پایان هژمونی آمریکا؛ پایان جهان تک قطبی
الکساندر کولی/دنیل نیکسن
فارن افرز
نشانههای زیادی وجود دارد که از بحرانی شدن نظم جهانی حکایت میکند. پاسخ آشفته بینالمللی به شیوع ویروس کرونا، بحران گسترده اقتصادی ناشی از آن، قوت گرفتن تفکرات ناسیونالیستی و پررنگتر شدن مرزهای میان کشورها بخشی از نشانههای وضعیت شکننده نظام بینالمللی است؛ نظامی که کشور مدعی رهبریاش، رئیسجمهوری دارد که همچنان بر شعار «نخست آمریکا» پافشاری میکند.
دونالد ترامپ حتی پیش از شیوع مرگبار ویروس کرونا هم به سست کردن پایههای نظام بینالمللی کمر بسته بود. زیر سؤال بردن دلیل وجودی پیمانهای بینالمللی ازجمله ناتو، حمایت از متلاشی شدن اتحادیه اروپا، خروج از برخی از مهمترین سازمانها و توافقهای بینالمللی و در مقابل همنشینی با چهرههایی چون رهبر کرهشمالی نشان میدهد، رئیسجمهور آمریکا با اصولی که سالها از سوی دولتمردان این کشور تبلیغ شده فاصله بسیار دارد. افول آمریکا موضوعی است که طی دهههای گذشته بارها مطرح شده و بسیاری در این زمینه پیشبینیهایی هم کردهاند؛ هرچند همه این پیشبینیها اشتباه از آب در آمدند. ثمره افول کشورهایی چون آلمان و ژاپن و فروپاشی شوروی و البته رشد اقتصادی و تکنولوژیکی آمریکا، یک «جهان تک قطبی» بود. این بار اما اوضاع فرق میکند. همان نیروهایی که آمریکا را به یک قدرت «هژمون» تبدیل کردند، امروز آن را به سمت زوال پیش میبرند. بعد از جنگ سرد، 3رویداد مهم باعث شکلگیری یک نظم جهانی به رهبری آمریکا شد. اول، با شکست کمونیسم، آمریکا دیگر رقیبی برای ایدئولوژی خود در جهان نمیدید. دوم، با فروپاشی شوروی و اتحادها و سازوکارهای وابسته به آن، کشورهای ضعیفتر برای تامین امنیت نظامی، اقتصادی و سیاسی خود، جایگزینی جز آمریکا و متحدان غربیاش نداشتند. سوم، جنبشهای فراملی به ترویج ارزشها و اصول لیبرالیسم رو آوردند و به ایجاد یک نظم لیبرال کمک کردند. اکنون اما کشورهایی چون چین و روسیه به رقیبی برای قدرت آمریکا تبدیل شدهاند. از سوی دیگر، کشورهای در حال توسعه و حتی کشورهای توسعهیافته اکنون میتوانند برای جلب حمایت، به کشورهایی غیراز آمریکا رجوع کنند. در نهایت اینکه، جریانهای افراطی راستگرا بهشدت اصول نظم جهانی لیبرال را به چالش کشیدهاند؛ واقعیتی که در گذشته هرگز شدنی بهنظر نمیآمد. بهعبارت دیگر، آمریکا از جایگاه رهبری جهان عقب ننشسته است بلکه موقعیت آن بهعنوان رهبر جهان در حال زوال است. این وضعیت، یک وضعیت موقتی نیست، بلکه دائمی است.
بازگشت قدرتهای بزرگ
امروز دیگر این آمریکا نیست که به تنهایی نظم جهانی را تعریف میکند. قدرتهای بزرگ دیگری هم وارد عرصه رقابت شدهاند. «غرب» دیگر انحصار تعیین سازوکار نظام بینالمللی را از دست داده است. حتی سازمانهای منطقهای و چندملیتی، قدرت آمریکا را به چالش کشیدهاند. تغییرات طولانی مدت در اقتصاد جهانی بهخصوص با محوریت خیزش چین، دلیل عمده این وضعیت جدید است که سیمای ژئوپلیتیک جهان را هم دگرگون کرده است. در سال 1997، جیان زمینگ رئیسجمهور چین و بوریس یلتسین رئیسجمهور روسیه برای ایجاد یک نظم نوین جهانی هم پیمان شدند. سالها، اندیشمندان غربی این پیمان را نادیده گرفتند و آن را در حد آرزو و آمال این دوتوصیف کردند. این نگاه مربوط به زمانی بود که آمریکا در اوج قدرت هژمونیک خود قرار داشت. اما بیانیه سال 1997دو رئیسجمهور، در حکم نقشه راه پکن و مسکو عمل کرده است. چین و روسیه طی 20سال گذشته برای تغییر نظم بینالملل تلاش کردهاند و امروز نهتنها مستقیما ویژگیهای لیبرال نظم جهانی را به چالش میکشند بلکه به سمت ایجاد نهادها و اتحادهای مورد نظر خود نیز گام برداشتهاند. هماهنگی آرای 2 کشور در مجمع عمومی و شورای امنیت سازمان ملل نشانه خوبی برای این همراهی است. علاوه بر این، آنها در ایجاد نهادهای بینالمللی و منطقهای بسیار فعال عمل کردهاند. گروه بریکس متشکل از 5اقتصاد در حال ظهور یعنی برزیل، روسیه، چین، هند و آفریقای جنوبی یکی از مهمترین این سازمانهاست. سازمان پیمان امنیت جمعی، مکانیسم چهارجانبه همکاری و هماهنگی، بانک سرمایهگذاری زیرساختی آسیا، اتحادیه اوراسیا، سازمان همکاری شانگهای و ابتکار یک کمربند-یک راه، تعدادی از پیمانهای امنیتی و اقتصادی هستند که از سوی یکی از 2 کشور چین و روسیه یا هردو پایهگذاری شدهاند. این2 کشور در گام بعدی بهدنبال ایجاد یک سازوکار مالی بهعنوان جایگزینی برای سوئیفت هستند تا تراکنشهای جهانی را از انحصار کنترل غرب و آمریکا خارج کنند.
پایان انحصار در سیستم حمایتی
زمانی کشورهای در حال توسعه یا کشورهای فقیر جهان برای اخذ اعتبارات تنها میتوانستند به نهادهای پولی و مالی غرب مراجعه کنند. غرب در این زمینه انحصار کامل داشت. امروز اما این انحصار شکسته شده است. بانک توسعه چین تاکنون خطوط اعتباری مهمی برای کشورهای آفریقایی باز کرده است. در جریان بحران اقتصادی سال 2008، کشورهایی که از دایره شمول توجه غربیها بیرون ماندند به سمت چین سرازیر شدند. چین در آن سال تنها به کشورهای آمریکای لاتین و کشورهای منطقه اوراسیا بیش از 75میلیارد دلار وام اعطا کرد. بررسی آماری نشان میدهد بین سالهای 2000تا 2014 کمکهای خارجی چین به 354میلیارد دلار رسیده است؛ رقمی که شانه به شانه رقم 395میلیارد دلار کمک خارجی آمریکا در همین مدت میزند. در سطحی دیگر، کشورهایی همچون قطر وجود دارند که در بزنگاهها عرض اندام کردهاند. پس از بهار عربی در مصر، قطر با کمک مالی به این کشور باعث شد تا دولت مصر در شرایط بسیار بحرانی از چالش استقراض از صندوق بینالمللی پول رها شود. انحصار غرب و بهطور خاص آمریکا در سیستم حمایتی بینالمللی دیگر شکسته شده و کشورهای جهان اکنون با گزینههایی به جز کشورهای غربی و نهادهای ایجاد شده از سوی آنها روبهرو هستند.
نیروهای گریز از مرکز
یک تغییر مهم دیگر، به زوال دنیای تک قطبی بعد از جنگ سرد کمک کرده است. شبکههای جامعه مدنی فراملیتی که به استحکام نظم جهانی کمک میکردند، دیگر آن قدرت و اثرگذاری لازم را ندارند. نیروهای گریز از مرکز، اصول محوری جهان لیبرال را به چالش کشیدهاند؛ نیروهایی که برخی حتی در خود غرب سر بر آوردهاند. بهعنوان مثال، انجمن ملی اسلحه در آمریکا در سال 2005توانست در اتحاد با انجمنی مشابه در برزیل، مانع از رأی مثبت مردم به ممنوعیت حمل سلاح در یک همهپرسی ملی شود. متحدان راست افراطی انجمن ملی اسلحه آمریکا در برزیل، سالها بعد در روی کار آمدن رئیسجمهور دست راستی این کشور یعنی ژائیر بولسونارو اثرگذار شدند. گروههای راستگرای اروپای، نمونه دیگری در این رابطه هستند.
آینده پیش روی آمریکا
احیای رقابت میان قدرتهای بزرگ، پایان انحصار غرب بر سیستم حمایتی جهان و ظهور جریانهایی که در مقابل نظام بینالمللی لیبرال قد علم کردهاند، باعث دگرگونی آن نظم جهانی شدهاند که آمریکا بعد از پایان جنگ سرد تا به امروز بر آن کنترل داشته است. بهنظر میرسد شیوع ویروس کرونا زوال هژمونی آمریکا را تسریع کرده است. چین در سایه خروج آمریکا از سازمان بهداشت جهانی و دیگر سازمانهای بینالمللی، نفوذش را در آنها گسترش داده است. از سوی دیگر، پکن و مسکو با ارسال کمکهای بشردوستانه به کشورهای اروپایی ازجمله ایتالیا، صربستان و اسپانیا و حتی بهخود آمریکا، در قامت کشورهای ناجی ظاهر شدهاند. آمریکا همچنان برتری نظامی خود را دارد اما این نوع برتری در بحرانهای اینچنینی کاری از پیش نخواهد برد. آمریکا باید بعد از این به فکر دنیای بعد از هژمونی باشد. مقامهای سیاسی آمریکا باید با ایجاد یک ائتلاف نظامی و اقتصادی به فکر یافتن سازوکاری برای رهبری یک جهان متشکل از مراکز قدرت متعدد باشند. آمریکا منابع لازم برای از میدان به در کردن چین را ندارد. واشنگتن باید بپذیرد که جهان امروز دیگر جهان دهه 1990نیست. دنیای تک قطبی به پایان رسیده و هرگز باز نخواهد گشت.