زایش سخت است و صبوری میخواهد
نقدی بر مستند «احمد محمود، همسایه ابدی ما»
میترا الیاتی ـ داستاننویس
همانطور که میدانیم جهان مالامال از قصههای گفته و ناگفته است و پشت هر شیئی، قصهای: کراواتی جامانده در پایین پای محراب مسجدی یا عینکی دستهشکسته در برهوت بیابان و شانهای با چند تار مو، لای کتابی نیمهگشوده...، کافی است هنرمند حساس با شاخکهای تیزبینش به شکار آنها بپردازد. اما آیا کار به همین راحتی به سرانجام خواهد رسید و تبدیل به اثری هنری خواهد شد؟ اینطور بهنظر نمیرسد. از سوژه تا اجرا، راهی دراز و ناهموار پیش روی هنرمند است. برای خلق اثر هنری باید هوشمند بود و با تجربه و صبور؛ بههمراه جهانبینی و زاویه درست و هنرمندانه و نگاهی شگفتزده به جهان پیرامون. جز این جنین یا مرده به دنیا خواهد آمد، یا کجوکوله و معلول.
و از این منظر همه قصهها، در تمام ملیتهای جهان یا به بهترین شیوه روایت شدهاند یا به بدترین شکل ممکن. اگرچه مسلما در طول زمان آنچه ماندگار نبوده به زباله تاریخ پرتاب شده. یوسا در کتاب واقعیت نویسنده میگوید: «هیچ اثر داستانی که از ترسیم زندگی ناتوان باشد، هرگز ماندگار نشده است.»
توانایی قصهگویی و مهمتر از آن اجرای درست و بیان و لحن کارشده، از ویژگیهای یک اثر خوب و ماندگار در تمام حوزههای هنری است و متر و معیاری است در دست منتقد برای شناخت کارِ خوب از بد. بدیهی است نقد این الگو به تمام رشتههای هنری از جمله: هنرهای تجسمی، عکاسی، تئاتر، سینما، موسیقی و دیگر متعلقات هنر، مربوط است و قابل تعمیم و گسترش.
محمد سجادی، مستندساز، هنرمندی است فعال و پرانرژی با چشمهای تیزِ همواره در پی شکار سوژه. همواره در حال کار است تا قصههایش را برساند به رمانهای نانوشته و شعرهای ناگفته و نقاشیهای ترسیمنشده و پلانهای نگرفته سینمایش. مسلما وقتی کسی قصهگوست و نحوه گفتن را هم میداند، طبیعی است که کارش روی زمین نمیماند؛ بنابراین پیش از دیدن مستند «احمد محمود» انتظارش را داشتم کار قابلقبولی از آب درآمده باشد.
سالها پیش و قبل از درگذشت نویسنده شریف و والامقام و مطرح کشورمان احمد محمود، استاد بهمن مقصودلو، مستندی از زندگی ایشان تحت عنوان«احمد محمود انسانگرا» ساخته بودند که حول محور زندگی کاری- اجتماعی نویسنده میچرخید و کاری بود بزرگ و قابل اعتنا. مستند شامل عکسهایی از کودکی و نوجوانی، تا پا گذاشتن نویسنده به عرصه نویسندگی است و چند مصاحبه بلند و کوتاه با خود نویسنده و دیگر نویسندگان، شاعران و سردبیران مجلههایی که با آنها سر و کار و رفاقت داشته است. صحنه گشایش این مستند در قبرستان است و هنگام خاکسپاری و وداع آخر با این نویسنده توانا. در سکانس بعدی، به همراه دوربین پا به خانه و دفتر نویسنده میگذاریم و او را پشت میزش با سیگاری بر لب و کتابی گشوده در مقابل، به مشاهده مینشینیم که به برداشت من از نظر نشانهشناسی، بهمعنای این بود که هنرمند، هنوز زنده است و تا ابد جاودان.
وقتی شنیدم بعد از سالها سجادی سراغ ساختن مستندی درباره احمد محمود رفته، هم خوشحال شدم و هم دلواپس که مبادا کاری شود کپی از کار جناب مقصودلو. این ماجرا مرا نگران میکرد اما خودم را دلداری دادم و گفتم فیلمساز تجربهگرایی مثل سجادی لابد میداند چرا سراغ این سوژه رفته و قطعا میداند چه میخواهد و به امید آینده نشستم. محمد سجادی در این فیلم با تکیه بر منابع آرشیوی اعم از فیلم و عکس، در تدوین، کار زیرکانه و فوقالعادهای انجام داده که فقط از پس تدوینگری ماهر برمیآید. در این مستند جای پای تکنیک و تفکر و چه بایدها و نبایدها بهخوبی قابل مشاهده است. بهطور مثال برداشت صحنههایی از فضاهای بارانی و برفی در کوچه پسکوچههای اطراف خانه نویسندهای که حالا جایش در آنجاها حسابی خالی است. فقط جای بسی تأسف که چرا مستندساز، در غیاب سوژه مورد نظرش، سراغ خانواده و نزدیکان او نرفته تا با آنها راجع به زندگی فردی و نحوه زیستن متوفی در کنار خانواده، مصاحبههایی به عمل بیاورد تا بلکه از زبان فرزندان و همسرش چیزهای تازه و ناگفته قابل شنیدنی بشنویم. مگر نه این است که خردهروایتهاست که ابعاد تازهای به آثار میبخشد؟ در ارائه کارهای هنری باید عاشق بود و عاشقی کرد. زایش سخت است. برای تولد نوزاد سالم باید صبور بود و با تمام اندامهای حسی درد زایمان کشید تا نوزاد صحیح و سالم متولد شود. بیشک محمد سجادی عاشق است و به عشق آفریدن نفس میکشد.