گفتوگو با نادر قدیانی، ناشر پرافتخار و فعال کتابهای کودک و نوجوان در کشور به مناسبت روز کودک
چاپ کتاب کودک بهصرفه نیست
الناز عباسیان
تبدیل کتابخوانی به یک فرهنگ و نهادینه کردن آن، نیازمند پرورش نسلی است که از نخستین سالهای زندگی با کتاب آشنا باشد. اهمیت و فواید کتابخوانی در سنین کودکی و نوجوانی بر کسی پوشیده نیست اما در سالهای اخیر رشد تکنولوژی موجب شده تا بازیهای رایانهای و اسباببازیهای مدرن و جذاب، گوی سبقت را از کتاب بگیرند. اما جای شکرش باقی است که ناشران خلاق و خوش ایده کتابهای کودک در این رقابت کنار نکشیده و با دستی پر و کتابهای جذاب و بهروز، سراغ کودکان آمدهاند. 16مهر و روز کودک بهانه بهدست ما داده تا سراغ یکی از پرکارترین و موفقترین ناشران حوزه کودک و نوجوان برویم؛ که هماکنون دارای بیش از 3200عنوان کتاب در حوزه خردسال، کودک، نوجوان و جوان است و با توجه به سابقه فعالیت وسیع در این حوزه، این نشر در بخش تولید کتاب این گروه سنی در سطح کشور مقام اول را کسب کرده است. همچنین این انتشارات تاکنون 8بار موفق به دریافت لوح ناشر نمونه کشور شده است. «قدیانی» عنوان این انتشاراتی است که به نام مؤسساش یعنی نادر قدیانی نامگذاری شده و از سال1355 فعالیت خود را آغاز کرده است. مدیر مسئول این انتشارات متولد سال۱۳۳۳ است. به سراغ او رفتیم تا از از موفقیتهایش در عرصه نشر کتاب کودک و نوجوان و تازههای این حوزه برایمان بگوید.
شما جزو نخستین کسانی بودید که برای کودک و نوجوان ایرانی کتابهای آموزنده خارجی را به منظور ترویج سبک زندگی و آموزشهای شهروندی ترجمه کردند. چطور شد به این فکر افتادید که در این زمینه کار کنید؟
دهه 60 را باید اوج شکوفایی ادبیات کودک و نوجوان بدانیم. در این دهه با وجود مشکلات جنگ و بمباران شهر یکدفعه تعداد مورد قبولی نویسنده شکوفا میشوند و به عقیده من عامل شکوفایی آنها دور هم جمع شدن آنها در مسجد جوادالائمه در غرب تهران بود. اما چند سال بعد در سالهای 79-78 شاهد رکود کتاب کودک بودیم. هزینههای انتشارات بالا بود و با خود گفتم چه کنم که اقتصاد مؤسسهمان بچرخد. در همان سالها با مشورت برادر کوچکترم تصمیم گرفتیم کتابهای جدید وارد حوزه کودک کنیم؛ کتابهایی که در دنیا منتشر میشود اما در ایران شناخته شده نیست. از همان زمان شروع به پژوهش و سفر به کشورهای مختلف کردم. از سال ۷۸ تاکنون، به همراه آقای فهرستی-یکی از دوستان ۳۵ساله من- و برادرم مهندس مسعود قدیانی و بعضی از مشاوران نشر، ۵۰ سفر خارجی، رفتهایم و فقط کتابفروشیها را بازدید کردهایم. مثلاً یک کتابفروشی بسیار بزرگ چند طبقه در یکی از خیابانهای لندن بود، که ما هر روز ساعت ۹ صبح تا ساعت ۱۲ شب میرفتیم و آنجا بودیم. بعد از این سفرها کتابهایی را برای ترجمه به ایران آوردیم. گرچه آن کتابها امروز دیگر جایگاه ندارد؛ ولی در زمان خود، فرهنگسازیای که در کشور اتفاق افتاد، بسیار خوب بود. حاصل سفرهایی که رفتیم، چاپ کتابهایی جدید و خلاق برای کودکان و نوجوانان بود.
چه موضوعاتی بود که در خارج از کشور در حوزه کودک و نوجوان به آن پرداخته اما در ایران مغفول مانده بود؟
در آن دوران، کسی جرات نداشت مثلا درباره دستشویی رفتن بچه چیزی بنویسد. کسی این موضوع را نمیتوانست عنوان کند. ما کتابهایی با چنین موضوعاتی ترجمه و منتشر کردیم. اینها حاصل سفرهایی بود که از کشورهای اروپایی، آسیایی و... جمع کردم و با فرهنگ ایران مطابقت دادم و بازسازی کردم. برای مثال ما برای نخستین بار کتابی چاپ کردیم که چگونه لباسهای خودم را میپوشم؟ چگونه دستشویی میروم؟ و از اینگونه مسائل. کتابهایی با چنین موضوعاتی ترجمه و منتشر کردیم. این کتابها از سال ۶۸ یا ۶۹ شروع شد و ما اینها را به 700عنوان رساندیم و در تیراژهای ۱۵ تا ۲۰ تا ۳۰ هزار تا چاپ کردیم. مثلاً من کتابی دارم که در آن زمان، ۵۰۰ هزار جلد فروش رفت. ولی الان سالی 3-2 هزار تا هم فروش نمیرود؛ چون ۱۰۰ نفر دیگر از آن نمونهبرداری کردند. اخیرا ناشران در حال تألیف هستند و از اصولی که بلد هستند، استفاده میکنند. خیلی توجه شده است به این مسائل و ما یک روزی نیازمند ترجمه بودیم که من هم خودم این کارها را میکردم. ولی امروز بهخودم اجازه نمیدهم بهدنبال چنین کاری بروم. وقتی میتوانیم بنویسیم، سفارش میدهیم تا نویسنده یا شاعر برایمان بنویسد.
راستی چه شد که ناشر شدید؛ نویسنده بودید یا شغل خانوادگی شما بود؟
من در مدرسه مسئول توزیع مجلات پیک دانشآموزی آن دوران بودم و همین موضوع مرا به خواندن علاقهمند کرد. بعدها مجلاتی را در مغازه پدرم میگذاشتم و میفروختم همین موضوع جرقهای بود که در تابستان سال ۱۳۴۶، در سن ۱۲-۱۳ سالگی به ذهن من زد و این شروع فعالیت من در حوزه کتاب بود که تا به امروز هم ادامه دارد. البته دوران سربازی برای من دوران سرنوشتسازی بود. در سال ۱۳۵۲، در نیروی هوایی- خیابان پیروزی امروز- مشغول خدمت سربازی شدم. جا دارد همین جا از لطف پدر و مادرم یادی کنم. مادرم همیشه لباسهای سربازی مرا شسته و اتو میکرد و این کار با امکانات کم آن سالها و زمان کم مرخصی من واقعا کار سختی بود. تمیز و مرتب بودن من در خدمت یک جا به کارم آمد و سرنوشت مرا عوض کرد. تیمساردادگر بهخاطر پوشش مرتبم؛ مرا بهعنوان منشی خود انتخاب کرد و اختیارات زیادی به من داد. خیلی کارها مثل کدگذاری یاد گرفتم. او به من اجازه میداد که هر روز غروب، به مغازه کتابفروشیام بروم و از کار و فعالیت خود دور نمانم. در این سالها، با ورود به سالهای ۵۵ و ۵۶، اوج خواندن کتابهای شهید مطهری، دکتر شریعتی و... بود که البته ممنوع بود و پراکنده چاپ میشد. در آن دوران، من برخی از کتابها مانند «جوانان چرا؟»، اثر مرحوم مصطفی زمانی یا کتاب «پرسش و پاسخهای دینی» آیتالله مکارم شیرازی را میبردم به منطقه خودمان در غرب تهران و فروش بسیار خوبی داشت. علاقه بیشتری به کتابفروشی داشتم و پیدا کردن نویسنده هم به این سادگیها نبود. به هر حال این دوران گذشت و پس از پیروزی انقلاب، کتابفروشیها رونق گرفت. نخستین کتاب را در سال ۶۱، بهنام «شاهد در جبهه جنگ» چاپ کردم، که خاطرات دفاعمقدس آقای صالح افشار بود و بعدها بهطور رسمی انتشارات را راهاندازی کردم.
خودتان علت موفقیتتان در زمینه چاپ کتاب و بهویژه حوزه کودک و نوجوان را در چه میدانید؟
موفقیت فقط مادیات نیست. من در نشر، خودم را موفق میدانم؛ ولی در مسائل اقتصادی، هیچ ادعایی ندارم و موفق هم نبودم. در حوزه کودک و نوجوان ناشر باید خلاق باشد و شرایطاش با ناشر بزرگسال متفاوت است. مسائل تربیتی و آموزشی حرف اول را میزند و بعد جذابیت و خلاقیت است. برای من خیلی ارزشمند است که در نمایشگاه کتاب پدر و مادری میآید میگوید ما در کودکی خواننده کتاب شما بودیم و حالا فرزندانمان را آوردهایم تا کتابهای شما را برای او خریداری کنیم. خدا را شاکریم که خلأها را شناسایی کرده و در این زمینه بهصورت تخصصی پژوهش کرده و کتاب منتشر کردیم. مثلا در مورد اهدای عضو در حوزه کودک خلأ داریم البته ما چند کار در دست اقدام داریم؛ ترجمه و ویراستاری حرفهای شده و تصویرگری هم شده است. در ایران کسی روی آن کار نکرده و فقط در حوزه بزرگسال کار کردیم. یا مضامین کودکآزاری و آموزش مسائل جنسی هم کتابهای خوبی را منتشر کرده و در حال چاپ داریم. ما ترجمه در حوزه کتاب کودک را وارد کشور کرده و با فرهنگ ایران بومی کردیم. هماکنون حدودا سالانه نزدیک به 150عنوان چاپ اول داریم و حدود 550عنوان تجدید چاپ داریم. در کل حدود 700عنوان چاپ داریم و میتوانم ادعا کنم که خدمتی در حوزه کودک و نوجوان کردهایم. البته ناگفته نماند که بنده 4سال رئیس اتحادیه ناشران و کتابفروشان بودم و سیاست و اندیشههای شخصیام را هیچ وقت وارد عرصه حوزه کتاب کودک نمیکردم و نمیکنم. نکته بعدی اینکه برای نشر کتاب جدید سالها تحقیق و پژوهش میکنیم و با عجله و شتابزده در حوزه کودک کار نمیکنیم. شاید اینها عامل موفقیت انتشارات ما باشند.
منظورتان از اینکه شتابزده کار نمیکنید چیست؟ کمی بیشتر توضیح میدهید.
اجازه بدهید با ذکر مثال توضیح بدهم. برای نمونه کتاب مخصوص حمام را مثال میزنم. چند سالی است کتاب مخصوص حمام برای کودکان با جنس خاصی که ضدآب بوده و قابلیت شستوشو دارد منتشر میشود. اغلب در ایران این کتابها با مواد شیمیایی چاپ میشود که مضر است. این کتابها در خارج با مواد مرغوب و بدون مواد شیمیایی مضر چاپ میشود. انتشارات ما 10سال روی مواد مصرفی این کتابها تحقیق کرد. تا اینکه سالگذشته کتاب را با جنس مرغوب چاپ کردیم. .
اجازه بدهید سؤالی هم درباره کتابسازی که این روزها رونق گرفته بپرسیم. برخی افراد فکر میکنند با سرمایهگذاری شخصی به هر قیمتی میتوانند کتابی به نام خود چاپ کنند. بیشک شما بیشتر با این پدیده آشنا هستید؟
حداقل هفتهای 10نفر مراجعه میکنند تا با سرمایهگذاری شخصی هر طور که شده کتاب چاپ کنند. متأسفانه چارچوبهای لازم برای چاپ کتاب را رعایت نکرده و حتی گاهی بسیار از استانداردهای یک کتاب فاصله دارند. نباید به هر قیمتی کتاب چاپ کنیم که بگوییم نویسنده هستیم. به همینخاطر من بهعنوان یک ناشر به نسل جدید و دوستدار ادبیات و کتاب پیشنهاد میکنم اولا عجله برای چاپ کتاب نداشته باشند و در زمینه مورد علاقه خود، تخصص لازم را کسب کنند. سراغ کسانی بروند که در این حوزه تجربه و تخصص دارند و از آنها راهنمایی بگیرند. نخستین کتاب هر فرد باید حرفهای جدیدی برای گفتن داشته باشد. زیرا کتاب مثل مجله نیست که بنویسی و چند روز بعد از چاپ، دیگر به آن توجه زیادی نشود. کتاب برای سالهای طولانی میماند و باید برای سالیان سال حرفهایی برای گفتن داشته باشد. باید پخته شود و به کمال برسد. توصیه میکنم کتابی چاپ کنید که پخته شده و کارشناس تخصصی روی آن کار کرده باشد البته درآمد مالی خوبی هم در آن نیست.
منظورتان از اینکه درآمد مالی خوبی ندارد چیست؟
چاپ کتاب کودک چه برای ناشر و چه برای نویسنده اصلا به صرفه نیست و فقط عشق و علاقه است که بسیاری را به این مسیر کشانده است. چون در کتاب کودک، پول درنمیآید. اگر پول میخواهید، وارد حوزه نشر کودک نشوید و بروید در حوزه کتابهای دانشگاهی و جاهای دیگر.
این به سختیهای کار کودک برمیگردد.
کار برای کودک هم کار سادهای نیست و به عقیده من سختتر از کار بزرگسال است. زیرا نویسنده در یک کار بزرگسال مثل رمان هر طوری قلم میزند و محدودیتی در استفاده از واژهها ندارد اما کودک 6یا 7ساله هر واژه یا علائم نگارشی را نمیفهمد و نویسنده کودک محدودیت دارد. از طرفی ویراستاری کتاب کودک هم کار سادهای نیست. به جرأت میتوانم ادعا کنم ما 5نفر ویراستار حرفهای در حوزه کودک نداریم. برخلاف تصور بسیاری فقط کسانی که کارشناس ادبیات هستند نمیتوانند ویراستار کودک و نوجوان باشند. تصویرگر حوزه کودک هم محدودیتهای خاص خودش را دارد.
همچنین در حوزه کودک و نوجوان ناشر باید خلاق باشد و شرایطاش با ناشر بزرگسال متفاوت است. مسائل تربیتی و آموزشی حرف اول را میزند و بعد جذابیت و خلاقیت است.
از برنامههای جدیدتان برای کودکان بگویید.
همیشه به فکر راهاندازی یک پاتوق کتاب برای کودکان بودهام و مقدمات آن هم ترتیب داده شده است. آموزش شعرخوانی و قصهخوانی و جمعخوانی و تعامل نویسندهها با بچهها کارهایی است که در این پاتوق انجام خواهد شد.
چند تا نوه دارید؟ حتما علاقه زیادی هم به کتاب خواندن دارند.
3نوه دارم به نام طاها، ایلیا و علی و در یک برج کنار هم هستیم و کتاب دست اول برایشان میبرم. البته هرچه بزرگتر میشوند، بهعلت سرگرم شدن با رایانه و بازیهای کامپیوتری علاقهشان به کتاب کمتر میشود.
بهنظر شما بازیهای کامپیوتری کودکان و نوجوانان را از کتاب دور کرده است؟
بی تأثیر نیست اما نمیتوان آنها را از تکنولوژی روز دور کرد. نوه 5ساله من از خم و چم گوشی من سر درمیآورد این چیز بدی نیست اما باید هدفدار شود.
منظورتان این است که از تکنولوژی و بازیهای کامپیوتری برای ترویج فرهنگ کتابخوانی استفاده و چیزی شبیه کتاب صوتی تولید کنیم؟
تا حدودی. اجازه بدهید واضحتر توضیح بدهم. در چند سال اخیر ناشران زیادی به سمت تولید کتاب صوتی رفتهاند اما من این کار را انجام ندادهام زیرا معتقدم اولا حجم کتاب کودک به اندازهای نیست که بخواهد وقت زیادی بگیرد و دوما لمس خود کتاب و حس و حال ورق زدن آن برای کودکان بهتر از شنیدن است. از اینرو تاکنون به سمت کتابهای مجازی نرفتهام. دوست دارم روی این موضوع تحقیق کنم و حرفهای وارد این کار شوم. هماکنون هم تیم کارشناسیای روی این موضوع کار میکند و امیدواریم در این زمینه با خلاقیت و دست پر وارد بازار نشر کودک و نوجوان شویم.
گویا نامهای هم به وزارت ارشاد نوشتهاید که به عنوان ناشر برتر انتخابتان نکنند! این ماجرا صحت دارد؟
سال ۷۱، من با تولید حدود 150عنوان کتاب، بهعنوان ناشر برگزیده سال انتخاب شدم. من سال دوم و سومی که بهعنوان ناشر نمونه انتخاب شدم، به وزارت فرهنگ و ارشاد نامه زدم و گفتم کسانی را که دو یا سه بار انتخاب شدهاند، دیگر انتخاب نکنید و ناشران جوان را انتخاب کنید. دوست داشتم نسل جوان شروع بهکار و پیشرفت کنند ولی تاکنون انجام نشده و همان آییننامه قدیمی است.
سخن آخر؟
من مخالف درس خواندن نیستم، بچهای که درس میخواند و به بالاترین مقام علمی میرسد، مسیرش مشخص است. اما اگر یک بچهای درس نمیخواند، اگر برود یک تعویض روغنی مدرن راه بیندازد بهتر است. من با کار کردن و تلاش موافقم، نه اینکه با یک مدرک، برویم پشت میز بنشینیم و چند امضا کنیم. مهارت آموختن بر صرف کسب تحصیلات اولویت دارد و کودکان و نوجوانان ما باید در کنار تحصیلات مهارتهای لازم را یاد بگیرند. که همه میدانند ما در کشور کمبود مهندس نداریم ولی بسیار کمبود تکنیسین داریم که به قول دوستی آچار بهدست نداریم.
زنگ خطر در حوزه کتاب کودک
در چند سال اخیر ناشران کتابهای کمک درسی و کنکوری بهعلت کاهش تقاضا و دلایل دیگر به حوزه کتاب کودک و نوجوان وارد شدهاند. قدیانی به این نکته اشاره میکند و میگوید:«فعالیت ناشران دیگر در حوزه کودک و نوجوان ایرادی ندارد به شرطی که تخصص در آن داشته باشند. ورود به این حوزه بسیار حساس است و باید مراقب باشیم هر مفهوم و واژهای را به کودکان تلقین نکنیم. متأسفانه برخی کتابها با محتوای ضعیف و مخرب در این حوزه منتشر میشود که زنگ خطری برای این حوزه است. انتظار داریم مسئولان نظارت بیشتری کنند. جا دارد همین جا به خاطرهای اشاره کنم که برای من جرقه خلق یک کتاب شد. من 20سال پیش مهمان یکی از اقوام بودم که فرزند نوپایی داشت و میخواست که او را از پوشک بگیرد و به او آموزش بدهد تا دستشویی خودش را بگوید. اما کار سادهای برای او نبود. این موضوع برای من دغدغه فکری شد که چرا تاکنون کسی در این زمینه کار نکرده است. همان سال به نمایشگاه کتاب بولونیا در ایتالیا که بزرگترین نمایشگاه کودک و نوجوان در جهان است، رفتم و در این زمینه الگوبرداری کردم. از شاعر محترم، خانم قاسمنیا خواهش کردم زحمت این کار را بکشد و عنوان آن «مامان بیا جیش دارم» انتخاب شد. 20سال پیش وزارت فرهنگ و ارشاد مجوز چاپ به این کتاب نمیداد و میگفت عنوان کتاب بدآموزی دارد. با چندین روانشناس رفتیم و آمدیم تا آنها را قانع کردیم که این کتاب آموزنده و کاربردی است و بالاخره کتاب منتشر شد و استقبال خوبی شد و حتی حدود 50ناشر دیگر با همین مضمون الگوبرداری کردند. اما حالا برخی کتابها با محتوای نامناسب منتشر میشود و انتظار داریم نظارت بیشتری شود.»