• چهار شنبه 19 اردیبهشت 1403
  • الأرْبِعَاء 29 شوال 1445
  • 2024 May 08
یکشنبه 1 دی 1398
کد مطلب : 90903
+
-

دل‌نگرانی صاحب ابن عباد


در روزگار پادشاهی فخرالدوله، صاحب ابن عَبّاد 2روز به دربار نرفت و کسی را هم به حضور نپذیرفت. به فخرالدوله خبر دادند. فخرالدوله به او پیغام فرستاد که «خبر ناراحتی تو را شنیدم، دل‌تنگ شدم. اگر در جایی از مملکت مشکلی هست که باعث نگرانی‌ات شده بگو تا در رفع آن بکوشیم. اگر هم از من دلخوری بگو تا عذر بخواهیم.» صاحب گفت: «خدا نکند من از پادشاه دلخور شده باشم. کار مملکت نیز روی نظم است. نگران نباشید، دل‌تنگی من به‌زودی برطرف می‌شود.» روز سوم صاحب با حالی خوش به درباره آمد. فخرالدوله پرسید: «نگرانی‌ات برای چه بود؟» صاحب گفت: «از کاشغر جاسوس من نوشته بود که خاقان با فلان سپهسالار سخنی گفت که من از آن بی‌خبر ماندم. دل‌تنگی من از این بود که چرا باید در کاشغر، خاقان ترکستان سخنی گوید که ما اینجا از آن بی‌خبر بمانیم. امروز که خبر رسید که آن سخن چه بود نگرانی‌ام رفع شد.»

قابوسنامه، عنصرالمعالی کیکاووس ابن اسکندر
 

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :