![داستانسرایی پس از قتل برادر](/img/newspaper_pages/1399/04-Tir/30/rooyi/1701.jpg)
داستانسرایی پس از قتل برادر
![داستانسرایی پس از قتل برادر](/img/newspaper_pages/1399/04-Tir/30/rooyi/1701.jpg)
خانواده جوان 25ساله مدعی بودند که پسرشان با دوستانش اختلاف داشته و بهدست یکی از آنها کشته شده است اما بازپرس جنایی تهران با وجود دلایل و شواهد موجود برادر بزرگتر مقتول را به جرم قتل بازداشت کرد. متهم که داستانی عجیب درباره مرگ برادرش بازگو کرده بود صبح دیروز در برابر سؤالات بازپرس جنایی ناچار شد راز جنایت را فاش کند.
به گزارش همشهری، صبح شنبه به قاضی مصطفی واحدی، کشیک جنایی تهران خبر رسید جوانی 25ساله که بر اثر اصابت ضربه چاقو مجروح شده بود در یکی از بیمارستانها جان باخته است.
با شروع تحقیقات پلیسی معلوم شد که خانواده مقتول یک روز قبلتر او را درحالیکه زخمی بوده به بیمارستان منتقل کرده و مدعی شده بودند که او با افراد ناشناسی درگیر شده است.
با مرگ این جوان، کارآگاهان در نخستین گام به تحقیق از خانواده وی پرداختند. آنها گفتند که مقتول روز جمعه گذشته برای انجام کاری از خانه بیرون رفت و شب که شد آنها صدای زنگ خانه را شنیدند. وقتی در را باز کردند با پسرجوان روبهرو شدند که چاقو خورده و سر و صورتش خون آلود بود.
بهگفته خانواده قربانی، وی بیآنکه حرفی بزند از شدت خونریزی از حال رفت و روی زمین افتاد و آنها او را به بیمارستان رساندند. بهگفته خانواده مقتول، پسرجوان مدتی قبل با دوستانش دچار اختلاف شده بود و آنها حدس میزنند که قتل را یکی از دوستان وی رقم زده است. با وجود این قاضی جنایی دستور بررسی دوربینهای مداربسته محل و بازرسی محل زندگی مقتول را داد.
دلایل قضایی
قاضی مصطفی واحدی، کشیک جنایی تهران به همراه تیمی از مأموران تجسس آگاهی ابتدا راهی پزشکی قانونی شد. هیچگونه علائم و آثار درگیری روی بدن مقتول وجود نداشت. این یعنی مقتول از سوی قاتل غافلگیر شده و ناگهان هدف اصابت ضربه چاقو قرار گرفته است.
قاضی جنایی سپس راهی محل زندگی مقتول شد. او به همراه خانوادهاش در طبقه اول ساختمانی 3طبقه در شرق تهران زندگی میکرد. به گفته همسایهها بارها صدای دعوا و درگیری از این خانه شنیده میشد. از سوی دیگر مشخص شد که مقتول در زمینه خرید و فروش مشروبات الکلی فعالیت داشته و به همین اتهام سال قبل دستگیر شده و زندانی شده بود. اما اوایل فرودینماه بهدلیل شیوع کرونا موفق شده بود با سپردن وثیقه از زندان مرخصی بگیرد و آزاد شود. تیم جنایی وقتی قدم در خانه گذاشتند با آثار و لکههای خون روبهرو شدند که بهنظر میرسید به تازگی شسته شده اما کاملا از بین نرفتهاند. با کشف این آثار، خانواده مقتول دستپاچه شدند و گفتند که وقتی پسرشان خونآلود به مقابل در خانه آمده او را در آغوش گرفتند و به داخل خانه آوردند و به همین دلیل خون به در و دیوار خانه مالیده شده است.
اما آخرین مدرکی که ثابت میکرد آنها رازی را مخفی میکنند، تصاویر دوربینهای مداربسته اطراف محل حادثه بود. در بازبینی این تصاویر مشخص شد که گفتههای خانواده درباره اینکه وی روز حادثه درحالیکه چاقو خورده به مقابل در خانه آمده بود، حقیقت ندارد. تصاویر حکایت از این داشت که پسر جوان چندین ساعت قبل از حادثه سالم وارد خانه شده و دیگر خارج نشده است. از سوی دیگر خانواده وی مدعی بودند که پسرشان روز حادثه سوار بر ماشینش شد و رفت اما تصاویر دوربینها واقعیت دیگری را نشان میداد. خودروی پسر جوان از صبح مقابل ساختمان پارک بود و هیچگونه آثار خون در آن دیده نمیشد. تکههای پازل کنار هم چیده شده و با توجه به شواهد موجود فرضیه جنایت از سوی یکی از اعضای خانواده مقتول که سعی داشتند با داستانسرایی حقیقت را کتمان کنند قوت یافت.
حل معما
بازپرس جنایی تهران با توجه به سرنخهای موجود و اظهارات همسایهها که میگفتند شب حادثه صدای درگیری مقتول با برادرش را شنیدهاند، دستور بازداشت برادر بزرگتر را صادر کرد. او اما منکر جنایت بود و میگفت قتل را یکی از دوستان برادرش انجام داده است. متهم با وجود اینکه منکر قتل بود، بازداشت شد و صبح روز بعد برای تحقیق به شعبه دهم دادسرای امور جنایی تهران منتقل شد و در برابر پرسشهای بازپرس جنایی، نتوانست سکوت کند و راز جنایت را فاش کرد. او درحالیکه گریه میکرد جزئیات قتل برادرش را فاش کرد.
چه شد که جان برادرت را گرفتی؟
من نمیخواستم او را بکشم. مقصر خودش بود. خیلی ما را اذیت میکرد، پدر و مادرم از دست او عاصی شده بودند. هرکاری میکردیم او رفتار بدش را ترک نمیکرد و روزبهروز بدتر میشد. آن روز هم دعوا را خودش شروع کرد و تا جایی پیش رفت که به سمت پدرم هجوم برد و من ترسیدم مبادا بلایی سرش بیاورد.
دعوا بر سر چه بود؟
برادرم در کار خرید و فروش مشروبات الکلی بود و همین باعث ناراحتی ما بود. افراد زیادی به خانه ما رفتوآمد داشتند و آبروی خانوادگی ما در خطر بود. خودش هم اکثر مواقع مشروب مصرف میکرد. آخرین بار هم پارسال او را دستگیر کردند. مدتی در زندان بود تا اینکه فروردینماه بهدلیل شیوع کرونا از زندان مرخصی گرفت و آزاد شد. از آن روز به بعد مدام با ما درگیری داشت و میگفت ما او را لو دادهایم. فکر میکرد دلیل زندانی شدنش این است که من یا پدرم آمار او را به پلیس دادهایم. هرچه میگفتیم اینطور نبوده، باورش نمیشد. هر از گاهی بر سر این موضوع دعوا راه میانداخت و با اعصاب و روان ما، بازی میکرد. روز حادثه هم طبق معمول این بحث را پیش کشید و دعوا شروع شد. خیلی عصبانی بود و من ترسیدم مبادا بلایی بر سر پدرم بیاورد. ناگهان چشمم به چاقوی ضامندار برادرم افتاد. آن را برداشتم و به سمتش پرتاب کردم. میخواستم او را بترسانم تا بحث را تمام کند اما از بخت بد همه ما چاقو درست به گردن او برخورد کرد و بیآنکه بخواهم، جانش را گرفت. واقعا همهچیز در یک لحظه رخ داد و به همین راحتی برادرم جانش را از دست داد.
پس چرا سعی داشتی حقیقت را کتمان کنی؟
ترسیده بودم. پدر و مادرم وحشت مرا که دیدند بیشتر ترسیدند. آنها با چشم خودشان دیدند که من میخواستم اوضاع را آرام کنم. نمیخواستم جان برادرم را بگیرم. آنها مرا آرام کردند و قرار شد پیکر خونین برادرم را به خیابان ببریم و داستانسرایی کنیم. هرچند اصلا یک درصد هم فکرش را نمیکردیم برادرم جانش را از دست بدهد.
اما بعد از دستگیری هم منکر جنایت بودی؟
از زندان رفتن میترسم. جرأت نداشتم حقیقت را بگویم چون تا بهحالپایم به بازداشتگاه باز نشده بود. میترسیدم و در مرحله انکار بودم. هنوز هم باورم نمیشود که به همین راحتی باعث مرگ برادرم شدهام. امروز اما در برابر سؤال و جوابهای بازپرس جنایی کمآوردم و در یک لحظه تصمیم گرفتم حقیقت را بگویم تا از این عذاب وجدانی که گریبانگیرم شده خلاص شوم.