شکوفایی تولید و اکران
سال۵۲ و نمایش عمومی ۹۲فیلم؛ سینمای ایران رکوردی تازه و دست نیافتنی ثبت کرد
سعید مروتی
همه نکته همین است؛ اکران ۹۲فیلم در سال۵۱؛ رکوردی که بهدست آمد و دیگر شکسته نشد؛ اوج سینمای فارسی، موج نو و سینمای روشنفکری. تنوع فیلمهای اکران شده در این سال، هم نشان از تداوم حرکت سینمای فارسی (که همچنان به راههایی برای جذب تماشاگر فکر میکرد) داشت و هم نشانهای بود آشکار از تداوم اعتماد به جوانهایی که زیرمجموعه موج نو قرار میگرفتند. در سفره متنوع اکران۵۱ هم فیلمهایی از چرخه جاهلی قرار داشت؛ مثل «مهدی مشکی و شلوارک داغ». هم «جهنم + من» اکران شد که فردینی متفاوت از فردین «گنج قارون» را به نمایش میگذاشت. سال۵۱ سال «فاتح دلها» هم بود که از محبوبیت آغاسی بهره میگرفت.
با اکران ۱۴فیلم از کارگردانهای نوجو در این سال، میتوان گفت سال۵۱ اوج همراهی سینمای جریان اصلی با فیلمسازان موج نویی بود. جز «چشمه» آربی آوانسیان و «بی تا» هژیر داریوش، بقیه این فیلمها با سرمایه بخش خصوصی ساخته شدند؛ از «صبح روز چهارم» کامران شیردل و «رگبار» بیضایی گرفته که نخستین تجربه بلند سینمایی سازندگانشان بودند گرفته تا «پستچی» مهرجویی و «بلوچ» کیمیایی که پیشقراولهای موج نو به شمار میرفتند؛ و هر دو فیلم هم محصول استودیو میثاقیه که در این سال «صادق کرده» تقوایی را هم داشت. فیلمهای دیگر عبارت بودند از: «دشنه» و «کافر» از فریدون گله، «خواستگار» و «ستارخان» از علی حاتمی، «تپلی» رضا میرلوحی، «صمد و فولاد زره دیو» جلال مقدم و «غریبه» شاپور قریب.
تنوع چشمگیر فیلمهای منسوب به موج نو نشان از فردیت کارگردانهایی داشت که هرکدام به شکلی نقطه تمایزی با سینمای فارسی متداول داشتند و در مواردی مرزبندیشان با فیلمفارسی، خیلی واضح و بارز نیست. آنچه در انتهای دهه40 رخ داد و به اقبال تماشاگران از فیلمهایی چون «قیصر» و «طوقی» انجامید، بازار فیلمسازان جوانی را که نمیخواستند همسو با فیلمفارسی حرکت کنند را تا اوایل دهه50 داغ نگه داشت. به شهادت اکران 1351، در این سال هنوز تهیهکننده بخش خصوصی حاضر بود سرمایهاش را صرف کارگردانهای جوان کند. هرچند شکست هر دو فیلم علی حاتمی، نسخه روشنفکرانه مقدم از فیلمهای صمد و ناکامی رگبار در گیشه و گرفتار شدن تهیهکنندهاش، تردیدهایی در زمینه اقبال مردم از سینمای متفاوت ایجاد کرد. احتمالا برای برطرف کردن چنین تردیدی، کیمیایی پس از فروش متوسط «رضا موتوری»و «داشآکل»، سراغ بلوچ رفت و به قول منتقد دوستدارش، برای گیشه ویراژ داد. بلوچ فیلم مورد علاقه منتقدان از کار درنیامد، ولی فروش بالایش، هم بازار غافلگیرکننده 2فیلم قبلی کیمیایی را تا اندازهای جبران کرد و هم استودیو میثاقیه را از سرمایهگذاریاش ناامید نساخت. قیصر در لباس بلوچ، نخستین و بدیهیترین ایراد منتقدان بود. اما کیمیایی با به جانخریدن انتقادها کوشید در درجه اول در سینمای جریان اصلی دوام بیاورد؛ سینمایی که بعد از سال۴۸، به مرور برخی استودیوهایش جولانگاه جوانها شده و در آن سال پستچی فیلم فستیوالی و هنری مهرجویی هم با پول بخش خصوصی ساخته شد. سال۵۱ سال صبح روز چهارم هم هست؛ اقتباس تماشایی شیردل از فیلم «از نفس افتاده» گدار و دفاع دوایی و حمله هوشنگ حسامی.