خطاب به موجها و فلامینگوها
آتش تقیپور/بازیگر سینما و تلویزیون
در روزهای ناخوشی دریاچه ارومیه، بارها در کرانههای آن ایستادم. به موجهای آن خیره شدم. صدایش کردم. با بغضی که در گلو داشتم با او به درددل پرداختم. چه اشکهایی که پایش ریختم.
هر بار که کوچکتر از قبل میدیدمش دلم فشرده میشد و آرزو میکردم این روزها را پشت سرگذارد. روزها و شبها گذشت، هرجا که کف آبی میدیدم یاد دریاچه ارومیه میافتادم و دلم به تپش میافتاد.
روزگار سپری شد و امسال خبرهای بسیار خوشی از دریاچه به گوش میرسد. حجم آب و وسعت دریاچه زیاد شده. فلامینگوها برگشتهاند و نگین فیروزهای بر تن آذربایجان میدرخشد.
با این درخشش ا ست که آذربایجان حس و حال دیگر و بهتری پیدا میکند.
دوست دارم این روزها را به همه و به خود دریاچه تبریک و شادباش بگویم.
دوست دارم دریاچه محبوبم بزرگتر و پرآبتر شود.
این بار که پایم به ساحل دریاچه باز شود با او حرفها دارم. دوست دارم با فلامینگوها سلام و احوالپرسی کنم. دوست دارم شبها تصویر ماه را در دریاچه تماشا کنم. سحرگاهان و غروب بیرون آمدن و فرورفتن خورشید را در دریاچه ببینم. دوست دارم به تمام ابرهای آسمان بگویم: مبادا دریاچه را تنها بگذارید. همینجا بمانید و ببارید.
بیشتر از همه میخواهم بگویم: دریاچه زیبای من، دیدی که سالم و روبهراه شدی؛ الهی که لبریز باشی.