بعضی نقاشها روی بوم کار میکنند، برخی هم روی کاغذ یا مقوا یا زمینههای مشابه؛ اما در این میان هستند نقاشهایی که زمینههای عجیب و خاصی را برای نقاشیشان انتخاب میکنند، درست مثل «رِمینگتون رابینسون»، هنرمندی که بهجای قابها و بومهای بزرگ، از تکهکاغذ کوچکی در یک قوطی کوچک فلزی قرص نعناع استفاده میکند!
بیشتر آدمها حداقل یکبار در زندگیشان بعد از خواندن شعری، با خودشان گفتهاند: «اینکه حرف دل من بود، شاعر آن را از کجا میدانست؟» برای خیلی از نوجوانها بعد از خواندن شعرهای «مهدی مردانی» این اتفاق میافتد. انگار که او نوجوانها را از خودشان هم بهتر میشناسد.
«نوجوونیم»، نام جشنوارهای برای نوجوانان است که با هدف معرفی نوجوانان در حوزههای گوناگون ادبی و هنری مانند بازیگری، اجرا، خوانندگی، فیلمسازی و... از سوی برخی افراد علاقهمند به حوزهی نوجوان و با حمایت برخی تشکلهای مرتبط با نوجوانان برگزار میشود.
حتماً نوجوانان دورهی اول و دوم دبیرستانی مراسم روز دانشآموز را در سالهای گذشته بهیاد دارند؛ همهی 13 آبانهایی که برای یکی دو ساعت، کلاسها تعطیل میشد و در حیاط مدرسه یا سالن اجتماعات، برنامههای گوناگونی برگزار میشد و البته تعدادی از دانشآموزان به همراه معلم پرورشی و برخی معاونها به راهپیمایی میرفتند.
«امید»، پاییز امسال هم به ایران و تالاب فریدونکنار مهاجرت کرد؛ بیجفت و بدون هیچ همراهی، سههزار کیلومتر را تنهایی سفرکرده است؛ چه سفر غریبی و عجیبی! دلم میخواهد بدانم در مغزش چه میگذرد و چه میکند با اینهمه تنهایی!
میگویم: «مامانخانوم، اوغور بهخیر! بابا پرسید کدوم طرفی بره؟»
بابا صدایش را کلفت میکند: «دختر! احترام مامانت رو داشته باش. من خودم زبون دارم و میپرسم.» و صدایش را عوض میکند، نرم و شیرین میپرسد: «کبریخانومجون، بندازم سمت حافظ یا یهکله بریم یافتآباد؟»
نام گروه ما «مافیا» است که از حرفهای اول اسمهایمان متینروپایی، احمدپسته، فرزادکرگدن، یاورنردبون و اردلانخان، یعنی خودم ساخته شده است. این یادداشتها، روزنگاریهای من است از ماجراهای من و گروه مافیا که در روزهای قرنطینه در دفتر خاطراتم مینویسم؛ باشد که بماند به یادگار برای آیندگان!
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .