مأمون در آرامگاه انوشیروان
چنین خواندهام از اخبار خلفای گذشته که مأمون خلیفه به تربت نوشروان عادل شد- آنجا که دخمه او بود و آن قصه دراز است. اما مقصود این است که مأمون در دخمه او رفت، اعضاهای او را یافت بر تختی پوسیده و خاک شده و بر فراز تخت وی بر دیوار دخمه خطی چند به زر نبشته بود، به خط پهلوی.
مأمون بفرمود تا دبیران پهلوی را حاضر کردند و آن نبشتهها را بخواندند و ترجمه کردند به تازی. پس از تازی در عجم معروف شد.
اول گفته بود که «تا من زنده بودم همه بندگان خدای تعالی از عدل من بهرهور بودند و هرگز هیچکس به خدمت پیش من نیامد که از رحمت من بهره نیافت.
اکنون چون عاجزی آمد، هیچ چاره ندانستم جز اینکه این سخنها بر این دیوار نبشتم تا اگر وقتی به زیارت من کسی بیاید، این لفظها بخواند و بداند، او نیز از من محروم نمانده باشد. این سخنها و پندهای من پای مزدِ آن کس باشد.»
قابوسنامه- عنصرالمعالی کیکاوس ابن اسکندر