دیوید تامسون
ترجمه: فرحناز دبلشکی
در ابتدای فعالیت حرفهای رابرت اوانز و بهویژه در زمانی که او بهعنوان مدیر پارامونت، سکان اجرایی این کمپانی را در دست گرفت، رسانهها او را بهعنوان یک تهیهکننده تمام و کمال جدید به افکار عمومی معرفی کردند. او مردی بود که عاشق دیدن درخشش خیرهکننده خود در آینه بود. اما این لحظات به سرعت سپری شد. اوانز پس از 6 سال (73-1967) در رأس تولید کمپانی پارامونت، این کمپانی را ترک کرد و بهطور مستقل به تهیه کنندگی فیلم روی آورد.
اولین فیلمی که او پس از جدایی از پارامونت ساخت، «محله چینیها» (1974، رومن پولانسکی) بود. این فیلم به منزله تلاش جدی یک تهیهکننده در زمینه حفظ عناصر متضاد تا زمان رسیدن به موفقیت و فروش بالا و مواجه شدن با نقدهای مثبت از سوی منتقدان بود. پس از این موفقیت جادویی اما اوانز 2فیلم ساخت که چندان مانند فیلم محلهچینیها در باکس آفیس موفق ظاهر نشدند و فروششان در حد انتظار نبود.
فیلمهای «دونده ماراتن» (1976، جان شلزینگر) و «یکشنبه سیاه» (77، جان فرانکنهایمر)، از فیلمهایی که تا چند سال قبلتر درخشیده بودند، بدتر و بچهگانهتر نبودند. اما تهیهکنندگان باید اغلب با یک قانون نانوشته و بهندرت غیرقابل پیشبینی سر کنند؛ قانونی به این مضمون که آنها باید بتوانند حدس بزنند که در هر زمانی چه فیلمهایی با چه موضوعاتی به مذاق مخاطبان سینما خوش میآید. تمام کوششهای سخت و اعتقاد راسخ تهیهکنندگان به کارگردانان و فیلمنامهنویسان زمانی جواب خواهد داد که فیلمشان فروش کند در غیراین صورت همه تلاش سنگین و مرارتبار تهیهکنندگان به همراه سرمایهشان یکشبه بر باد خواهد رفت. اوانز افسونگر بود و از برنامهریزیهای طاقتفرسا و خستهکننده و تکراری ترسی بهخود راه نمیداد؛ در آن زمان او پس از 4بار ازدواج و 4طلاق همچنان در جستوجوی همسری برای خود بود. در زمان کودکی اوانز بهعنوان بازیگر خردسال رادیو کار میکرد. کار سنگین در رادیو به حنجره و ریههای وی آسیب زد و او بیمار شد و بهمدت یک سال دوره نقاهت را طی کرد و این بار در نقش مدیر یک شرکت تولیدکننده لباسهای ورزشی که برادرش در تأسیس آن به وی کمک کرده بود، بهکار پرداخت. فروش لباسهای ورزشی او را به تاجری حرفهای و ثروتمند در سال 1956تبدیل کرد. او در بورلی هیلز با نورما شیرر آشنا شد و در نتیجه تأثیری که بر وی گذاشت توانست در فیلم «مرد هزارچهره» در نقش یکی از تهیهکنندگان مطرح آن زمان و همسر نورما شیرر، ایروینگ تالبرگ بازی کند، هر چند نقش کوتاهی بود. او جذاب بود اما بازیگر نبود با این حال در فیلم «خورشید همچنان میدمد» (1957، هنری کینگ) در نقش یک گاوباز ظاهر شد. او در فیلم «بهترین همهچیز» (1959، ژان نگولسکو) نیز بازی کرد اما بدل به یک ستاره سینما نشد. در نتیجه به کار فروش لباسهای ورزشی بازگشت. زمانی که کمپانی تولید لباس اوانز به فردی به نام رولون فروخته شد، او به یک میلیونر تبدیل شد. همین امر در وی برای بازگشت به هالیوود انگیزه ایجاد کرد. البته این بار او نه بهعنوان یک بازیگر که در قامت یک تهیهکننده وارد سینما شد.
پیش از پیوستن اوانز به پارامونت، کمپانی فاکس با او قرارداد ساخت یک فیلم را بست که ثمرهاش فیلم «کارآگاه» (گوردون داگلاس، 68) شد. این فیلم از اوانز چهرهای فریبنده ارائه داد و زمینه را برای بستن قرار داد با پارامونت هموار کرد. بهرغم اینکه اوانز از تجربه اندکی در زمینه تهیهکنندگی برخوردار بود اما در پارامونت به وی قدرت تصمیمگیری داده شد. با این حال او دوران حضور خود در پارامونت را با حالتی از عدماطمینان آغاز کرد. اما بهزودی اوضاع عوض شد و او توانست به موفقیتی دست پیدا کند که همزمان زمینه را برای شهرت بیشتر اوانز و احیای این کمپانی فراهم کرد. امروز که ما به فیلم «پدرخوانده» نگاه میکنیم اینطور بهنظر میرسد که این فیلم از گروه بازیگران و عوامل تولید بسیار قَدَری برخوردار است اما در آن زمان شک و تردیدهایی درباره این فیلم وجود داشت، بهویژه که در آن زمان اوانز این وظیفه خطیر را به فرانسیس فوردکاپولا سپرده بود که هنوز کارگردانی مسئلهدار محسوب میشد.
فیلمهای مهمی که اوانز در سالهای بعد تهیهکنندگیشان را عهده دار بود:
«مولی ماگیرز» (1968، مارتین ریت)، «بچه رزماری» (1968، رومن پولانسکی)، «رومئو و ژولیت» (1968، فرانکو زافیرلی)، «واگن خودت را نقاشی کن» (1969، جاشوا لوگان)، «خداحافظ کلمبوس» (1969، لری پیرس)، «لیلی عزیز» (1970، بلیک ادواردز)، «کچ -22» (1970، مایک نیکولز) و «داستان عشق» (1970، آرتور هیلر)، در این فیلم آخر و فیلم خداحافظ کلمبوس، آلی مک گرو، همسر سوم اوانز ایفای نقش کرده بود. فیلم داستان عشق به موفقیتی غیرقابل پیشبینی دست پیداکرد. پس از ساخت فیلمهای دونده ماراتن و یکشنبه سیاه زندگی اوانز دچار بحران شد. او در آن زمان تحتتأثیر مصرف موادمخدر بود و حتی به وی اتهام قاچاق موادمخدر نیز زده شد. او همچنین متهم به مشارکت در یک پرونده قتل شد. او در این دوره به تهیهکنندگی فیلمهایی با نام «بازیگران» (1979، آنتونی هاروی)، «پاپای» (1984، رابرت آلتمن) و «انجمن پنبه» (1984، فرانسیس فوردکاپولا) پرداخت. این فیلم که بهطور ویژهای مرتبط با پرونده قتلی بود که اوانز از مظنونان آن محسوب میشد، اثری خوب از آب در نیامد. قرار بود او در فیلم «دو جیک» (1990، جک نیکلسون) فراتر از یک تهیهکننده ظاهر شود. در ابتدا تصمیم بر این بود که او در نقش جیک برمن در این فیلم ظاهر شود. قرار بود رابرت تاون بر مبنای فیلمنامه اوانز فیلم دو جیک را بسازد، اما تردیدهای اوانز سبب شد که در نهایت نه فیلمنامه او مورد استفاده قرار گیرد و نه او در این فیلم ایفای نقش کند و در آخر نیز جک نیکلسون به تهیهکنندگی اوانز این فیلم را ساخت و نقش اوانز در این فیلم تنها در حد یک تهیهکننده باقی ماند.
دنیای اوانز
در همینه زمینه :