکار علی شریعتی متأثر بودند، در ابتدای دهه50 با تجدید سازمان دست به حرکتهای مسلحانه زیادی زدند، اما تغییر ایدئولوژی سازمان در سال1354که با رهبری تقی شهرام انجام شد و همچنین اختلافات جریان مارکسیست با بچهمذهبیها که به ترور مجاهدان مسلمانی مانند مجید شریف واقفی و مرتضی صمدیه لباف انجامید، ضربه سهمگینی به وجهه مجاهدین وارد کرد و به انشعاب انجامید.
گروههایی ازجمله «صف»، «امت واحده»، «بدر»، «فلاح»، «فلق»، «منصورون»، «موحدین» و «مهدویون» که بعد از انقلاب، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را ایجاد کردند، از مجاهدان مسلمان انشعابی بودند. محسن رضایی، محمد سلامتی، صادق نوروزی، مرتضی الویری، محمد بروجردی، محمود بخشنده، محمدباقر ذوالقدر و محسن تحویلزاده از اعضای برجسته این گروهها بودند که انفجار رستوران خوانسالار (محل تجمع نظامیان و مستشاران آمریکایی) توسط گروه توحیدی صف، از مهمترین فعالیتهای مسلحانه آنان بود.
سازمان فجراسلام نیز از دیگر گروههای فعال در سالهای 56 و 57بود که عمده تلاش آن تکثیر اعلامیههای امام و گروههای انقلابی بود. این سازمان که محسن کنگرلو از چهرههای شاخص آن بود، بهصورت یک هیئت مذهبی با عنوان هیئت متوسلین به چهارده معصوم(ع)» (ورامینیهای مقیم مرکز) فعالیت میکرد که روحانیونی مانند شجونی، فومنی، همتی خراسانی و... در آن سخنرانی میکردند. در میان جریان اسلامی مبارز، گروههایی مانند «جاما» (جنبش انقلابی مردم ایران) با گرایشی اسلامگرا و سوسیالیست به رهبری کاظم سامی که در آن چهرههایی مانند حبیبالله پیمان، نظامالدین قهاری و معینالدین مرجایی حضور داشتند و بعدها سازمان تازهای را با نام «جنبش مسلمانان مبارز» از دل آن تأسیس شد نیز به چشم میخورد. گروه «فرقان» و «آرمان مستضعفین» هم از جمله گروههایی بودند که درقالب منفصل از روحانیت به فعالیت میپرداختند و در حوزههای فرهنگی، سیاسی و گاه مسلحانه در مسیر ترویج ایدههای اسلامی مبارزه و حرکت میکردند.