مشت مرگبار به خواستگار سمج
قاتل با جسدی در صندوق عقب ماشینش از تهران تا لرستان رانندگی کرد
پدری که مخالف ازدواج دخترش با خواستگار سمج او بود، با ضربه مشت، جان مرد جوان را گرفت. او پس از قتل جسد را در صندوق عقب گذاشت و از تهران تا لرستان رانندگی کرد تا آن را در بیابانهای اطراف فرودگاه خرمآباد رها کند.
به گزارش همشهری، تحقیقات در این پرونده از 3ماه قبل آغاز شد. اوایل خردادماه بود که خانواده مردی 40ساله به نام علی به اداره پلیس رفتند تا گزارش ناپدید شدن او را اعلام کنند. مرد ناپدید شده کارمند یک شرکت خصوصی بود که صبح چهارم خردادماه از خانه خارج شده و دیگر برنگشته بود. خانواده او میگفتند آن روز هر چه به موبایلش زنگ زدهاند پاسخ نداده و در نهایت نیز خاموش شده است.
به گفته آنها سابقه نداشت که علی بیخبر از خانوادهاش جایی برود و احتمالا حادثه تلخی برای او رخ داده است.
شروع تحقیقات
مشخصات مرد جوان در سیستم پلیس ثبت شد و پرونده ناپدید شدن او پیش روی قاضی جنایی تهران قرار گرفت. با گذشت چند روز از این ماجرا، وقتی هیچ خبری از مرد گمشده بهدست نیامد و در بیمارستانها و کلانتریها هم اسمی از او ثبت نشده بود، این فرضیه که وی دچار حادثهای مرگبار شده باشد، مدنظر قرار گرفت. در این شرایط تیم تحقیق به بررسی مکالمات تلفنی مرد جوان پرداخت و پی برد که او آخرین بار با مردی تماس گرفته و با او قرار ملاقات داشته است. مشخصات این مرد بهدست آمد و مشخص شد که او پدر دختری است که علی (مرد ناپدید شده) مدتی قبل به خواستگاری او رفته بود. بررسیها حکایت از این داشت که علی در جریان این خواستگاری با جواب منفی روبهرو شده اما با این حال اصرار بر ازدواج داشته و به تماسهایش با این دختر ادامه میداد. همین موضوع فرضیه جنایت از سوی پدر دختر را قوت بخشید.
حل معما
قرار ملاقات پدر دختر با علی، ناپدید شدن علی پس از این قرار، شنیدن جواب منفی از سوی دختر و پدرش و... همه و همه تکههای پازلی بود که وقتی کنار هم چیده شد، نشان میداد پدر دختر راز ناپدید شدن خواستگار را میداند. به این ترتیب قاضی مصطفی واحدی، بازپرس شعبه یازدهم دادسرای جنایی تهران دستور بازداشت این مرد را صادر کرد. او پنجشنبه گذشته دستگیر شد، اما با وجود شواهدی که علیه وی بود منکر داشتن هرگونه اطلاعی از خواستگار دخترش شد. او مدعی بود که پس از خواستگاری به علی جواب منفی داده و دیگر خبری از وی نداشته است، اما وقتی تیم تحقیق پرینت مکالمات را پیش روی او قرار دادند و گفتند آخرین کسی بوده که با مرد گمشده تماس گرفته و با او قرار ملاقات داشته است، سکوت کرد. با این حال او حاضر نمیشد معمای ناپدید شدن خواستگار دخترش را فاش کند تا اینکه دیروز وقتی برای بازجویی به دادسرای جنایی تهران منتقل شد، با سؤالات قاضی جنایی خودش را در بنبست دید و ناچار شد معمای جنایتی را که صبح چهارم خردادماه مرتکب شده بود فاش کند. او گفت با یک مشت به سر خواستگار دخترش زده و او را به قتل رسانده است. پس از قتل نیز به سمت استان لرستان حرکت کرده و جسد را در بیابانهای اطراف فرودگاه خرمآباد رها کرده است. با اعترافات این مرد قاضی جنایی از پلیس خرمآباد استعلام گرفت و مشخص شد که جسدی در آن تاریخ در بیابانها کشف نشده است. به همین دلیل وی دستور داد تا گروهی از مأموران راهی منطقه موردنظر شوند و به جستوجو بپردازند تا ردی از جسد پیدا کنند. متهم نیز پس از اقرار به جنایت با قرار قانونی در اختیار مأموران اداره دهم پلیس آگاهی تهران قرار گرفت.
مشت مرگبار
متهم 55ساله و کارمند یکی از ارگانهای دولتی است. او 5فرزند دارد و میگوید که در مدت این 3ماه، زندگیاش نابود شده و عذاب وجدان لحظهای رهایش نمیکرد.
چرا در این مدت خودت را معرفی نکردی؟
از آبروریزی میترسیدم. هنوز هم باورم نمیشود که با دستان خودم آدم کشتهام. 3ماه است که زندگیام دگرگون شده است، اما جرأت نمیکردم رازم را فاش کنم.
چه شد که دست به جنایت زدی؟
مقتول خواستگار دخترم بود و ما به او جواب منفی داده بودیم، اما دستبردار نبود. مدام برای من و دخترم مزاحمت ایجاد میکرد. با زبان خوش بارها به او تذکر دادم، اما خودش نخواست بیخیال شود.
چرا به او جواب منفی داده بودید؟
راستش را بخواهید دخترم یک سال پیش با مقتول آشنا شد. او برای شرکت در یک سمینار رفته بود که در آنجا مقتول را دیده و با هم آشنا شده بودند. دخترم کارمند یک شرکت خصوصی است و از طرف کارش به سمینار رفته بود. مقتول هم کارمند شرکتی دیگر بود که آن روز در سمینار حضور داشت. او مدتی پس از آشنایی از دخترم خواستگاری کرد. کمی بعد دخترم موضوع آشنایی با مقتول را برایم تعریف کرد و قرار خواستگاری تعیین شد. اما شب خواستگاری مقتول تنها آمد و مدعی شد پدر و مادرش شهرستان هستند. میگفت قرار است بهزودی خانه 3میلیاردی بخرد و پس از آن پدر و مادرش در مراسم عقدکنان حاضر خواهند شد. اصرار داشت تا رضایت بدهم با هم نامزد شوند، اما من مخالفت کردم و گفتم باید خانوادهاش بیایند تا ما آنها را ببینیم. در این میان علی از دخترم به بهانه خرید خانه 3میلیاردی مقداری پول هم گرفته بود. من که به او مشکوک بودم به تحقیق درباره وی پرداختم. اکثر دوستان و همکارانش از او ناراضی بودند و میگفتند اجازه ندهید دخترتان با او ازدواج کند. دلیلش را نمیگفتند تا اینکه یکی از دوستانش گفت مقتول 2 زن دارد که آنها به دادگاه رفته و درخواست طلاق، دریافت مهریه و نفقه کردهاند. حتی شنیدم بچه هم دارد. وقتی پی به این راز بردم پیش دخترم رفتم و از او خواستم بیخیال این ازدواج شود چون هرگز با چنین مردی خوشبخت نخواهد شد.
پس چه شد که کار به اینجا کشید؟
دخترم پذیرفت که خواستگارش فریبکار است و او را خوشبخت نخواهد کرد. پس از آن دیگر جواب زنگها و پیامهایش نداد. تا اینکه یک روز قبل از حادثه مقتول به من زنگ زد. سراغ دخترم را گرفت و من گفتم دیگر نمیخواهد جواب زنگهایت را بدهد، جواب ما منفی است و محترمانه از او خواستم دیگر مزاحم دخترم نشود. اما او دستبردار نبود، میگفت باید از زبان دخترم بشنود که جوابش منفی است. فکر میکرد من دروغ میگویم. نمیخواستم تلفنی به او بگویم که پی به رازش بردهایم. به همین دلیل صبح روز حادثه حوالی نارمک با او قرار گذاشتم. با ماشینم به محل قرار رفتم و خواستگار دخترم سوار ماشینم شد. وقتی شنید که رازش را میدانیم عصبانی شد، با هم بگومگو کردیم و او با تندی صحبت کرده و به من بیاحترامی کرد. در یک لحظه بهشدت عصبی شدم و با مشت ضربهای به سرش زدم. اما ضربه درست به گیجگاه او خورد و از هوش رفت.
بعد چه شد؟
در خیابانها میچرخیدم به امید اینکه به هوش بیاید، اما متوجه شدم وی فوت کرده است. ضربه شدید بود و او دچار خونریزی مغزی شده بود. پس از آن جسد را داخل صندوق عقب گذاشتم و به سمت استان لرستان حرکت کردم. قرار کاری در آنجا داشتم و باید میرفتم. با جسد تا لرستان رانندگی کردم. وقتی به اطراف فرودگاه رسیدم جسد را در بیابانهای آنجا رها کردم. 3، 4روز هم در لرستان ماندم و کارهایم را انجام دادم. پس از آن به سمت تهران حرکت کردم تا اینکه پس از 3ماه دستگیر شدم و راز جنایتی را که در این مدت پنهان نگه داشته و آزارم میداد، فاش کردم.