• شنبه 27 مرداد 1403
  • السَّبْت 11 صفر 1446
  • 2024 Aug 17
سه شنبه 5 شهریور 1398
کد مطلب : 75017
+
-

پدر و پسر

قصه‌های کهن
پدر و پسر


مهمان پیری شدم در دیار بکر که مال فراوان داشت و فرزندی خوب‌روی. شبی حکایت کرد که مرا به عمر خویش به جز این فرزند نبوده است. درختی درین وادی زیارتگاهست که مردمان به حاجت خواستن آنجا روند، شب‌های دراز در آن پای درخت بر حق بنالیده‌ام تا مرا این فرزند بخشیده است. شنیدم که پسر با رفیقان آهسته همی‌گفت چه بودی گر من آن درخت بدانستمی کجاست تا دعا کردمی پدر بمردی.
سال‌ها بر تو بگذرد که گذار/نکنی سوی تربت پدرت
تو به جای پدر چه کردی خیر؟/ تا همان چشم داری از پسرت

گلستان سعدی

 

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :