نهادگرا، عملگرا
اشتراک و افتراق آیتالله بروجردی با آیتالله کاشانی که در سال 1340 درگذشتند
مصطفی شوقی
دو مرجع، فقیه و روحانی عالیرتبه در سال چهلم قرن، یکی در نخستینماه سال و دیگری درماه دوازدهم با جهان وداع کردند. یکی مرجع عام و تام مذهبی جهان تشیع و دیگری مرجع سیاسی و مذهبی؛ آیتالله بروجردی و آیتالله کاشانی.
آیتالله سیدحسین طباطبایی بروجردی، زاده شهر بروجرد و دانشآموخته مکتب نجف و آخوندخراسانی و سیدکاظم یزدی است. سالها در بروجرد خوش آب و هوا و زیبا، مکتب درس بنا کرده بود و در روزگاری که نورالله نجفی اصفهانی، علم قیام علیه رضاشاه برداشت او را همراهی کرد اما تا زمانی که در 1323در قم ساکن شد گرچه فضل و دانش فراوانی داشت اما از مرجعیت عامه به دور بود. با این حال با دعوت علما و فقهای حوزه علمیه قم که روزگار فشار و سختی رضاشاهی را سپری کرده بودند، ساکن شهر روحانیت شد و از همان ابتدا شروع به نهادسازی در قم کرد بهصورتی که این شهر رونق تازهای گرفت. ایران در روزگاری که او به قم رفت در شرایط خاصی بهسر میبرد و هر روز معرکهای از نظر سیاسی، اجتماعی و از همه مهمتر مذهبی با حضور حزب توده و افرادی مثل احمد کسروی برپا میشد. روحانیت شیعه فعالتر و همانند دوران مشروطیت در عرصه عمومی ظاهر شده و روزنامههایی که برای خنثی ساختن تعلیمات کمونیستی منتشر میشد، رشد کرده بودند. آیتالله بروجردی در چنین فضایی ساکن شهر قم شد که جامعه مذهبی و سنتی بیش از هر زمانی به رهبری کاریزماتیک نیاز داشت که از روح مذهب در آن دوران آشفته صیانت کند. او این مسئله را در عدمدخالت در سیاست جاری کشور دید و در وقایع پرشتاب بعدی دهه 20 شمسی به نسبت دیگر رهبران مذهبی، رویهای محتاطانهتر در برابر مسائل روز داشت.
در سویی دیگر اما آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی از عراق به سوی ایران آمده بود. او و پدرش را از محرکان اصلی قیام بزرگ عشایر عراق علیه استعمارگران بریتانیا در 1920میلادی عنوان میکنند که پس از شکست آن، به تهران کوچ کرده بودند. کاشانی که مجتهدی نهچندان شاخص در میان علما بود از همان ابتدا سودای سیاست داشت. در مجلس مؤسسان انقراض قاجاریه در سال1304 به نمایندگی از روحانیت، رأی به خلع قاجار داد. شاید به همین دلیل در تمام دوران سلطنت رضاشاه او بهعنوان فردی مطرح بود که در وقایعی مثل خلع لباس، اجازه نامه پوشیدن لباس روحانیت را برای برخی از طلاب دینی صادر میکرد و حکومت نیز آن را محترم میشمارد. در وقایع اشغال ایران، کاشانی با توجه به سابقه قیام 1920، توسط قوای بریتانیا از بیم ایجاد رفتاری تحریکآمیز بازداشت شد. در ماجرای قتل کسروی همراه با دیگر علمای تهران این اقدام را ستود. در ماجرای اشغال فلسطین توسط رژیم صهیونیستی، بسیار فعالانه پا به میدان گذاشت و بیش از هر کسی تظاهرات حمایتآمیز برگزار کرد. در اینجا نیز آیتالله بروجردی بهعنوان مرجعیت عام فتوا و اعلامیه به نفع فلسطینیان داد اما نقش کاشانی در این مسئله با توجه به پیوند با فدائیان اسلام و رهبری آن مجتبی میرلوحی معروف به نوابصفوی، بسیار بزرگتر بود. از اینجا به بعد کاشانی و نوابصفوی دست به یک همکاری استراتژیک زدند بهصورتی که ترور دو نخستوزیر یعنی هژیر و رزمآرا با فتوا و حمایت کاشانی و اجرای فدائیان اسلام صورت گرفت. کاشانی در ماجرای ملی شدن نفت از بازیگران اصلی بود و جمعیتی از گروهها و شخصیتهای سیاسی بعضا متضاد را ذیل مبارزه با بریتانیا در کنار مصدق رهبری میکرد. فتوای او در شروع قیام 30تیر و سقوط قوام و روی کارآمدن مجدد مصدق نقش مهمی داشت و همین میرفت که او را مرد اصلی ماجرا کند اما مصدق و کاشانی خیلی زود به راه اختلاف افتادند.
آیتالله بروجردی اما سیاست را تا جایی ادامه میداد که به دیانت آسیبی نزند. در تفاوت رفتاری با آیتالله کاشانی که عملگرایی سیاسی را ارجح میدانست، او اجازه نداد که حوزههای علمیه وارد سیاست شوند، حتی گروهی مانند فدائیان اسلام، را که شعار حکومت اسلامی و برپایی شریعت در جامعه میدادند را از قم بیرون کرد و طبق اسناد، اقدامات آنها را مخالف وظایف طلبگی اعلام کرد.
در ماجرای نهضت ملی شدن نفت نیز آیتالله بروجردی، برخلاف کاشانی وارد عرصه نشد و میگفت در مسئلهای که سررشته ندارد، شرکت نمیکند. با این حال نفی این کار را نیز نکرد و بهنظر میرسد که قلبا با این موضوع موافقت داشت اما قائل به اقدام عملی نبود.
در کنار اینها، آیتالله بروجردی در مسائلی مثل ماجرای مجلس مؤسسان دوم و تغییر قانون اساسی به محمدرضاشاه تذکر داد که مذهب رسمی را تغییر ندهد یا در تصویب قانون جدید انتخابات در زمان دکتر مصدق تأکید کرد که رویه برخلاف مذهب نباشد.
آیتالله کاشانی و آیتالله بروجردی هر دو از روی کارآمدن فضلالله زاهدی استقبال کردند. کاشانی خود از مخالفان اصلی مصدق در آن دوران بود و با زاهدی نیز میانه خوبی داشت. آیتالله بروجردی اما بعد از 28مرداد، غیراز تلگرام تبریک به شاه، در گفتوگو با زاهدی – که هفتهای بعد از کودتا برای دیدار با مرجع تقلید عام جهان تشیع به قم رفت – آنطور که گفته میشود، به نخستوزیر تذکر داد که فرهنگ مملکت را از عناصر غیردینی پاک کند (نقل به مضمون) این سخن ناشی از نگرانیهای آیتالله بروجردی از نفوذ تودهایها در مدارس بود.
دو آیتالله همواره با هم رفتاری دوستانه و حسنه داشتند و در سال1331 شمسی ملاقاتی احترامآمیز میانشان برقرار شد. با این حال نشانههایی از گلایه کاشانی از آیتالله بروجردی وجود دارد؛ جایی که او بعد از تبعید به لبنان از اینکه از طرف مرجعیت قم حمایت نشد، انتقادهایی را مطرح کرد و حتی در نامهای به یکی از دوستان خود نوشت؛ «همه رفقای حوزه را سلام میرسانم. خیلی خیلی محرمانه است، بعضی از خودمانیها داخل حوزه شدهاند. خیلی باید ملاحظه کرد. نمیتوانم اسم ببرم و مطالبی را که میدانم بنویسم. البته این مطلب را مکتوم از همه کس بدارید، حوزه را تصفیه نمایند والسلام.»؛ این اختلاف نظر در مریدان دو آیتالله هم دیده شد؛ مانند برخوردی که میان حامیان دو نامزد انتخابات مجلس شورای ملی در شاهرود بر سر رقابت میان شمس قناتآبادی از نزدیکان کاشانی و غلامرضا فولادوند از مریدان آیتالله بروجردی، در گرفت که البته در همان سطح ماند و عمقی نیافت.
آیتالله کاشانی بعد از ماجرای کودتا بر اثر انتقاد از زاهدی بهدلیل برگزاری انتخابات به حاشیه رفت تا اینکه در سال1334با دستگیری فدائیان اسلام او نیز به جرم صدور فتوای قتل رزمآرا دستگیر شد ولی آیتالله بروجردی با پیام حمایتآمیز خود به شاه دست حکومت را در عقوبت کاشانی بست. آیتالله لطفالله صافیکاشانی از مراجع تقلید امروز حوزه علمیه در خاطراتش از قول آیتالله بروجردی میگوید: «آقای کاشانی اقرار کرد که به دستور وی رزمآرا به قتل رسیدهاست. فقیه میتواند مطابق استنباط و اعتقادش حکم کند و نباید برای این حکمش، محاکمه شود». او ادامه میدهد:«از این روی، آنقدر پافشاری کردند که از محاکمه آیتالله کاشانی جلوگیری کردند. گفته بودند: محاکمه میکنیم ولی مجازات نمیکنیم؛ ولی باز هم آیتالله بروجردی راضی نشده بودند. روی همین اقدام، هنگامی که آیتالله کاشانی از حبس آزاد شد، تلگرافی به آیتالله بروجردی زد و تشکر کرد...». آیتالله بروجردی در سالهای پایانی عمر خود با لایحه انقلاب سفید و اصلاحات ارضی بهشدت مخالف بود و به همین خاطر تا زمانی که ایشان زنده بود، شاه نتوانست کاری از پیش ببرد.
آیتالله بروجردی ایجاد نهاد مذهبی و نهادسازی دینی برای ارتقای مذهب در جامعه را بر هر عمل سیاسی ارجح میدانست و معتقد بود که هشدار، تذکر و پیشنهاد برای اصلاح امور بهتر از کنشگری سیاسی در عرصه عمومی است. در مقابل اما آیتالله کاشانی در سیاست عملگرا بود و به همین دلیل اطرافیان او را دستههای متنوع سیاسی تشکیل میدادند؛ از مظفر بقایی و حزب زحمتکشان گرفته تا شمس قناتآبادی که روزگاری سخنگو و از لیدرهای سیاسی بسیار نزدیک به کاشانی بود که پس از مدتی از لباس روحانیت درآمد و به تجارت مشغول شد. هر دو آیتالله، در زمانهای زیست کردند که ایران در آشوب سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و مذهبی و عقیدتی بهسر میبرد. آیتالله کاشانی بازیگری در سیاست را پذیرفت و آیتالله بروجردی تقویت نهاد دین را موثر میدانست چون نگران وضعیت فکری و عقیدتی جامعه در برابر تندباد تفکرات کمونیستی بود؛ هر دو مرجع به استنباطشان از شرایط جامعه جامه عمل پوشیدند.