تماشای صدا
تقدیم به استاد آواز ایران محمدرضا شجریان
احمد جلالی
باغها میروند و میآیند
ما تماشاکنان صدای تو را
کاروانها فرو شدند و هنوز
گوشِ دل دادهام دَرای تو را
در صدای تو، ای «حکایتِ دوست»
بخدا دیدهام خدای تو را
«آسمان گوش پهنکرده که باز
بشنود بانگِ رَبنای تو را»1
زان لبِ نوش و نایِ شیرین کار
گُلشکر ریخت مبتلای تو را
نازم آن نازنین عروس که داشت
نازک آرایِ تن، قبای تو را
عارف این پارسی شنید و چشید
شهدِ آوازِ پارسای تو را
بادبانکش، که بادِ شُرطه ببرد
دامن از دست، آشنای تو را
رهزنی کو که پی تواند زد
توسنِ تندِ بادپای تو را
بنشین و غبارِ غم بنشان
چشم داریم توتیای تو را
که به «قانونِ» عشق میخوانند
عاشقان نسخهی «شِفا»ی تو را
*****
یا باد آنکه ساز نو بستند
مطربان پردۀ «نوا»ی تو را
یاد باد آنکه شور می افزود
لطفِ سازش ابوعطای تو را
حافظ از شورِ آن نوا بوسید
لبِ نایِ غزلسرای تو را
یاد باد آنکه سایه میگسترد
آفتابش طربسرای تو را
بلبلانیم وقت گل خاموش!
راز این است ماجرای تو را!
گیسوی چنگ گفت موی به موی
وَر بریدند مویه های تو را
خم شکن اینقدر نمی داند
که بها نیست خونبهای تو را
*****
«دوش رفتم به کوی باده فروش»
غیر آنجا که جُست جای تو را؟
خسروانیسرود بر لب بود
مستِ جامِ جهاننمای تو را
سوی مستان گشاده ساقی دست
تا شنیدست «ساقیا»ی تو را
گل فشانند، مست و پاکوبان
دستِ گلدستهها صلای تو را
گرمِ پژواکِ «رَبنا» به سَماع
در اَذانند «آتنا»ی تو را
بر سر خوانِ روزهداران ریخت
آسمان نقلِ مرحبایِ تو را
دمِ دمسازِ آدمی این نیست
«قدسیان میدمند نایِ تو را»
«قدسیان میدمند نایِ تو را
تا خدا بشنود نوای تو را»1
مهرِ آن مِهربان نگه دارد
بر هنر سایهی همای تو را
شهربندِ هوایِ دیدنِ دوست
چه کند شهرِ بیهوایِ تو را ؟
تو بمان و بخوان که تحفه گرفت
چشم آواز، روشنای تو را
تو بمان در میان، که پیری نیست
تا به دوش افکند رِدای تو را
تو بمان و بدان که ایران راست
رویِ دل با خدا شفای تو را
پینویس: 1- دو بیتِ استاد سایه، با تغییر ترتیب آنها