مهربانی بازمیگردد
ابوالفضل بانی ـ روزنامهنگار
از پشت خاکستر نشسته روی عینک بدبینی که از دریغ، همه ما به چشم زدهایم، میشود خوبیها را هم دید.
چندی پیش در حال متقاعدکردن بچه گربه ترسیدهای بودم تا از بالای سقف چوبی کافه بهاران پایین بیاید و غذایش را بخورد. نمیدانم کدام انسان محترمی سخت او را ترسانده بود. داشتیم باهم هریک به زبان خود گفتوگو میکردیم که خانم میانسالی رسید و از در کافه داخل شد. سطل سفیدی در دست داشت. گفتوگوی ما را که دید با لبخند گفت: میرفتم پارک ساعی. هر روز با بیآرتی برای گربهها غذا میبرم. کار خوبی میکنی کمکم غذا به او بده، ترسش بریزد.
دعوتش کردم تا خستگی در کند و چای بنوشد. عجله داشت و رفت، با قول اینکه روز دیگری بیاید.
باور کنیم شهر فقط از آنِ ما نیست، گنجشکها، کبوترها و دیگر حیوانات خانگی هم حق دارند حالا که در کنار ما زندگی میکنند، احساس آرامش داشته باشند. در بسیاری از جاهای دیگر در فصلی که غذا به سختی پیدا میشود حیوانات اطراف شهرها بیترس از آزار شهروندان از دست آنها غذا میگیرند.
مهربانی بازمیگردد، اگر با هم و دیگران مهربان باشیم.