![حرف پارو میکنیم!](/img/newspaper_pages/1396/11/02/9do2.jpg)
حرف پارو میکنیم!
![حرف پارو میکنیم!](/img/newspaper_pages/1396/11/02/9do2.jpg)
رضا رفیع| طنزپرداز و مجری تلویزیون: عجب برفی آمد! با وجود پیشبینی و اعلام هواشناسی، باز هم غافلگیر شدیم. نه که مدتهاست برف نیامده، راستش اولش باورمان نشد؛ گفتیم لابد هواشناسی یک چیزی همینطوری گفته که ما را شاد و امیدوار به فضل الهی نگهدارد و در جامعه، روح امید را تزریق وریدی یا عضلانی کند!
شنبه که از زمین و آسمان برف آمد، آن مرد آمد؛ مسئولی که گفت غافلگیر شدیم باز. هواشناسی گفت ما که گفتیم. گفتیم بله و از هواشناسی تشکر کردیم و عذرخواهی که سریع باورمان نشد. بعدش هم زیر برف نشستیم پای حرفهای مسئولانی که مثل مردم، غافلگیر شده بودند.
بندههای خدا خب راست میگفتند؛ حواسشان به زلزله و سانچی و زنجانی و امثالهم بود. اما با وجود این، آدمیزاد کلا از چیزهای سورپرایز خوشاش میآید؛ وقتی از قبل بدانیم و آگاه باشیم، خیلی مزه ندارد؛ این است که حتی ماه رمضان و عید نوروز هم صداوسیما ما را همیشه غافلگیر میکند و یکیدوماه مانده به نوروز، با عجله شروع میکنند به ساخت ویژهبرنامههایی مناسب برای این ایام که ذکر خیرشان رفت. ما اینیم!
چند نکته برفی: حالا کاریاست که شده و برفیاست که آمده. الحمدلله کشته هم ندادیم و همین باز جای شکرش باقیاست. الباقی، نکتههاییاست و حرفهایی که ذیلا در حاشیه برف اخیر در سراسر کشور میزنیم. تأمل در هر کدام میتواند موجب جلوگیری از تکرار و گاهی سعادت دنیا و آخرت شود:
1ـ بعضی از مسئولان ـ همانند پلیس راهور عزیز ـ گله کردند که ما آمادگی لازم برای برخورد با برف را داشتیم و با وجود برخی شایعات موجود، غافلگیر هم نشدیم اما باور کنید تجهیزات نداشتیم. در حد امکاناتی که داشتیم، تلاش کردیم. دعا کنید منبعد، همراه با برف، تجهیزات لازم را هم خدا از آسمان نازل بفرماید. 10تا از این دستگاههای برفروبی شبیه کمباین که ساعتی 12هزار تن برف را درسته قورت میدهند، اگر داشته باشیم، فکر میکنید مدیریت بحران داریم؟ فلذا، خدایا بفرست!
2ـ سلبریتیهایی که با یک زلزله، از زیر زمین بیرون میآیند و در صحنه حاضر میشوند و البته جای تشکر هم دارد، چرا موقع برفباریدن، فقط مشغول درستکردن آدمبرفی و سلفیانداختن از زوایای مختلف و لذتبردن از برف و حرفزدن با طرفداران خود در فضای مجازی میشوند و لایک و کامنت جمع میکنند؟
چرا نمیآیند در سطح خیابانها شن و ماسه و نمک بریزند و جادههای مسدودشده را با محبوبیت و نفوذی که در میان مردم دارند، باز کنند؟
3ـ کاش همه مثل رئیس شورای شهر، بامدادان روز واقعه که شهر برفباران شده است، از منزل بیرون میزدند و در سطح خیابان و از نزدیک بر عملیات غرورآفرین برفروبی، نظارت استصوابی میکردند. با کنار بخاری نشستن و از زیر کرسی (دمش گرم) که نمیشود مدیریت کرد. فقط در پیام نور، مدیریت از راه دور جواب داد. شهرداری هم کارتنخوابهایی مثل اولیور توئیست را سریع در گرمخانهها جای داد و از شهروندان خواست که وقتی داخل خودرو هستند، سرشان فقط توی تلگرام نباشد؛ از پنجره هم نگاهی به اطراف بیندازند و اگر کارتنخوابی را دیدند، سریعا به 137زنگ بزنند و اطلاع دهند. خودشان آنقدر زنگ نمیزنند تا یخ بزنند.
4ـ کاش از این همه حرفهای قشنگی که میزنیم و میخواهیم جهان را مدیریت کنیم، یک کمی صرف مدیریت دم خانه خودمان میشد که تبدیل به احسن شود. مدیریت بحران که با دست خالی و قرضوقوله نمیشود. شما از صبح تا شب، دعا بخوانید؛ اگر راه مسدودشده قم و قزوین و کرج باز شد! دستگاههای پیشرفته میخواهد که غرورمان را کنار بگذاریم و از خارج وارد کنیم. با پراید که نمیشود راه باز کرد. اینطور نباشیم، خب باز هر سال، با هر برف شدیدی، همین آش و همین کاسه است. وای که چقدر آش در این هوای سرد میچسبد. (این هم اوج آرزوی نگارنده که اینقدر حرف زد. ای کاش یک دستگاه «حرفروبی» هم اختراع میشد یا به شیوه قدیمترها، 3نفر در سطح خیابانها راه میافتادند و با صدایی بلند که همه مردم و مسئولان بشنوند، فریاد میزدند: حرف پارو میکنیم...!)