زبان محبس
2نفرآژان مسلح در دو طرف من راهمیرفتند
علی اکبر شیروانی
علی دشتی شخصیت پرحاشیهای در تاریخ ایران است و در نویسندگی هم. در عمر هشتادوچندسالهاش چندبار زندان رفت، دیپلمات شد و فرازوفرودهای زیادی داشت. در نویسندگی هم هرازگاهی به سمتوسویی رفت؛ داستان کوتاه نوشت، نقد ادبی کرد، پژوهید و مزدوری نوشت. از میان آثار دشتی که بسیاری از آنها امروزه حتی فاقد ارزش تاریخی است، «ایام محبس» ماندگار شد. ایام محبس گزارش سیاسی و گزارش زندان است. پیشینه روزنامهنگاری دشتی زبان و نثر ایام محبس را متمایز میکند و اثری نمونهای برای تلفیق ادبیات و سیاست. گرچه شخصیت متزلزل دشتی این اثر را به شاهکار نزدیک نکرد.
«امروز رفتم حمام، دو نفر آژان مسلح در دو طرف من راهمیرفتند. خیلی میل داشتند بتوانند دست روی چشم من گذاشته، نگذارند مردم را ببینم، خیلی دلشان میخواست یک کاری کنند که مردم مرا نبینند ولی نه برای اینکه به عواطف من رقت میکردند،خیر، بلکه برای اینکه مبادا در میان هزارچشمی که بهصورت من دوخته میشود یکی آشنا باشد و سلام کند. من هم خیلی دلم میخواست نه کسی مرا ببیند و نه من کسی را، نظرهای متجسس مردم خیلیمرا زحمت میداد، تماشای قیافه جمیل و تبسمبار آزادی بر تألماتروحی من میافزود ولی چاره نداشتم، مدتها بود حمام نرفته بودم. گردوغبار این لحدتاریک بیشتر مرا به رفتن حمام الزام میکرد.
وقتی از در نظمیه بیرون آمدم سرم گیج خورد، زانوهایم میلرزید. فضای وسیع و پر از نور در نظرم باعظمت و حشمت ابدی و لایتناهی جلوهگرشده بود، خیال میکردم در میان ابرهای سفید و درآغوش لاجوردی افق رفتهام، منظره خیابانها مانند دورنماهای قشنگی بود که در کارتپستالها یا تابلوهای قشنگ دیده میشود، آسمان پهناور عظیمتر و محتشمانهتر جلوهگر شده، هیکل درشکه و اتومبیل برای چشمهای من تازگی داشت.»