جوان سندروم داون منجی 4بیمار شد
«نمیدانم چه حکمتی بود، برادرم از شهرستان به کرج آمد. در خانه ما مسموم و دچار مرگ مغزی شد و همین جا با پیوند اعضای بدنش 4بیمار نیازمند به زندگی برگشتند.» این حرفهای زنی است که همین چند روز قبل اعضای بدن برادرش که دچار سندروم داون بود به بیماران نیازمند اهدا شد.
بهگزارش همشهری، فرهاد، پسری که دچار سندروم داون بود، همراه مادرش در منطقه رازوجرگلان واقع در استان خراسان شمالی زندگی میکرد. آنها 6 خواهر و برادر بودند و کوچکترینشان فرهاد 21ساله بود. در این سالها همه خواهر و برادرها ازدواج کرده بودند و در شهرهای دیگر ازجمله کرج زندگی میکردند. با وجود بیماری فرهاد او و مادرش علاقه و وابستگی زیادی به یکدیگر داشتند.
چند روز قبل فرهاد از شهرشان به سوی کرج به راه افتاد تا مهمان خواهر و برادرانش شود. قرار بود او چند روزی با آنها باشد و حال و هوایش عوض شود. او مهمان برادر بزرگترش بود، تا اینکه یک روز بهطور ناگهانی حالش بد شد. هیچکس به درستی نمیدانست چه مشکلی برای او پیش آمده اما چون او داروهای زیادی مصرف میکرد، ممکن بود که داروها را اشتباه خورده باشد. به همین دلیل نزدیکانش او را به بیمارستانی در کرج رساندند. پسر جوان سطح هوشیاریاش پایین بود؛ طوری که پزشکان اعلام کردند ممکن است دچار سکته مغزی شده باشد. خواهرش که در همه این لحظهها بالای سر فرهاد بود به همشهری میگوید: برادرم 3 روز در بیمارستان بستری بود. پزشکان هرکاری که از دستشان برمیآمد برایش انجام دادند. اما هرچه میگذشت وضع او بدتر میشد. به همین دلیل با مادرم تماس گرفتم و از او خواستم به کرج بیاید.
خواهر داغدار فرهاد ادامه میدهد: مادرم به درستی نمیدانست برای فرهاد چه اتفاقی افتاده است. به او گفتیم فرهاد مریض شده. با این حال مادرم بیتاب بود و میگفت که میخواهم هرطور شده فرهاد را ببینم. مادرم با اصرار بالای سر برادرم در بخش مراقبتهای ویژه رفت و وضعیت او را دید. آن روز پزشکان با ما صحبت کردند و گفتند که فرهاد دچار مرگ مغزی شده است. گفتند که دیگر نمیشود برایش کاری کرد و اگر دستگاهها را از او جدا کنند فوت میکند. آنها گفتند با اینکه مغز فرهاد آسیب دیده اما سایر اعضای بدنش سالم است و بیماران زیادی به این اعضا نیاز دارند. وقتی ما این حرفها را شنیدیم تصمیم گرفتیم اعضای بدن فرهاد را اهدا کنیم. خواهر فرهاد میگوید: گفتن این موضوع به مادرم خیلی سخت بود. او و فرهاد خیلی به هم وابسته بودند. اما کمکم ماجرا را به او گفتیم. نمیدانستیم چه واکنشی نشان میدهد. اما همان موقع گفت: راضیام به رضای خدا. با اینکه گریه امانش را بریده بود، اما گفت اگر با اهدای اعضای بدن پسرم به بیماران دیگر کمکی میشود، من هم راضیام. آن روز مادر فرهاد و خواهر و برادرانش رضایتنامهای را امضا کردند که براساس آن این اختیار به تیم فراهم آوری اعضای پیوندی داده شد تا از همه اعضای بدن او استفاده کنند. خواهرش میگوید: نمیدانم چه حکمتی بود. فرهاد برای مهمانی به خانه ما آمده بود اما در همینجا حالش بد و دچار مرگ مغزی شد و با اهدای اعضای بدنش چندین بیمار نیازمند نجات پیدا کردند. ساناز دهقانی، رئیس واحد فراهمآوری اعضای پیوندی بیمارستان سینای تهران در اینباره گفت: بعد از موافقت خانواده بیمار مرگ مغزی او به بیمارسان سینا منتقل و در جریان عمل جداسازی کبد، پانکراس و کلیهها جدا و به 4بیمار نیازمند پیوند زده شد.