تسلیم ظواهر
کتابی که از قطع ارتباط تئاتر با مسائل واقعی جامعه میگوید
صمد چینیفروشان- مترجم
«چشم کارگردان» منبع نمونهای درباره کارگردانی و بازیگری است. به جرأت میتوان ادعا کرد که چشم کارگردان، از آن دسته کتابهای نادر است که دانشجویان تئاتر، آن را در تمام دوران تحصیل و فعالیت حرفهایشان بهعنوان یک مرجع راهنما در کنار خود حفظ خواهند کرد. چشم کارگردان حاصل نیمقرن تجربه آموزشی و کارگردانی نویسنده آن است. از نظر جان آهارت، تئاتر ابزار کارآمد و مؤثری برای مواجهه زنده ملتها با تاریخ و فرهنگ گذشته و اکنون خود است و این کتاب در دفاع از ارزشهای معنوی و انسانی و درک متقابل در سطوح ملی و جهانی است.
نکته مهم درمورد این کتاب، وجود مشابهتهای آشکار میان دغدغههای نویسنده با دغدغهها و دلنگرانیهای منتقدان و صاحبنظران تئاتر معاصر کشورمان است. درواقع، خواننده کتاب چشم کارگردان بهرغم فاصله جغرافیایی فرهنگی ـ سیاسی بعیدی که 2سرزمین را از هم جدا میکند، درمییابد که نگرش انتقادی جان آهارت ـ که خود از چهرههای درخشان و صاحبنام تئاتر ملی آمریکاست ـ نسبت به مسائل آکادمیک و آموزشی تئاتر کشورش تفاوت چندانی با دغدغههای فعالان و منتقدان تئاتر امروز ما در مورد کیفیت، محتوا و روشهای آموزش تئاتر در دانشگاهها و آموزشگاههای خصوصی کشورمان ندارد. بهعبارت دیگر، چنانکه خوانندگان پیگیر این کتاب مشاهده خواهند کرد، جان آهارت، تقریباً در همان زمینههایی در مورد تئاتر کشورش نگران است که طی بیش از یکدهه اخیر، موضوع بحثهای انتقادی و نگرانیهای صاحبنظران تئاتر کشورمان بوده و چه خوب است که در خلأ فضای تعاملی و گفتوگویی در میان اهالی تئاتر کشورمان، هنرآموزان، دانشجویان، فعالان و اساتید تئاتر ما، راهکارهای برونرفت از بحرانهای تئاتر کشور خود را از زبان یک استاد صاحبنظر فعال در گوشه دیگر جهان بشنوند و از آن، پشتوانه گفتمانی مناسبی برای هماندیشی و چارهجویی درباره مسائل تئاتر کشورشان فراهم کنند. اگرچه در ظاهر امر، محور انتقادهای جان آهارت درباره تئاتر این روزگار آمریکا را جریانات بهاصطلاح آوانگارد حاکم بر تئاتر آن کشور تشکیل میدهد، اما بهزعم وی، این جریانات با انکار آشکار نقش اجتماعی و فرهنگساز تئاتر در جامعه، آنهم تحت لوای انواع تظاهرات نوجویانه، زمینههای ایجاد گسست و عدمانسجام فرهنگی در جامعه آمریکایی را فراهم کرده است ـ که شاید قرار گرفتن فردی چون دونالد ترامپ بر مصدر امور این کشور را بتوان یکی از مظاهر آن تلقی کرد ـ اما با کمی دقت متوجه نقاط اشتراک آشکاری میان نقدهای او با انتقادهای صاحبنظران و منتقدان تئاتر خودمان در مورد هویتباختگی تئاتر، حداقل در یکدهه اخیرکشورمان و قطع ارتباط آن با دغدغهها و مسائل واقعی جامعه مخاطبان ایرانی میشویم. مشابهت غیرقابل انکار بخش اعظم گرایشات و تمایلات نوظهور اجرایی سرشار از جلوههای تظاهرآمیز بصری در تئاتر این روزگار ما با جریانی که بهشدت مورد انتقاد جان آهارت در تئاتر آمریکاست، گویای واقعیتهای پرسشبرانگیز بسیاری است که درک و گرهگشایی از آنها، مستلزم گفتوگو و دستیابی به فهم مشترک علمی از شرایط و دقت در مباحث طرح شده در این کتاب است.
وقتی جان آهارت در توصیف کتابش میگوید: «این کتاب، برای کسانی نوشته شده است که احساس میکنند تئاتر میتواند زندگی ما را تغییر بدهد.» تردیدی نیست که او نگاه رایج درخصوص تئاتر در کشور خود را، آن هم در اواخر قرن بیستم و ابتدای هزاره سوم، به پرسش گرفته است. درحقیقت، جان آهارت با این سخن آشکارای کنایهآمیز خود، دلایل و ریشههای فرهنگی و هنری وضعیت نابهنجار زندگی فکری، اجتماعی و سیاسی آمریکای معاصر را در تسلیم بیچون و چرای تئاتر معاصر آن کشور به ظواهر و بیمحتوایی آن یافته است؛ همان گرایشی که طی یک و نیم دهه اخیر در تئاتر ما تسلط کامل پیدا کرده است.
از آنجا که الگوی نظام آموزش دانشگاهی و منابع و شیوههای آموزشی رایج در آموزشگاههای خصوصی ما، به نوعی ناخواسته و پنهان، برگرفته از تجربههای رایج در آمریکاست، جا دارد هرچه زودتر، از طریق مطالعه و بهرهگیری از تجربههای نویسنده این کتاب و نیز، از طریق فراهم کردن تریبونی برای نقد و بررسی محتوای آن، تا فرصت باقی است، به سنجش واقعیتهای تئاتر معاصرمان، بررسی چرایی گرایش روزافزون نسلهای جوان ما به جلوههای صوری و فردمحورانه نمایشی ـ اجرایی (مشابه آنچه مورد انتقاد جان آهارت در تئاتر آمریکاست) و آسیبشناسی گفتمانی و تخصصی واقعیتهای مبتلابه تئاتر کشورمان بپردازیم. مترجم این کتاب نیز با درک و تأیید همین ضرورت بوده که ترجمه آن را برای جامعه ایرانی ضروری تشخیص داده است.