ابزوردی که تماشاچی را خنداند
بکت، در انتظار گودو و داوود رشیدی
فرزانه ابراهیمزاده
«ولادیمیر: دیگه تنها نیستیم، در انتظارشب، در انتظار گودو، در انتظار…انتظار. تمام غروب بیهیچ کمکی، تقلا میکردیم دیگر تمام شد. حالا دیگر فرداست.»
بهار سال1347 اعلانی در روزنامهها منتشر شد؛ نمایش «چشم به راه گودو» به کارگردانی داوود رشیدی به صحنه میرود؛ خبری که کمتر کسی میتوانست حدس بزند که اتفاقی مهم در تئاتر ایران خواهد بود و تماشاگر تئاتر را در برابر پدیدهای به اسم تئاتر ابزورد خواهد گذاشت. در سالهای پایانی دهه 40 هنر ایران تصمیم گرفته بود به هر قیمتی در جریان موجهای هنری دهههای 60 و 70 میلادی قرار گیرد و کارهای ابزورد نیز بخشی از آن بود. این موج از چند سال پیش در هنرهای تجسمی وارد شده و مورد توجه قرار گرفته بود، اما در سینما و تئاتر کاملا میتوانست ریسک زیادی داشته باشد.
در انتظار گودو یا با ترجمه داوود رشیدی، چشم به راه گودو یکی از مهمترین آثار نمایشی جهان بود که در سال1953 برابر با 1332 برای نخستینبار در پاریس منتشر شد و تا آن زمان واکنشهای زیادی را در جهان نمایش بهوجود آورده بود و رفتن به سمت آن به آسانی نبود.
جامعه روشنفکری ایران آن را با ترجمه سیروس شاملو با نام در «انتظار خودو» در مجله خوشه خوانده بودند و البته نمیدانستند که این اثر چطور قرار است در ایران اجرا شود. خود داوود رشیدی کارگردان هم مطمئن نبود بتواند دوساعت و نیم تماشاگران ایرانی را پای اثری بنشاند که دو نفر زیر یک درخت ایستادهاند و حرفهای بیسر و ته میزنند و منتظرند تا کسی به اسم گودو برسد و آنها را همراه خود ببرد. اما او و تهیهکنندهاش تصمیم گرفتند این ریسک را بپذیرند و آن را روی صحنه ببرند.
داوود رشیدی سال84 در گفتوگویی درباره این اجرا گفته که ابتدا قرار بود این کار در سال46 اجرا شود و از اینرو متن را برای اجرا ترجمه کردند. اما نتیجه این تمرین آن طوری نشد که میخواستند و مدتی تمرین را تعطیل کردند. اما با آغاز سال47 بار دیگر تمرینات آغاز شد و این بار رشیدی کارگردانی اثر را بهعهده گرفت و با گروه تئاتر امروز که او یکی از بنیادگذارانش بود، به اجرا رسید.
درباره محل اجرا دو روایت وجود دارد. برخی منابع نوشتهاند که این نمایش در انجمن ایران و آمریکا به صحنه رفت اما رشیدی در آن گفتوگو تصریح میکند که اجراهای نخست آن کار در تئاتر کسری اجرا شد. نقش استراگون را رشیدی بازی میکرد. نقش پوتزو ارباب محلی را ابتدا قرار بود منوچهر فرید بازی کند، اما در طول تمرینات، این نقش به سیروس افهمی واگذار شد. برای نقش لاکی هم پرویز کاردان را انتخاب کردند. تمرینات شروع شد اما تردید عدماستقبال تماشاچیها هنوز با گروه بود.
رشیدی در همان گفتوگو با اشاره به اینکه این نخستین برخورد تئاتر ایران با گونه نمایشی ابزورد بود، تردیدهای اجرایی را چنین به یاد میآورد؛ «راجع به تئاتر پوچی آن زمانها خیلی مسائل مینوشتند چون در سطح گستردهای در هنر اروپا و جهان مطرح بود. روشنفکران ایرانی در برخورد با در انتظار گودو که نماینده شاخص این تئاتر بود آن را بیشتر یک کار فلسفی میدانستند اما از آنجا که این فلسفهبافی هیچ وقت با اقبال مواجه نبود، نمیتوانستیم آن را به شیوهای که در تئاتر اروپا به صحنه رفته بود اجرا کنیم. من معتقد بودم پوچی هیچگاه با گندهگویی و حرفهای عمیق گفتن مترادف نیست. خیلی وقتها پوچی باعث تعجب و این تعجب باعث خنده میشود. بیشتر هم علاقهمند بودم تماشاگر را خسته نکنم؛ تماشاچی به تئاتر میآید تا نمایش ببیند و لذت ببرد».
با این همه، این گروه تئاتری نمیتوانست مطمئن باشد که مخاطب حتما راضی از سالن بیرون میرود؛«اجراهای تئاتر پوچی در ایران کسالتآور بود. میترسیدیم با توجه به شناختی که بهخصوص قشر روشنفکر از آثار بکت و در انتظار گودو دارد نتوانیم اجرای موفقی داشته باشیم. از یک طرف به فکر منتقدین و روشنفکران بودیم که ممکن بود از اینگونه اجرا خوششان نیاید چون بکت برایشان یک شخصیت بزرگ بود. اما از طرف دیگر باید تماشاچی تئاتر را هم راضی میکردیم».
رشیدی برای اینکه مخاطب تئاترش خسته نشود تصمیم گرفت به سراغ مدلی از اجرا برود که تماشاچی ایرانی با آن آشناتر بود و دیدی و گوگو را دو دلقک دیده بود که به سبک کمدی دلاآرته شباهت داشتند. طراح گریم نمایش بیژن محتشم به خوبی توانست این تصویر را بهوجود بیاورد.
شب اول نمایش اما استقبال تماشاچی همه دلشورههای گروه را شست و برد. استقبال خوبی از نمایش شد و خیلیها آمده بودند ببیند اجرای یکی از مهمترین نمایشهای قرن در ایران چطور است؛ رشیدی دراینباره گفته: «اجرای اول خوب پیش رفت و مردم آنجایی که باید میخندیدند، خندیدند؛ اما بهنظر میآمد خجالت میکشند، بخندند. چون آمده بودند یک کار فلسفی ببینند و با یک نمایش کمدی روبهرو شده بودند. اما یواش یواش خجالت را کنار گذاشتند. این نمایش از نظر تماشاچیان اجرای موفقی بود».
با استقبال خوبی که از این اثر شد منتقدان نیز درباره اجرای نمایش ابراز نظر کردند. رضا براهنی نخستین کسی بود که درباره نمایش و اجرای آن نوشت. او اجرای نمایش را غیرمنتظره دانست و درباره رشیدی نوشته بود که بازیاش خوب است، هرچند تپقهایی میزند؛ «ولی باید تبریک گفت که بهترین کارگردان ایران است. به روی صحنه آوردن چشم به راه گودو کار آسانی نیست. اگر این نمایشنامه بهدست کارگردان بیاستعداد و بیسوادی میافتاد یکی از خستهکنندهترین نمایشهای روزگار میشد».
جلالآل احمد نیز که به نقدهای تند و تیزش معروف بود درباره این نمایش با تأکید بر این که؛ بار اول است که میبینم یک نمایشنامه فرهنگی در تهران فهمیده و موفق اجرا میشود، نوشت: «نکته آخر درباره تحرک قرص رشیدی که عین میخی مدام روی صحنه کوبیده میشد و چه فرز. و چه چالاک. در تن سکون «بکت» چنان جانی نهاده بود که توقع من زیاد شد و گفتم چرا کلاه آفتابی (کولونیال) سر «پوتزو» نگذاشته؟ مگر نمیدانست که دارد در دنیای فقرزده ما بازی میکند و به فارسی و مگر حق نداریم برداشت صریح خودمان را از یک بازی بهصورت عرضه داشت جدیدی از ابزار و دکور طرح کنیم؟ به هر صورت آن چکمه و شلاق آن کلاه را کم داشت و از رشیدی برازنده است که «رشید»تر باشد».
البته رشیدی با این تلقی آلاحمد مخالف بود و معتقد بود که برداشت سیاسی او از کار تلقی خودش بوده است، با این همه از اینکه منتقد سختگیری چون آلاحمد از کار استقبال کرده راضی بود.
ایرج زهری و اسلام کاظمیه هم درباره اجرای این نمایش نقدهایی نوشتند که نشان میداد گروه اجرایی توانستهاند به خوبی از پس اجرا بربیایند. نمایش قرار بود 15روز روی صحنه باشد اما از آنجایی که سالن یکماه در دست گروه بود تصمیم گرفتند به جای نمایش دیگر همین اجرا را ادامه دهند. کار بعد از آن در جشن هنر شیراز نیز به صحنه رفت. اجرایی که مورد توجه گروههای اروپایی قرار گرفت و به این ترتیب نخستین نمایش ابزورد در ایران سربلند از اجرا خارج شد.