
آدمکشهای دوستداشتنی
یک باند مافیایی به سرکردگی مارتین اسکورسیزی چگونه فعالیت میکند؟

محمد عدلی ـ روزنامهنگار
در دورهای از نوجوانی و جوانی که تماشای فیلمها را با تقسیمبندی کارگردانها دنبال میکردم، برای مدتی به جای «فیلمباز» به «فیلمسازباز» تبدیل شده بودم. با یکی از دوستان فیلمها را دستهبندیشده میخریدیم و یک دوره زمانی را صرف دیدن فیلمهای یک کارگردان میکردیم. پشت سر هم فیلمهای یک کارگردان را میدیدیم تا وارد دنیای او شویم و از پشت عینکی که او ساخته دنیا را تماشا کنیم. تجربه بدی نبود اما بعدها خیلی از فیلمبازها به ما ایراد گرفتند و گفتند که این روش مناسب نیست؛ چراکه سایه ذهنی راجع به یک کارگردان ایجاد میکند.
حالا سالهاست که درهم فیلم میبینم اما هنوز خاطره آنروزها برایم جذاب است. آن تجربه باعث شد که نسبت به چند کارگردان، حس بهتری پیدا کنم و مکتب و زبانشان را بهتر درک کنم. مارتین اسکورسیزی یکی از آنهایی است که اکثر فیلمهایش را دوست داشتم و برای همیشه رفت در فهرست محبوبها؛ بدون توجه به اینکه فیلمهای آیندهاش خوب باشد یا بد. این نوع قضاوت راجع به کارگردان، همان چیزی است که فیلمبینهای حرفهای در مورد نحوه فیلمدیدن من هشدار داده بودند. اتفاقا چند فیلم بعدی این کارگردان که پس از آن دوره مرور آثارش، ساخته شد، در دسته فیلمهای تحسینشدهاش قرار گرفت تا اعتمادبهنفس بیشتری نسبت به این حس پیدا کنم.
قلاب اصلی که من را در تور فیلمهای اسکورسیزی انداخت، داستانی مافیایی و گانگستری بود که در ایران با نام «رفقای خوب» شناخته میشود. درباره واژه Goodfellas نوشتهاند که در اشاره عامیانه برای اعضای مافیا چنین تعبیری به کار میبرند. در فیلمی که 30سال قبل ساخته شده و فضای داخل فیلم حتی سالهای قبلتر را تداعی میکند، 3دوست با هم یک باند مافیایی تشکیل دادهاند. این تیم گانگستری در کارهای خلاف محدودیتی برای خود قائل نیستند اما آنقدر خوب مواد میکشند و آدم میکُشند که دوست داری به کارشان ادامه دهند.
در فیلمهای اسکورسیزی آنقدر راحت آدمها کشته میشوند که هولناکی این اتفاق به چشم نمیآید. مشابه این نوع آدمکشی در فیلمهای تارانتینو هم تکرار شده است که برخلاف نمونههای دیگر، از موسیقی استرسزا و نماهای اسلوموشن هنگام قتل خبری نیست. برای کشتن در فیلمهای اسکورسیزی لازم نیست شخصیتهای فیلم اسلحه را چند ثانیه روبهروی قربانی بگیرند و او را تهدید کنند؛ در یک لحظه بدون هیچ مقدمهای کار را تمام میکنند. این فرصت به مخاطب داده نمیشود که به خباثت عمل آدمکشی فکر کند و از قاتل، تصویر نفرتانگیزی بسازد. این تکنیک در کنار نوع شخصیتپردازی اسکورسیزی است که میتوان در فیلمهایش عاشق موادفروشها، قماربازها و قاتلها شد.