قفسه
بعد از خواندن کتاب داستایوفسکی ما دیگر همان آدم قبلی نیستیم... او به جای قطعیت، اضطراب و تشویشی بیپایان به ما عرضه میدارد. او هیچگونه آیین و نهاد تازه اجتماعی به ما تحمیل نکرده بلکه هنرش این است که ما را به دید وسیعتر و گنجایش اخلاقی بیشتر دعوت میکند. وعدهای به ما نداده که در انتظار تحققیافتن آن باشیم بلکه هنر انتظارکشیدن را به ما میآموزد؛ «ایمان داشته باش که خدا تو را دوست دارد. آن اندازه که تو مطلقا قادر به تصور آن نیستی.» گلهای از مخلوقات عجیب و غریب را میبینیم که بر مبنای چنین حقیقتی بهپا خاستهاند؛ با چهرههای درخشان و لباسهایی که از مه خاکستری به سوی ما میآیند. راسکول نیکوف، روگوژین، استاور گین، ورسیلف و برادران کارامازوف همه این جانیان، معصومان و هرزهگردان با دقت و متانت کنار ما ایستادهاند و ما ماهیت درون وجود خویش را در چهره و رفتار آنان میبینیم و میشناسیم. میدانیم که بعد از آن، در تمام مدت زندگی، این چهرهها با ما همراه خواهند بود و هنگامی که خسته و ناتوان، نفسزنان از تشنگی و گرسنگی تصور میکنیم به هدف رسیدهایم، این چهرههای مخلوق هنرمند، شانههای ما را میگیرند و تکان میدهند.
داستایوفسکی، زندگی و نقد آثار هانری تراویا
ترجمه: حسینعلی هروی