یک شانه اناری برای رباب یک کتانی برای امیر و جیلان تو چه میخواهی؟
تکدرخت پیر باغچه شکوفه داده است؛ یعنی او با همه عمر رفته نمیداند در دقیقه اکنون نبض زندگی کند میزند و پلکهای خسته از رنج بیداری نسبتش را با شکوفه و باغ و عطر یار فراموش کرده است؟ یعنی او کاری به حال و احوال روزگار ندارد؛ وقتی ما قطره قطره آب و ناگهان در فاصله دو رعد ناپدید میشویم زیر کهنه طاقی که نامش پلدختر است؟ ماهی قرمز توی تنگ قد کشیده است یعنی او خبر ندارد که کرخه و کارون از بس گلآلود شدهاند ماهیها یکدیگر را گم کردهاند؟ راست این است که زندگی همیشه در حال دفاع قرار دارد چون همیشه در خطر است و در ایام خطر یعنی همیشههای عمر باید هوای همراه و همدلمان را داشته باشیم که نامشان گلستان، لرستان و خوزستان و یا ایران است در خانهای که شبیه گربه ملوس است.