بیست و سه و یک نفر
احمد یوسفزاده از حاجقاسم سلیمانی در سالهای دهه 70 و کنگره شهدای لشکر41 ثارالله و موزه جنگ کرمان و فیلم 23 نفر میگوید
مرتضی کاردر ـ روزنامهنگار
روایتی که این روزها درباره سردار قاسم سلیمانی میشود، بیشتر مربوط به سالهای اخیر و حضور او در عرصههای بینالمللی است، اما از شخصیت او در سالهای جنگ و سالهای پس از جنگ که عهدهدار فرماندهی لشکر41ثارالله بود، کمتر سخن به میان آمده. سردار سلیمانی در سالهای پس از جنگ کنگره شهدای لشکر ثارالله را برگزار کرد که یکی از کنگرهها شهدای ماندگار جنگ در همه این سالهاست.
با احمد یوسفزاده درباره فعالیتهای فرهنگی سردار قاسم سلیمانی در سالهای دهه 70 گفتوگو کردهایم. احمد یوسفزاده رزمنده نوجوانی بود که در سال1361 اسیر شد. پس از آزادی نیز به نگارش خاطرات خود از سالهای اسارت اهتمام ورزید که معروفترین آنها «آن بیست و سه نفر» و «اردوگاه اطفال» است. فیلم«23نفر» را که به کارگردانی مهدی جعفری، براساس خاطرات یوسفزاده، در این دو کتاب ساخته شده، این روزها بر پرده سینماهاست.
در سالهای میانی دهه 70 برگزاری کنگرههای یادبود شهدا در دستور کار قرار گرفته بود، اما کنگره شهدای کرمان کنگره متفاوتی بود، کتابها بسیار متفاوت تنظیم و تدوین شده بودند، شماری از نویسندگان حرفهای مثل علی مؤذنی، فرهاد حسنزاده و محمدرضا کاتب عهدهدار نگارش و تدوین خاطرهها شده بودند، طراح جلد کتابها کورش پارسانژاد بود و... . همه اینها سبب شد که این کتابها، برخلاف خیلی از کتابهای آن سالها هنوز هم خواندنی باشند و ماندگار شوند. نقش سردار قاسم سلیمانی در برگزاری کنگره و تدوین حرفهای چه بود؟
اصلیترین نقش در کنگره شهدا و 800شهید استان کرمان و سیستان و بلوچستان بهعهده ایشان بود. ایشان ریاست کنگره را بهعهده داشتند. پیش از برگزاری کنگره از بودجه لشکر و نیز کمک خیرین کرمان تجهیزاتی برای ثبت و ضبط خاطرات تهیه کردند؛ ازجمله ضبطهای واکمن و دوربینها. گروههای بسیاری تشکیل شد که هر کدام از این گروهها یک سرگروه داشت که بسیاری از آنها استادان ادبیات دانشگاه شهید باهنر کرمان بودند. کار تدوین سرگذشت پژوهشی هر شهید به دقت بسیار انجام شد. وقتی در خاطرههای شهیدی ذکر میشد که مثلاً او دوستی داشته است در ارومیه، گروه با همه تجهیزات به ارومیه میرفتند تا خاطرههای دوست شهید را ضبط کنند. بعد که کار به مرحله ارزیابی میرسید کار نویسندهای مثل مرا آقای مرتضی سرهنگی و نویسندگان و کارشناسان درجه یک حوزه خاطرهنگاری ارزیابی میکردند. اینها سبب شد تا کنگره شهدای کرمان و سیستان و بلوچستان به یکی از کنگرههای بینظیر در دوره خودش تبدیل شود. بعید میدانم کنگرهای نظیر آن را بشود تا امروز مثال زد. همه اینها پروندههای قطور و کاملی شد که خوشبختانه تا امروز هم مانده است. کنگره با شکوه بسیار برگزار شد. حضرت آیتاللههاشمیرفسنجانی سخنران افتتاحیه کنگره بودند. کارها بعد هم ادامه یافت و کتابها تا سالهای بعد به مرور منتشر شدند.
شما در آن سالها کتاب «لبخند در قفس» را منتشر کردید؛ کتابی که به سالهای اسارت شما میپردازد. نخستین کتاب شماست که آغاز کارهایی بوده که تبدیل به کتاب آن بیست و سه نفر و اردوگاه اطفال شده.
لبخند در قفس خاطرات من از سالهای اسارت است که به زبانی طنزآمیز نوشته شده. حاجقاسم مقدمهای بر این کتاب نوشتند. کتاب دیگری نیز در آن زمان نوشتم با عنوان «رنج شیرین» که زمینهای شد برای کتابهای دیگر مثل «اردوگاه اطفال» و «آن بیست و سه نفر».
یکی دیگر از کارهایی که همزمان با کنگره شهدای لشکر 41ثارالله انجام شد، موزه جنگ کرمان بود. آن هم زمانی که کسی به فکر موزه جنگ نبود و هنوز موزه دفاعمقدس در تهران ساخته نشده بود.
حاجقاسم، مسئولیت ساخت موزه را به آقای حمید عربنژاد واگذار کرده بودند. ایشان را مأمور کرد که به کشورهای مختلف بروند و موزههای جنگ را ببینند. موزه جنگ کرمان در دوره خود موزه بسیار مدرنی بود و هنوز هم موزهای بسیار دیدنی و کامل است. تالاری برای اسناد دارد و تالاری برای شهدا که پروندهها، سندها، عکسها، وسایل شخصی و... شهدا و سرداران شهید آنجا به نمایش گذاشته شده است. همچنین تالاری برای عملیات که ماکتی از هر عملیات ساخته شده و آرایش نیروهای ایرانی و عراقی را نشان میدهد. با کلیدی تانکها به حرکت درمیآیند و اسلحهها شلیک میکنند. صدای مرتبط با هر عملیات در آن بخش پخش میشود. موزه بخشی با عنوان تالار اسلحه دارد که ادوات جنگی آنجا به نمایش درآمده. تالاری به نام صبر دارد که مجموعه اسناد و عکسهای مربوط به اسراست و... موزه هنوز هم دیدنی است و اگر نبود همت و برنامهریزی حاجقاسم، شاید موزه جنگ کرمان بهعنوان مدرنترین موزه جنگ در زمان خودش شکل نمیگرفت.
در سالهای اخیر چیزی که از سردار قاسم سلیمانی دیدهایم، بیشتر شخصیت بینالمللی ایشان است. اما شخصیت ایشان در زمان جنگ و سالهایی که در کرمان فرمانده لشکر ثارالله بودند، چگونه بود؟
خلوص، صفای باطن، سادگی و فروتنی حاجقاسم از او شخصیتی یگانه ساخته بود. محبوب بچههای کرمان بودند. از سالهای جوانی که هنوز لشکر تشکیل نشده بود و تیپ ثارالله بود تا زمانی که ایشان در عرصههای بینالمللی شناخته شدند، شخصیت حاجقاسم تغییری نکرد. من سال1361 اسیر شدم و سالهای جنگ را در اسارت گذراندم و خاطرهای از آن سالها ندارم. اما بد نیست خاطرهای را از روزهای پس از آزادی نقل کنم. حاجقاسم همیشه به جزئیاتی توجه داشتند که او را متمایز میکرد. نخستین بار که همایش آزادگان لشکر41 ثارالله بود ایشان بهعنوان فرمانده برای ما صحبت کردند. در پایان صحبتهایشان گفتند شما که نبودید بسیاری از دوستان شما شهید شدند. اگر قرار است با همسران شهدا، دوستان و همرزمان خود ازدواج کنید یک شرط دارد و آن این است که آنها بزرگتر از شما نباشند.
زمان گذشت و ایشان قرار بود از کرمان به تهران منتقل شوند. روزهایی که خبر رفتن ایشان به تهران رسید، روزهای غمانگیزی بود. بچهها یکییکی به اتاق ایشان میرفتند و میخواستند که در کرمان بمانند. همه بچههای کرمان دلتنگ ایشان بودند. خاطرم است که از سر دلتنگی شعری سروده بودم با این مطلع:
گفته بودی، ماندنی هستی و... داری میروی
بچهها را غرق زاری میگذاری، میروی
یکی از آخرین حضورهای سردار سلیمانی در حوزههای فرهنگی و هنری حضور در پشت صحنه فیلم آن «23 نفر» بود. حضور ایشان چگونه اتفاق افتاد؟
حاجقاسم کتاب «آن بیست و سه نفر» را خوانده بودند و بعد نامهای به من نوشتند که برایم بسیار عزیز و ارزشمند است. بعد که قرار شد فیلم ساخته شود، روز اول فیلمبرداری در صحنه حاضر شدند و به گفتوگو با بچهها و کارگردان و دیگر عوامل فیلم پرداختند. من آن روز حاضر نبودم ولی شور و شوقی که بچهها از حضور حاجقاسم داشتند، بینظیر بود.