• جمعه 31 فروردین 1403
  • الْجُمْعَة 10 شوال 1445
  • 2024 Apr 19
چهار شنبه 21 آبان 1399
کد مطلب : 115412
+
-

من می‌خواهم بمیرم

شعرها و نوشته‌های خسرو گلسرخی نمونه‌ای از ادبیات چپ‌گرای متعهد دهه‌های 40 و 50 است، اما او بیشتر از اینکه شاعر یا منتقد ادبیات باشد، نمادی برای مبارزه است

   مرتضی کاردر 

خسرو گلسرخی در طول سال‌های دهه50 بیشتر از آنکه شاعر باشد، یکی از نمادهای مبارزه است و برای انبوه شاعران سیاسی چریکی که در دهه50 روز‌به‌روز شمارشان فزونی‌می‌گیرد، الگوی شاعری است و خود شعر است. چنان‌که رضا براهنی در یکی از دو مرثیه‌ای که برای او سروده است، می‌گوید: «جهان ما/ به دو چیز زنده است/ اولی شاعر/ و دومی شاعر/ و شما/ هر دو را کشته‌اید/ اول: خسرو گلسرخی را/ دوم: خسرو گلسرخی را». خسرو گلسرخی در بازه زمانی کوتاهی، کمتر از 10سال، در ادبیات حرفه‌ای ایران حاضر است، شعر منتشر می‌کند، نقد می‌نویسد، روزنامه‌نگاری می‌کند، دستگیر می‌شود، جان به جوخه اعدام می‌سپارد و به ستاره شعر و مبارزه تبدیل می‌شود.
  
نقدهای او از نقدهای نمونه‌ای ادبیات متعهد است؛ ادبیاتی که ادبیات را برای مردم و تحریک و تهییج توده می‌خواهد و در مقابل ادبیاتی که بیشتر متوجه شکل و زبان است و به ادبیات برای ادبیات و هنر برای هنر موسوم شده، می‌ایستد. او مثل بسیاری از چپ‌گرایان قدرت و اعتمادبه‌نفسی ستودنی در نظریه‌پردازی دارد. خواندن نقدهای گلسرخی، به‌ویژه مقاله «ادبیات و توده» و کتاب «سیاست شعر، سیاست هنر» برای آگاهی از ذهنیت شاعران متعهد ضروری است.
«اگر دفتر شعری ساده، محرک، با سروده‌هایی موقع‌شناسانه و برانگیزاننده فراهم می‌آید، در تیراژهای وسیعی به‌دست مردم می‌رسد و به میان گروه‌های مختلف جامعه راه می‌برد و آنان را به جوش و خروش وامی‌دارد، به جای خشنودی در پایگاه ادبیات اجتماعی، حسادت برمی‌انگیزد؛ چرا؟ چون این پایگاه زیربنایی بورژوایی دارد. این شعرها حتی از جانب شاعران معروف شده به اجتماعی، فاقد ارزش‌ها و عناصر شعر اجتماعی تشخیص داده می‌شود و به‌عنوان شعار سیاسی از آن نام می‌برند، یعنی تحقیرش می‌کنند! آیا اینگونه شعارها را می‌توانند تحقیر کنند، به هنگامی که اکثریت قاطع گروه‌های اجتماعی به‌ عنوان شعر زمانه آن را پذیرفته‌اند؟ ادبیات زنده همین است که مردم زنده یک دوران آن را می‌خوانند و به خروش می‌آیند و به خروش می‌آیند.» 
  
شعر او هم از شعرهای نمونه‌ای چریکی سیاسی دهه‌های 40 و50 است؛ شعری که نشان دادن پلیدی‌های کاپیتالیسم و امپریالیسم و فئودالیسم و اختلاف طبقاتی فقیر و غنی (پرولترها و بورژواها) از اصلی‌ترین درونمایه‌های آن است و شور و شعار در بسیاری از سطرها بر شعر غلبه پیدا‌می‌کند، آکنده از واژه‌هایی مثل جنگل، خون، زخم، فقر، خلق و خزر که آخری از نشانه‌هایی است که از شعر او به شعر امروز راه یافته است؛ شعری که برای آگاهی‌بخشی و کمک به خیزش طبقه کارگر است و تصویرها به کمک می‌آیند تا سطرها رنگ و بوی شاعرانه بگیرد.
«چشمان تو/ سلام بهاری ست/ در خشکسالی بیداد/ که یارای دشنه گرفتن نیست اما/ آواز تو/ گلوله آغاز/ که بال گشوده‌ست به جانب دیوار/ دیوارها اگر که دود نگشتند
آواز پاک تو/ رود بزرگ میهن/ این رود، در لوت می‌دمد./ تا در سرتاسر این جزیره خونین/ سروها و سپیدار/ سایه‌سار تو باشد».
  
بی‌تردید بخش عمده شهرت خسرو گلسرخی به پخش جلسه محاکمه او از تلویزیون ملی ایران در سال1352برمی‌گردد؛ اتفاقی که هنوز هم دلیل روشنی نیافته و بیشتر شبیه اشتباه و خودزنی دستگاه حاکم به‌نظر می‌رسد. دفاعیات پرشور گلسرخی به‌سرعت او را به ستاره‌ مبارزه نزد عموم مردم و طیف‌های گوناگون چپ‌گرایان تبدیل می‌کند. او با اعتمادبه‌نفس مثال‌زدنی در دادگاه می‌ایستد و در نطقی هوشمندانه واقعه عاشورا و حرکت امام‌حسین(ع) را به طبقه کارگر و مارکسیسم پیوند می‌دهد و قرائتی چپ‌گرایانه از واقعه عاشورا به‌دست می‌دهد که در سال‌های دهه50 رایج است و بعد به نقد نظام سرمایه‌داری می‌پردازد.
«من برای جانم چانه نمی‌زنم» شاه‌بیت دفاعیات او است. وقتی قاضی نطق او را به‌دلیل بی‌ربط بودن به اتهامات قطع می‌کند، می‌گوید: «من به نفع خودم هیچ ندارم که بگویم. من دارم از خلقم دفاع می‌کنم» و می‌نشیند. در انتهای دادگاه وقتی حق فرجام‌خواهی را به او یادآور می‌شوند، می‌گوید: «من فرجام نمی‌خواهم. من می‌خواهم بمیرم». 
   
او تنها مبارز چپ‌گرایی است که دادگاه او در سال‌های بعد از انقلاب اسلامی نیز از تلویزیون جمهوری اسلامی پخش می‌شود و نام او بدون کوچک‌نمایی در میان زندانیان کمیته مشترک ضدخرابکاری (موزه عبرت) و حتی میان محصولات فرهنگی موزه قرار‌می‌گیرد. پخش مکرر دادگاه گلسرخی در دهه‌های80 و90 نام او را دوباره بر سر زبان انداخت و نسل امروز را نیز با او آشنا کرد. خسرو گلسرخی همچنان یکی از نمادهای مبارزه است اما شعرها و نوشته‌های او در روزگاری که کمتر شعرهای چپ‌گرایانه دهه‌های40 و 50 منتشر می‌شوند، ارزش تاریخی بسیار دارد.
 

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :