
فصل خیزش گوزنها
مسعود کیمیایی با نسخه سانسور شده فیلمش شهر را شلوغ و اکران 54 را پررونق کرد

سعید مروتی
«گوزنها» از 8 بهمن 1354 در این سینماها روی پرده رفت؛ آسیا، ژاله، اروپا، شهوند، لیدو، نپتون، توسکا، المپیا، پاسارگاد، چرخ و فلک، شرق و کاپری. داستان گوزنها اما از یک سال قبل شروع شد. از سال53 که کیمیایی سناریوی «تیرباران» را بهعنوان محصولی از استودیو میثاقیه با گروه همدل، همراه و ثابتش جلوی دوربین برد. جلوی دوربین بهروز وثوقی (که هفتمین همکاری مشترکش را با کیمیایی تجربه میکرد) و فرامرز قریبیان (رفیق دوران کودکی و نوجوانی که از فیلم «خاک» پیش رفقا بازگشت). پشت دوربین یار دیرینشان اسفندیار منفردزاده موسیقی میساخت تا حس بیننده را با زخمههای ساز و ملودیهایش بیدار سازد و نعمت حقیقی با آرفلیکس قدیمی، بهترین قابها را بست و میدانست که چطور باید با حس و حال کیمیاییوار همراه شد و عکسهایی که او در دفترچه دکوپاژ نوشته را چگونه گرفت؛ آن هم با تهیهکنندهای که در سومین همکاری پیاپی، در حد مقدور و ممکن امکانات را فراهم میکرد و سرمایهاش مزاحمت نداشت. به یاد دبیرستان «بَدِر» که مسعود و اسفند و فرامرز از آن خاطرهها داشتند، مدرسه ارامنه مقابل استودیو میثاقیه در خیابان قوامالسلطنه (سیتیر امروز) شد بدر تا بعد از اینکه قدرت از اتومبیل آریای رفقایش که جای گلوله در شیشه جلویش معلوم بود، پیاده شد مقابلش برود و پس از سالها سراغ رفیق قدیمیاش را بگیرد تا که حکایت رفاقت و گذشته پرافتخار و نوستالژی و خشم و اعتراض و عصیان شروع شود. تیرباران اینگونه جلوی دوربین رفت و بعد شد گوزنها؛ تا کیمیایی در توضیح نام فیلم، حکایت دوران مدرسهاش را بازگو کند که گوزن شاخهای زیبا و پاهای زشتی دارد.
کیمیایی که در دهه50، «داش آکل» را در شیراز ساخت، در فیلم «بلوچ»، مرد روستایی را به پایتختی که آماده جشنهای 2500 ساله میشد آورد و در خاک قصه بابا سبحان و پسرهایش را به سیاق خودش و در فضایی روستایی ساخت، سالها پس از «رضا موتوری» یک فیلم تهرانی تمامعیار کلید زد. سال53، سال تسلط کامل ساواک، اوج اختناق پهلوی و سرکوب همه مخالفان سیاسی و مبارزان معتقد به مشی سیاسی و زدن و به زندان انداختن چریکها بود. سالی که به نظر میرسید حکومت هر صدای مخالفی را خفه کرده است. سالی که بهراحتی حتی نمیشد جای شاهنشاه بگویی شاه. در چنین شرایطی کیمیایی، چریکی شهری را به یکی از شخصیتهای اصلیاش تبدیل کرد تا با کیفی پر از پول و پهلویی زخمی پی یار دوران مدرسهاش بیاید و دست خونیاش را روی دیوار آجری بدر بکشد. به تعبیری مسیری که قدرت طی کرد جمعبندی نمادین آمال و آرزوهای چریک ضدحکومت دهه50 بود.
گوزنها برای بخش مسابقه سومین جشنواره فیلم تهران انتخاب شد و آذر 53 در سینما پارامونت و تالار رودکی به نمایش درآمد و مورد استقبال شدید تماشاگران که اغلب دانشجو بودند قرار گرفت. در نشست خبری گوزنها که با حضور عوامل اصلی (کیمیایی، وثوقی، قریبیان و منفردزاده) برگزار شد و منوچهر انور اجرای جلسه را بر عهده داشت، بیشتر سؤالات درباره کاراکتر قدرت بود. تأکید کیمیایی بر دزد بودن قدرت هم نتوانست گوزنها را از مخمصهای که در انتظارش بود رهایی بخشد. در فیلمی که مهمترین ستاره-بازیگر دهه 50 یکی از بهترین حضورهای سینماییاش را به ثبت رسانده (و برای همین فیلم جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره را گرفت) خبرنگاران بیشتر درباره قدرت و پایان جسورانه فیلم سؤال پرسیدند؛
قسمت آخر فیلم شما بهنظر غیرمنطقی میرسد؟
-پلیسها فقط به خاطر گرفتن یک آدم نیامده بودند، مسئله دزدی در بین بود و گرفتن پولها خیلی مسئله است.
قدرت مسائل و حوادثی را از پشت پنجره اتاق سید میبیند. چرا خودش وارد ماجرا نمیشود؟
-این طبیعی است که قدرت نمیتواند در آن ماجراها شرکت کند. او یک دزد فراری است که نمیتواند حتی خودش را نجات دهد.
شما بیشتر خواستهاید او از دور ناظر ماجراها باشد و خودش وارد نشود یا اینکه مسئله دیگری در بین بوده؟
-او فقط ناظر است چون دزد است نمیتواند شرکت کند.
ممکن است شخصیت قدرت را بیشتر برای ما توجیه کنید؟
- خود فیلم تا آنجا که توانسته شخصیت قدرت را گفته. او یک دزد است و میبینیم در بعضی جاها به دزدی اعتراف میکند ولی مسئله این است که تمام ابعاد این آدم منفی نیست. یک دزد میتواند ابعاد مثبتی هم داشته باشد.
گوزنها بعد از نمایش در جشنواره تهران، توقیف شد و کیمیایی به همراه تعدادی از عوامل فیلم بازجویی شدند؛ «بعد از نمایش گوزنها در جشنواره، آمدند به استودیو و همه ما را بردند. در بازجوییای که من داشتم بازجو گفت شما دارید ژست کار سیاسی به خودتان میگیرید درحالیکه اصلا نمیفهمید این چیزها یعنی چه. گفتم بله شما درست میگویید ما هنرمندیم و کاری به سیاست نداریم. گفت پس چرا این چریک را در فیلمت گذاشتی؟ گفتم بابا این دزد است و اصلا مال این حرفها نیست. به هر حال این سینماست و این دزد هم یکخرده آلن دلونی و شیک است. عینک میزند و یکخرده حرفهای روشنفکرانه میزند وگرنه این یک دزد معمولی است که بعد سرقت پیش رفیقش آمده...» (مسعود کیمیایی در گفتوگو با نگارنده)
هیچ توجیه و تجاهلی نمیتوانست گوزنها را نجات دهد. در نهایت ساواک چون توقیف فیلم را پس از 2نمایش موفق و جنجالی در جشنواره به مصلحت نمیدانست، خودش دست به کار شد تا قدرت بشود یک دزد معمولی و سکانس پایانی کلا تغییر کرد. قدرت رفیقش سید را زخمی میکرد و دستگیر میشد و برنامه آینده را برای یافتن شغلی آبرومند میگذاشت.
این سناریویی بود که ساواک با فیلمبرداری مجدد اجرا کرد تا بعد از یک سال وقفه، گوزنها اکران شود. با همه این تغییرات مخرب و ویرانگر، حتی نسخه سانسوری فیلم هم بین مردم محبوب شد. آنچه گوزنهای مثله شده را به پرفروشترین فیلم سال54 تبدیل کرد فقط جنجالهای سیاسیاش نبود؛ این گرمای رفاقت و تسلط کیمیایی در خلق لحظههای ناب عاطفی بود که فیلمش را سرپا نگه میداشت. رابطه رفیقانه سید و قدرت فیلم را نجات داد. تماشاگری که مشتاق بود اصل ماجرا را ببیند باید چند سالی صبر میکرد. گوزنها مسیری را که سال48 با قیصر شروع شده بود، به سرانجام رساند. درک شهودی کیمیایی جامعه زخمی دهه50 را در قالب رابطهای رفیقانه، با تکیه بر فرهنگ ایرانی، سنتها و آیینها، تکیه کلامها و در یک کلام خردهفرهنگ تهرانی، به تصویر کشید. این همان پیروی از روح جمعی است که خاطره جمعی میسازد و به متعالیترین شکل، کاملا مردمی است بیآنکه دنبالهرو مردم باشد؛ بین رئالیسم و پوپولیسم مرزی وجود دارد و گوزنها این مرزبندی را جدی گرفت. این میزانسن رفاقت بود که ناگزیر با سیاست نیز همراه شد. سیاستی که از منظر آن روز نباید نقدش کرد و برای بازخوانیاش باید اختناق دوران و جامعه زخمی دهه 50 را در نظر گرفت. گوزنها مثل بیشتر فیلمهای کیمیایی، بیشتر با طبقه فرودست کار دارد، قهرمانش را هم از همان طبقه انتخاب میکند ولی مخاطب هدفش طبقه متوسط است؛ طبقهای که از دهه40 رشد کرده و در دهه50 مخالف وضع موجود بود. طبقهای که تناقضهای خاص خودش را هم داشت و در اوج چپگرایی به سنت و مذهب هم مراجعه میکرد. طبقهای که طولی نکشید تا در صف اول انقلاب بایستد. گوزنها ترجمان سینمایی التهابی است که زیر پوست جامعه جریان داشت. مقدمهای بر خیزش بزرگ سال57 و از بهمن 54 که فیلم کیمیایی اکران شد تا بهمن 57 که دشمنان «قدرت» صحنه را خالی کردند فقط 3سال طول کشید. گوزنها ترکهای دیوار را نمایان کرده بود.