ایستادن روی یک پا
برق بینداز آن مرکب فخر را ، برق بینداز آن چهارچرخی را که شده مایه لعاب گرفتن فاصله فقیر و غنی، برق بینداز روزگار خاک گرفتهات را با همین دستمال کهنه، برق بینداز خاطره فردای فرزندانت را با چنین ایستادن مردانه روی یک پا. تو چقدر شبیه ناخداخورشیدی پیرمرد، شبیه همانی که یک دست داشت اما رزق حلال زن و بچهاش را از دل دریا صید میکرد.