مایکل مان، از قرنطینه و جهان پس از کرونا میگوید
زندگی دیگر مثل قبل نخواهد بود
کاوه جلالی ـ مترجم
مایکل مان، کارگردان معروف آمریکایی و خالق فیلمهای معروف «شکارچی انسان» (۱۹۸۶)، «آخرین بازمانده موهیکانها» (۱۹۹۲)، «مخمصه» (۱۹۹۵)، «نفوذی» (۱۹۹۹)، «علی» (۲۰۰۱)، «وثیقه» (۲۰۰۴)، «میامی وایس» (۲۰۰۶) و «دشمن مردم» (۲۰۰۹) به دعوت مجله نیویورک، یادداشتی درباره زندگی در قرنطینه نوشته است.
1
تفاوت توکیو و لسآنجلس
18و 19مارس توکیو بودیم. یکسوم از فیلمبرداری نخستین قسمت «توکیو وایس» تمامشده بود که کار تعطیل شد. مجبور شدیم به آمریکا برگردیم. بازگشت به فرودگاه لسآنجلس شوکآور بود. در توکیو 70درصد مردم در کوچه و خیابان ماسک زده بودند و رستورانها تنها به اندازه 70درصد ظرفیتشان مشتری قبول میکردند. تلاش مهار بیماری - نه بهمعنای حفظ فاصله اجتماعی بلکه از نظر رعایت مسائل بهداشتی- بسیار منظم انجام میشد. در فرودگاه لسآنجلس هیچکس دستکش یا ماسک نداشت؛ نه در بخش مهاجرت، نه در بخش گمرک و نه حتی در کافیشاپ. وضع دیوانهکنندهای بود، درحالیکه در فرودگاه ناریتا هیچکس را نمیدیدی که دستکش یا ماسک نداشته و اوضاع را جدی نگرفته باشد. نوزدهم ماه مارس در ژاپن شبیه الان لسآنجلس بود.
2
کار از راه دور
در خانه از راه دور و با کمک دنیای عجیب اِوِرکست- سیستم تدوین از راه دور- که این روزها همه از آن استفاده میکنند، صحنههایی که گرفته بودیم را تدوین میکنم. اول خودم بودم و تدوینگری در توکیو و بعد من بودم و تدوینگری اینجا در آمریکا. پروژه جالبی از کار درآمد. توکیو دیدنی است. هنوز آنجا آپارتمانی دارم و امیدوارم روزی دوباره کارم را آنجا شروع کنم. کار کردن با آنسل الگورت فوقالعاده است و فکر میکنم همه از شرکت در این برنامه هیجانزده هستند. بهطور منظم با خیلی از کارگردانها مثل گیلرمو دلتورو، دوید راسل و الخاندرو گونسالس اینیاریتو در مکزیکوسیتی درباره اینکه چه زمانی دوباره فیلمبرداری را شروع میکنیم و در دنیا چه خبر است، حرف میزنم. همه با آدمهایی که مدتها از آنها بیخبر بودیم یا کموبیش از حال هم خبر داشتیم، در تماس هستیم. الان دقیقا خبر دارم دنیل دی لوئیس در کانیتی کات مشغول چه کاری است.
3
بچهها روی صفحه
صبح زود از خواب بلند میشوم و باعجله خرید خانه را انجام میدهم. باید محتاط بود. نسبت به هفته قبل ترافیک کمی بیشتر شده است. پیش از این هیچوقت اینقدر طولانی شبها و روزها خانه نمانده بودم. چقدر خوب است که من و همسرم این شانس را داریم که مدتزمان بیشتری را باهم سپری کنیم. همسرم هنرمند است و در استودیو یا مشغول نقاشی است و یا مشغول ماسک و لباس بچه دوختن. مدتزمان زیادی است که باهم زندگی میکنیم. فکر میکنم در بحرانهای اینچنینی ذات زندگی مشترک خودش را آشکار میکند. همه اعضای خانواده پای کامپیوتر دورهم جمع میشویم. 3نوه دارم؛ دخترم اِمی در اسپانیا در حال فیلمبرداری بود و با آخرین پرواز توانست برگردد و 2هفته خودش را در خانه قرنطینه کرد. شوهرش که علومسیاسی خوانده و نوه دیگرم، با ما در ژاپن بودند؛ دخترها و نوههای دیگرم خانه هستند و هرقت دورهم جمع میشویم کلی عکس بچه در صفحه نمایش ظاهر میشود.
4
کتابها و فیلمها
مشغول خواندن کلی کتاب هستم، از همه بیشتر هم آثار جان لو کاره. «بعد از تاریکی» موراکامی، «قصیده بازیگر کوچک» نوشته لری آزبورن و «درمکانی خلوت» زندگینامه مایلز دیویس. بهطورجدی برگشتم و شروع کردم به دیدن تعدادی از فیلمهای کلاسیک تاریخ سینما؛ فیلمهایی مثل «میل مبهم هوس» بونوئل، «هیروشیما عشق من» آلن رنه، «جنگل آسفالت» جان هیوستون و فیلم نوار «از دلِ گذشتهها»ی ژاک تورنور. آخرین باری که«جنگل آسفالت» را دیدم کی بود؟ تا به حال 3بار این فیلم را دیدهام. فیلم فوقالعادهای است. امروز آنچنانکه شایستهاش است قدرش را نمیدانند. البته در زمان خودش قدر دید و در فصل جوایز موفق عمل کرد، اما این بیشتر به خاطر روابط عمومی خوب جان هیوستون بود که همه را میشناخت و همه از اهمیت فیلم باخبر بودند. با این حال فیلم بسیار درخشانی است و چه بازیهای شگفتانگیزی دارد: سم جف، استرلینگ هیدن. همه در این فیلم عالی هستند. به شکل دیوانهواری قسمت پنجم از فصل سوم سریال «خانم میزل شگفتانگیز» را تماشا کردم. آن چشماندازهای دیدنی شبهای کوبا و کلوپهای موسیقی، سینمای محض است. تمام قسمتهای سریال «دوست درخشان من» را از ابتدا تا انتهای تیتراژ دیدم، با موسیقی شنیدنی مکس ریشتر.
5
تلویزیون و ترامپ
شبکههای خبری مطلقا قابل نگاه کردن نیستند، اما به شما میچسبند و رهایتان نمیکنند. جامعهستیزی خودخواهانه ترامپ به شکل شگفتانگیزی در حال نمایش است. هیچ توجهی به سرنوشت طبقه کارگر یا طبقه فرودستی که در این شرایط گرفتار شدهاند وجود ندارد. هیچکس حواسش نیست که چطور قدرتشان برای تهیه آذوقه کاهش یافته و تواناییشان برای داشتن سلامت و بهداشت یا شغل آب رفته است. کل دم و دستگاه ترامپ که حاضرند برای بالا رفتن رأیشان در ماه نوامبر آینده (انتخابات آمریکا) خود را در آتش بیندازند، حواسشان به هیچکدام از اینها نیست. هرچه دلشان میخواهد میگویند و کاملا هم شفاف این کارها را میکنند و دیگر نیازی به پردهپوشی یا تظاهر هم نمیبینند. ازنظر تاریخی وقتی به آلمان دهه 30 نگاه میکنی، متعجب میشوی که چطور نهادهای مردمی و خود مردم آنگونه عمل کردند. به آدمی مثل هانا آرنت نیاز داری تا تحلیل معناداری از شرایط داشته باشی. ما نسخه دیگری از همان دوره را زندگی میکنیم. امیدوارم خشم فراوان مردم و جمع شدن جماعتی که دستکم گرفته شدهاند کاری بکند و در انتخابات همه یا به بایدن یا هرکسی غیر از ترامپ رأی بدهند.
6
همه یک کار را میکنند
فکر نمیکنم هیچ چشمانداز مشخصی برای آینده وجود داشته باشد. زندگی هر طور که پیش برود دیگر مثل قبل نخواهد بود. آخرین باری که کل مردم جهان در یکزمان زندگی کردند کی بود؟ کجا این آگاهی وجود داشت که در یکزمان همه مردم سیاره زمین میتوانند تحتتأثیر یک چیز قرار بگیرند؟ جواب این است: هرگز. نزدیکترین تاریخی که میتوانیم به یاد بیاوریم سال۱۹۶۸ است؛ زمانی که دنیا همزمان متلاطم شد و دیگر فرقی نداشت در پراگ بودی یا مکزیکوسیتی، در شیکاگوو در گردهمایی بزرگ حزب دمکرات بودی یا در پاریس در ماه می و ژوئن، بیستوهفتم اکتبر مقابل سفارت آمریکا در لندن بودی یا هر جای دیگر. سیاست جهانی، انقلاب جوانان و جنبشهای ضدجنگ همه چیز را بههم ریخته بود. حسآگاهی یکپارچه همه را بههم پیوند زده بود. تفاوتش با امروزه در این است که اکنون همه چیز در زمان واقعی اتفاق میافتد. اوضاع مثل یکی از فیلمهای علمی-تخیلی شده است. سیاره وِگا، زمین را تهدید میکند و وقتی به این سیاره میروید میبینید آنجا همه شکل هم شدهاند. این درست اوضاع ماست. همه هر کجای این کره خاکی که باشند، موزامبیک، تایلند، تایوان یا دیترویت، همزمان در حال انجام یک کار هستند. این اتفاق هیچگاه قبلا روی نداده بود.