پیکر مظاهر مصفا، استاد بزرگ ادبیات فارسی در تفرش به خاک سپرده شد
زندگی با قصیده، مرگ در غزل
درگذشت مظاهر مصفا، شاعر، مصحح متون کلاسیک فارسی، استاد ادبیات و یکی از مؤثرترین چهرههای ادب و زبان فارسی، توجه به زندگی و حفظ میراثهای زنده زبان را در صدر خبرها قرار داد.
مظاهر مصفا؛ مرور یک زندگی
مظاهر مصفا در سال1311 از خانوادهای تفرشی در اراک به دنیا آمد. پدر او کارمند اداره ثبت احوال بود و 40روزی از تولد فرزندش نگذشته بود که به قم مهاجرت کرد. مظاهر مصفا، سالهای مدرسه را در شهر قم گذراند؛ در دبیرستان حکیم نظامی که بسیاری از استادان بزرگ ادبیات فارسی از آنجا فارغالتحصیل شدهاند، ازجمله دکتر علیاشرف صادقی، سیدحسن ساداتناصری، محمدامین ریاحی و.... مظاهر مصفا برای گذراندن سال چهارم ادبی به تهران آمد و دیپلم خود را از مدرسه دارالفنون گرفت.
او تحصیلات خود را در دانشگاه تهران در رشته ادبیات فارسی آغاز کرد و تحصیلاتش را زیرنظر استادان دانشکده ادبیات ادامه داد تا سرانجام پایاننامه دکتری خود را با عنوان «تحول قصیده در ایران» زیرنظر بدیعالزمان فروزانفر دفاع کرد. اختلاف شخصی میان او و بدیعالزمان فروزانفر سبب شد که او 10سال دیرتر مدرک دکتری خود را دریافت و به جمع استادان ادبیات دانشگاه تهران راه پیدا کند.
در این فاصله به استخدام آموزش و پرورش درآمد و به تدریس در دبیرستانها پرداخت. مدتی هم ریاست اداره فرهنگ (آموزش و پرورش قم) بود و مدتی نیز ریاست مدرسه عالی قضایی قم را بهعهده داشت. او یکی از استادان سنتگرای دانشکده ادبیات بود که با شعر نو فارسی یا ادبیات امروز میانه چندانی نداشت و بیشتر عمر خود را وقف تصحیح متون کهن و بهدست دادن گزیدههایی از بهترین نمونههای شعر فارسی از گذشته تا به امروز و سرودن قصیده کرد. تصحیح کلیات سعدی، تصحیح دیوان سنایی، تصحیح دیوان نزاری قهستانی، تصحیح «دیوان ابوتراب فرقتی کاشانی»، تصحیح «مجمعالفصحاء» اثر رضاقلیخان هدایت، «پاسداران سخن» (چکامهسرایان) مجموعه اشعار از رودکی تا عصر حاضر، قند پارسی (نمونههای شعر دری) ازجمله کارهای او در زمینه تصحیح و گزیده شعرهای گذشته است.
مظاهر مصفا را یکی از آخرین قصیدهسرایان بزرگ فارسی میدانند. در تحلیل و بررسی قصیده فارسی در دوره معاصر، نام او پس از ملکالشعرای بهار در کنار بزرگانی چون سیدکریم امیری فیروزکوهی و مهدی حمیدی شیرازی میآید. «ده فریاد»، «سی سخن»، «توفان خشم»، «سپیدنامه» و «سیپاره»، «نسخه اقدم» ازجمله مجموعه شعرهای او است. مظاهر مصفا در سال1342 با امیربانو فیروزکوهی ازدواج کرد. امیربانو فیروزکوهی از یکسو، همکلاسی او در دانشگاه تهران بود و از سوی دیگر مظاهر مصفا که از قصیدهسرایان فارسی بود با پدر او سیدکریم امیری فیروزکوهی مراوده داشت. مصفا و فیروزکوهی هر دو پس از یک ازدواج ناموفق با همدیگر ازدواج کردند؛ حاصل این ازدواج 4فرزند است که علی مصفا بازیگر نام آشنای سینمای ایران یکی از آنهاست. مظاهر مصفا در سال1383 به اجبار از دانشگاه تهران بازنشسته شد. پس از آن چند سالی را به تدریس در دانشگاه آزاد گذراند. سالهای بعد را بیشتر خلوت گزیده بود و گاه به شهر آبا و اجدادیاش تفرش رفتوآمد میکرد. مظاهر مصفا پس از چند سال دست و پنجه نرم کردن با بیماری، شامگاه چهارشنبه، هشتم آبان در 87سالگی درگذشت.
قصیده «هیچ»، یکی از نامدارترین قصیدههای مظاهر مصفاست. دکتر غلامحسین یوسفی در کتاب «چشمه روشن» به تحلیل و بررسی این قصیده پرداخته. پروفسور صلاح الصاوی (شاعر و ادیب مصری) در کتاب« العدمیه فی شعر» (نیستانگاری در شعر) آن را ترجمه، تشدید و بررسی کردهاست.
قصیده هیچ
مردی ز شهر هرگزم، از روزگار هیچ
جان از نتاج هرگز، تن از تبار هیچ
از شهر بیکرانهی هرگز رسیدهام
تا رخت خویش باز کنم در دیار هیچ
از کوره راه هرگز و هیچم مسافری
در دست خون هرگز و در پای خار هیچ
در دل امید سرد و به سر آرزوی خام
در دیده اشک شاید و بر دوش بار هیچ
در کام حرف بوک و به لب قصه مگر
بر جبهه نقش کاش و به چهره نگار هیچ
دنبال آب زندگی از چشمهسار مرگ
جویای نخل مردمی از جویبار هیچ
دست از کنار شسته، نشسته میان موج
پا بر سر جهان زده سر در کنار هیچ
اصلی گسسته مانده تهی از امید وصل
فرعی شکسته گشته پر از برگ و بار هیچ
خون ریخته ز دیده شب و روز و ماه و سال
در پای شغل هرگز و در راهکار هیچ
دیوانه خردور و فرزانه جهول
عقلآفرین دشت جنون، هوشیار هیچ
با عزّ اقتدار و به پا بند ذل و ضعف
با حکم اختیار و بهدست اختیار هیچ
هم خود کتاب عبرت و هم اعتبارجوی
از دفتر زمانه بیاعتبار هیچ
چندی عبث نهاده قدم در ره خیال
یکچند خیره کوفته سر بر جدار هیچ
عمری فشانده اشک هنر زیر پای خلق
یعنی که کرده گوهر خود را نثار هیچ
قاف آرزوی باطلم از دشت پرغراب
سیمرغ جوی غافلم از کوهسار هیچ
ناآمده نتاجیام از پشت هول و وهم
نابافته نسیجیام از پود و تار هیچ
گم کرده راه پیکیام از شهر بینشان
پیغام پر زپوچ رسانم به یار هیچ
خاموش قصه گویم و گویای اخرسم
بی پای بادپویم در رهگذار هیچ
گویایی سکوتم و بیتابی درنگ
تمکین بیقراریام و بیقرار هیچ
صرّاف سرنوشتم و سنجم بهای خاک
نقّاد بادسنجم و گیرم عیار هیچ
بیع و شرای خونم و بیاع داغ و درد
بازارگان مرگم و گوهرشمار هیچ
جنس همه زیانم و سودای هیچ سود
سوداگر خیالم و سرمایهدار هیچ
سیم سپید سوختهام در شرار پوچ
زرّ امید باختهام در قمار هیچ
گنجینه دریغم و ویرانه فسوس
اندوهگین بیهده، افسوسخوار هیچ
آیای بیجوابم، امای بیدلیل
گفتار پوچگونه و پنداروار هیچ
ناپایدار کوهم و برجای مانده سیل
گردون نوردگردم و گردون سپار هیچ
گردنده روزگارم و چرخنده آسمان
لیل و نهار سازم و لیل و نهار هیچ
پرگار سرنگونم و عمری به پای سر
بر گرد خویش دور زده در مدار هیچ
عزلتنشین خانهی بیآسمانهام
محنتگزین بیدر و پیکر حصار هیچ
سرمست هوشیاری و هشیار مستیام
بر لب شراب هرگز و در سر خمار هیچ
اندیشهی محالم و سودای باطلم
معنی تراز صورت و صورتنگار هیچ
در وادی فریبم و لب تشنه سراب
در خانهی دروغم و چشمانتظار هیچ
آزادهی اسیرم و گریان خندهروی
گریان ز چشم خنده بر این روزگار هیچ
بدنامی حیاتم و بر صفحهی زمان
با خون خود نگاشتهام یادگار هیچ
صلحآزمای جنگم و پیکارجوی صلح
بی هم نبرد هرگز و چابکسوار هیچ
تیر هلاک یافتهام از شغاد کید
خطّ امان گرفته از اسفندیار هیچ
بر دوش خویش کشتهی خود را کشیدهام
تا ظلمگاه معدلت از کارزار هیچ
محکوم بیگناهم و معصوم بیپناه
مظلوم بیتظلّم و مصلوب دار هیچ
دردم ازین که تافتهام از امید سرد
داغم ازین که سوختهام در شرار هیچ
کس خواستار هرگز، هرگز شنیدهاید؟
یا هیچ دیدهاید کسی دوستار هیچ؟
آن هیچکس که هرگز نشنیدهای منم
هم دوستار هرگز و هم خواستار هیچ