• یکشنبه 23 اردیبهشت 1403
  • الأحَد 4 ذی القعده 1445
  • 2024 May 12
چهار شنبه 19 تیر 1398
کد مطلب : 65176
+
-

آموختنی‌ها به کودکان در ایران باستان

یادداشت
آموختنی‌ها به کودکان در ایران باستان


میرجلال‌الدین کزازی
نویسنده و استاد دانشگاه


تاریخ‌نگار پرآوازه یونانی، درباره شیوه پرورش و آموزش کودکان در ایران باستان تا جوانانی برومند و شایسته و به آیین شوند، نوشته است که ایرانیان 3 ویژگی را به آنان می‌آموزانند. یکی راستگویی است؛ پرهیز پولادین از دروغ، دو دیگر سوارکاری است و سه دیگر تیراندازی.
یکی از این 3 ویژگی درونی و مَنِشی است. به خوی و خویم بازمی‌گردد. 2 ویژگی دیگر برونی و ورزیدنی است و با کردار و کنش پیوند دارد.
راستی و پرهیز از دروغ همواره در منش ایرانی جایگاهی بلند داشته است. می‌توانم گفت که ایرانیان دروغ را بدترین و زیانبارترین خوی نکوهیده و ناپسند می‌شمرده‌اند.
از همین روی در زبان‌های کهن ایرانی، دروغ یا دروج واژه‌ای است که در معنی دیونیز کاربرد داشته است.
دیو بدانسان که از پیش دانسته و روشن است، نامی است که بر نیروهای زیانکار، ویرانگر و سامان‌پریش نهاده شده است.
دیوانند که با نیکی و با پاکی بیگانه‌اند و بر سر ستیز. جهان را برمی‌آشوبند و مردمان را می‌فریبند و از راستی به دور می‌دارند.
ارزش راستی در ایران تا بدان پایه بوده است که شهریار بزرگ هخامنشی، داریوش در آغاز سنگ‌‌نوشته‌ای، در راز و نیاز با اهورامزدا از او درمی‌خواهد که ایران  را از 2 گزند و آسیب بزرگ پاس بدارد؛ از خشکسالی و دروغ.
من کوشیدم که در کوتاه‌ترین سخن به این زمینه بپردازم. از سوی دیگر جنگاوران ایرانی سوارانی توانمند و تیزتاز بوده‌اند. یکی از کهن‌ترین ورزش‌ها نیز در ایران سوارکاری بوده است. به همان سان ایران به یکی از برترین سرزمین‌های پرورش اسب شهره است.
اسب در افسانه‌ها و رزمنامه‌‌های ایرانی تا بدان پایه ارجمند بوده است که مانند دیگر جانوران بی‌هوش و فروتر از آدمی، شمرده نمی‌شد. اسب یاری بوده است وفادار و همیشه در کنار، تا جایی که می‌توانم گفت بخش و اندامی ناگزیر و ناگسستنی از پهلوان دانسته می‌شد.
یک نمونه برجسته از پیوند اسب و پهلوان آن است که یلان نامدار هر یک اسبی داشته‌اند که ویژه آنان بود. آنان این اسب را به شیوه‌ای شگرف و کمابیش فراسویی به دست می‌آورده‌اند. دیری می‌جسته‌اند تا اسبی را که سرنوشت یا بخت برای آنان برمی‌گزید، بیابند. برجسته‌ترین نمونه از این اسبان رخش است؛ اسب رستم که همواره در آوردگاه در دشوارترین دم‌های زندگی پهلوان با او یار و غمگسار بوده است. حتی در هفتخوان؛ هفت آزمون که رستم از سرگذرانید تا به پهلوانی برین و آیینی دگرگون شود و شایسته برنام تهمتن باشد، رخش او را یاری بسیار رساند. تنها در نبرد رستم و اسفندیار است که رخش را در جنگجای وامی‌نهد و به ایوان بازمی‌گردد؛ زیرا در آستانه مرگ بوده است؛ مانند رستم. این رخداد چشم ناداشته نیز از آن روی رخ داده است که اسفندیار رویینه‌تن بوده است و هیچ تیر و جنگ‌افزاری بر تن او کارگر نمی‌افتاده است.
سومین ویژگی که کودکان ایرانی از سالیان خردی با آن پیوند می‌گرفته‌اند، تیراندازی بوده است.
در تیراندازی نیز ایرانیان بسیار چیره‌دست بوده‌اند. یکی از نشانه‌‌های پهلوانی و جنگ‌آوری چیره‌دستی در انداختن تیر بوده است. در هنرنمایی پهلوانان در میدانگاه‌ها یکی از آزمون‌ها تیرافکندن بود. پهلوانان بزرگ هم می‌توانسته‌اند تیر را به نشانه بزنند، هم آن را از آماج‌های سخت و ستبر بگذرانند. چیره‌دستی و باریک‌بینی و استادی سپاهیان ایرانی در تیراندازی آنچنان بوده که آوازه‌ای بلند در میان مردمان دیگر یافته است. رومیان  همواره از جنگاوران اشکانی یا پارتی به شگفتی و ستایش یاد می‌کرده‌اند. ایرانیان پارتی در نبرد با رومیان، نخست از برابر آنان می‌گریخته‌اند، یا به سخنی روشن‌تر و رساتر، فرامی‌نموده‌اند که در گریزند. در همان هنگام که اسب می‌تاخته‌اند، کمان از کماندان برمی‌کشیدند و تیر از ترکش. به واپس برپشت اسب می‌چرخیده‌اند و تازان پی‌درپی به سپاهیان دشمن که سردرپی آنها داشتند، تیر می‌زده‌اند و آنها را به خاک و خون می‌غلتانده‌اند. این شیوه که هم بر تازش اسب و هم‌ سواری استوار بوده است و هم تیراندازی، آنچنان رومیان را به شگفتی وامی‌داشته است که جنگ به شیوه‌ پارتی در روم و کشورهای باخترینه زبانزد گردیده است.
از همین روی در زبان‌های اروپایی این شیوه شگرف را شیوه پارتی می‌نامند. نمونه را در زبان فرانسوی پارتیزان که به معنی جنگاور چیره‌دست است از واژه پارت ستانده شده و به معنی کسی است که به شیوه پارتی می‌جنگد.

این خبر را به اشتراک بگذارید