پیتزا پپرونی
فرورتیش رضوانیه ـ روزنامهنگار
جعبه پیتزا پپرونی را از پیک میگیرید و کارت بانکیتان را به او میدهید اما پس از کمی تلاش میگوید دستگاه پوز آنتن نمیدهد و باید نقدی حساب کنید. سراغ کیف پولتان میروید تا اسکناس بردارید. با زحمت مبلغ را فراهم میکنید. پیک وقتی پول را میگیرد، میگوید: «چه سگ بامزهای دارید!» با تعجب میپرسید: «از کجا میدانید که من سگ دارم؟» پیک میگوید: «همین الان از کنارم رد شد رفت پایین!» شما چندثانیه قبل بیاحتیاطی کردید و در آپارتمان را باز گذاشتید و سگتان فرار کرد. سراسیمه داخل کوچه میدوید و بهدنبال سگتان میگردید. روی زمین زانو میزنید تا زیر خودروهای پارکشده را ببینید اما ناپدید شده و رفته است. بهسمت خیابان اصلی میروید. دلهره دارید که تصادف کرده باشد. از چند عابر و مغازهدار میپرسید که آیا سگتان را دیدهاند یا نه، اما پاسخ همه منفی است. داخل یک دفتر خدمات فنی و تکثیر میروید و به صاحب آنجا میگویید که میخواهید یک اطلاعیه برای سگی که گم شده چاپ کنید. او میگوید از سگبازی خوشش نمیآید و این کار را نمیکند. شما عصبانی میشوید و از آنجا بیرون میآیید. یک دفتر خدمات دیگر آنطرف خیابان است. صاحب آنجا میگوید ۳۰هزار تومان بابت هزینه طراحی آگهی میگیرد اما ابتدا باید فایل عکس سگ را با تلگرام برایش بفرستید.
دست در جیبتان میکنید تا موبایلتان را بیرون بیاورید. در همین لحظه پیمیبرید که شلوارک به تن دارید و پاهایتان هم برهنه است. به طرف خانه میدوید. در میان راه یک وانت دورهگرد را میبینید که در بلندگو فریاد میزند آبگرمکن و بشکه خریدار است. وقتی از کنارتان رد میشود و میرود، سگتان را میبینید که با یک طناب به نردههای پشت وانت بسته شده و با دیدن شما بیقرار میشود و صدایتان میکند. دنبالش میدوید و به راننده وانت فحش میدهید. یک عابر مسن که از آنجا رد میشود، با دیدن این صحنه با فریاد به شما میگوید: «چیکارش داری؟ این وانتیه هم داره یه لقمه نون حلال درمیاره! خوبه به جاش از دیوار مردم بالا بره؟»