نجات سلامت روان از میان آوارهای طبیعی
آسیبدیدگان در حوادث و بحرانهای طبیعی به چه امدادهای روحی نیاز دارند
یکتا فراهانی /خبرنگار
همانگونه که از نام «بلایای طبیعی» پیداست گاهی هیچ گریزی از آنها نیست. حوادثی همچون سیل اخیر یا زلزله و... که مشکلات اقتصادی، اجتماعی و... بسیاری بهدنبال دارد و جمعیت زیادی را درگیر میکند و چالشهای روحی و روانی را برای آسیبدیدگان بهدنبال دارد. در این بین باید این نکته مهم را درنظر داشت که ایران جزو 10کشور نخست از نظر وقوع بلایای طبیعی است و همین مهم ضرورت آموزش و آمادهسازی روحی و روانی مردم برای مقابله با شرایط بحران طبیعی را دوچندان میکند. درواقع باید دید هنگام وقوع چنین مشکلاتی چگونه میتوان مرحله به مرحله پیش رفت، بهترین واکنش در این هنگام چیست و در چنین شرایطی چگونه میتوان سلامت روان خود را حفظ کرد. دکتر بهزاد تریوه، متخصص روانشناسی و استاد دانشگاه در گفتوگو با همشهری راهکارهایی را برای مقابله با بحرانهای طبیعی و مواجهه با چالشهای این حوادث مطرح میکند.
استرس بحران
در تعریف استرس میتوان گفت؛ استرس به میزان آمادگی فرد برای مقابله با مشکلات گفته میشود؛ یعنی اگر ما در مقابل مشکلات زندگی استرس نداشته باشیم نمیتوانیم به میزان کافی هوشیار و آگاه باشیم و به همین دلیل بقای ما به خطر میافتد. اغلب افراد با نام استرس مشکل دارند و بیشتر به جنبه منفی آن توجه میکنند؛ درصورتی که استرس واکنش به عوامل بیرونی است که خیلی تحت کنترل ما نیست. ما درواقع مدیریت درونی خودمان را کنترل میکنیم یا میتوان گفت آن را بهنجار و بازسازی میکنیم تا برای مقابله با آنچه استرس ما را از آن آگاه کرده مهیا شویم و جان خود را نجات دهیم. استرس میتواند هر چیز عادی باشد که در زندگی آن را تجربه میکنیم اما بحران به میزان استرس خیلی شدید و بالاتر از آستانه تحمل انسان گفته میشود که خیلی هم بهطور متداول و روزانه قدرت مقابله با آن را ندارد. ما در زندگی بارها و بارها استرس را تجربه میکنیم؛ بنابراین کسانی که از مهارتهای لازم برای برخوردار بودن از بهداشت روانی آگاه هستند راحتتر با مسائل مواجه میشوند. این موضوع اغلب به آموزههای دوران کودکی برمیگردد که چطور آموزش دیدهایم با مشکلات مقابله کنیم.
مقابله با بلایای طبیعی
در مورد بلایایی مانند سیل یا زلزله که میزان خسارت، آوارگی، فقدان و سوگواریها خیلی بیشتر از تحمل شرایط ناگوار دیگر است مشکلات استرسزا بیش از حد طبیعی است. توجه داشته باشیم ساختاری در روان انسان است به نام «ایگو» که ظرفیت فرد برای مقابله با مشکلات و هیجانهای زندگی را تامین میکند و میزان این ظرفیت بهطور مستقیم با آموزهها و نحوه برخورد والدین و یا جانشینان آنها ارتباط دارد. ایگو در هر انسانی به فراخور تعادلی که او از دوران کودکی در زندگی داشته برمیگردد. بعضی افراد ظرفیت ایگوی بیشتر و قویتری دارند و عدهای دیگر کمتر. درواقع کسانی که ظرفیت ایگوی بیشتری دارند سازگارتر هستند؛ چنین افرادی وقتی عزیزی را از دست میدهند راحتتر میتوانند با موضوع کنار بیایند و قدرت تفکر بالاتری نسبت به حل مشکلات دارند.
تجربه حادثه
درواقع چگونگی تجربه حادثه بسیار مهم است؛ یعنی افراد با توجه به اینکه حادثه را بهطور مستقیم یا غیرمستقیم تجربه میکنند تأثیرات متفاوتی هم از آن خواهند گرفت؛ مثلا در حادثهای مانند سیل فردی که خانه ناامنتری دارد و مشکلات بیشتری برایش پیش میآید، قطعا تجربه و و اکنش متفاوتتری نسبت به کسی دارد که فاصله بیشتری با محل وقوع حاثه دارد یا خانهاش امنتر است. نوع برخورد کسانی که افراد بیشتری را در حادثه از دست میدهند و خسارات جانی و مالی بیشتری میبینند با دیگران فرق دارد؛ ضمن اینکه تجربیات قبلی افراد هم در این هنگام مؤثر است. افرادی که قبلا هم در معرض حوادث سخت بودهاند نسبت به اشخاصی که نخستینبار است که با چنین مشکلاتی مواجه شدهاند، آسیبپذیرتر خواهند بود. اما پارامتر مهم در این میان این است که افرادی که بهطور مکرر با حادثههای قابل تحمل روبهرو میشوند واکنش بهتری نسبت به بقیه خواهند داشت؛ یعنی اگر فردی قبل از وقوع سیل در معرض بلایای طبیعی مشابه دیگری بوده باشد، آمادگی بیشتری برای مقابله با چنین حوادثی هم خواهد داشت. از دست دادن عزیزان در حوادث هم اشخاص را بسیار آسیبپذیرتر میکند؛ زیرا زنجیره عاطفی خانواده که میتواند باعث تسلای یکدیگر باشد از هم پاشیده شده است. شدت درماندگی هم در مورد حوادثی مانند سیل و بلایای طبیعی دیگر موضوع بسیار مهم است؛ مثلا وقتی شخصی تعداد زیادی از اعضای خانوادهاش را از دست میدهد شدت استیصال بیشتری را تحمل میکند.
تأثیرپذیری از خانواده
داشتن آرامش و قدرت سازشپذیری چیزی است که بهطور موروثی در افراد وجود دارد و همچنین تا حدود زیادی تحتتأثیر محیط و درواقع اکتسابی است. البته گاهی هم دیده میشود در خانوادهای پدر و مادر کاملا صبور و آرام هستند اما برعکس کودک ناآرام و آشفته است. شاید نوع تربیت عجولانه والدین باعث شود که ظرفیت ایگوی فرد محدودتر باشد. گاهی هم علت آن شرایط جامعه یا تروماهایی (حادثه دهشتناکی که از ظرفیت و توان فرد خارج است) است که برای او اتفاق میافتد.
راههای کمکرسانی
کمک رساندن به افرادی که با حوادثی مانند سیل یا زلزله مواجه شدهاند فقط از طریق کمکهای مادی نیست، بلکه یکی از بهترین راهها این است که از لحاظ روانی بتوان به آنها کمک کرد. شکستن بغض افراد و آشناییشان با حادثه یکی از راههای پیش روست اما اگر میزان شدت حادثه زیاد باشد مثلا شخص عزیزان زیادی را از دست داده باشد، بهتر است او را به متخصصانی معرفی کنند که آگاهی لازم را در این زمینه دارند. در حادثه سیل اخیر هم تعداد زیادی متخصص و روانشناس به محل اعزام شدند که میتواند در این خصوص بسیار مؤثر باشد. یکی دیگر از عوامل مرتبط با استرس و آسیبپذیری شخصی است؛ یعنی سطح رشد هوش، سن، جنس و بهداشت روانی قبل حادثه بسیار مهم است. توجه داشته باشیم یک تعریف هوش«میزان سازگاری فرد با محیط» است؛ بنابراین افرادی که زودتر سازگار میشوند بهتر عمل میکنند. البته کسانی که سن پایینتر یا بالاتری دارند کمتر میتوانند با محیط سازگار شوند. همانطور که مردها در ابتدای مواجهه با استرس بهتر عمل میکنند، ولی زنان در امتداد وقوع حوادث استرسزا بهتر عمل میکنند؛ یعنی قدرت مردها برای روبهرو شدن با شرایط سخت بهتر است ولی استقامت زنان از قدرت مردان در ادامه مشکلات بهتر است.
اختلالات بعد از حوادث طبیعی
افسردگی یکی از مهمترین اختلالاتی است که هنگام وقوع بلایای طبیعی رخ میدهد و در این بین کسانی که در خانواده، خودشان یا یکی از اعضای دیگر خانواده دچار مشکلاتی مانند وسواس«اضطراب فراگیر» یا اختلالات دیگری مانند«استرس پس از سانحهPTSD»یا افسردگی هستند، مشکلات بیشتری را متحمل میشوند. افرادی که اختلال PTSDدارند ممکن است علائمی داشته باشند که نیازمند کمکهای حرفهای شناخته شوند. در این افراد صحنههای وقوع حادثه دائم در ذهنشان تداعی میشود، حملههای عصبی دارند، خوابهای آشفته و مرتبط با رویداد میبینند، بهگونهای که پرداختن به کارهای دیگر را برایشان مختل میکند. این اختلال مشابه همان اختلالی است که برای بازماندگان جنگ پیش میآید که در اصطلاح به آن «موجی» میگوییم.
حمایت اجتماعی
یکی از موارد بسیار حائز اهمیت هنگام وقوع بلایای طبیعی «حمایت اجتماعی» است؛ یعنی غالبا در کشورهایی که تیم مدیریت بحران و واکنش سریع آنها خوب عمل میکند، راحتتر و سریعتر با مشکل روبهرو میشوند و بحران پیشرو را مدیریت میکنند؛ یعنی در مجموع حالشان از لحاظ روحی و روانی بهتر است. اما اگر افراد مصیبتزده با انواع بیمهریها مواجه شوند بسیار بیشتر آسیب میبینند. سازگاری با محیط بسیار مهم است که باید حتما بهموقع انجام شود تا جایی که بازسازی و خدماترسانی به تعویق نیفتد. یکی از موارد مهم در اصول مداخله با افرادی که دچار چنین مشکلاتی میشوند «سرعت»، «مجاورت» و «انتظارات» است. سرعت در خدماترسانی بسیار مهم است. مجاورت هم به این معناست که کل کشور باید بهگونهای برنامهریزی کنند تا مکانهای مجاور محل حادثه برای مدیریت بحران به لحاظ روانشناختی زودتر اقدامات لازم را انجام دهند تا ارگانیزیشن بومی هم لحاظ شود و سازمانبندی و بودجهبندیهای لازم صورت گیرد. در نهایت هم فهم انتظاراتی که افراد آسیبدیده دارند بسیار مهم است و باید بهدرستی مدیریت شود.
مراحل سوگ حادثه
فراموش نکنیم هر «از دست دادن»، «فقدان» و «حادثه طبیعی» چند مرحله دارد؛ انکار، خشم، چانهزنی، افسردگی و پذیرش. نخستین چیزی که فردی با موضوع فقدان یا سوگ شده با آن مواجه میشود، انکار است؛ چون عظمت شوک نمیگذارد فرد بتواند مشکل را بپذیرد. بسیاری از افراد در این مرحله میمانند اما بهتدریج و با گذشت زمان طبیعت درون افراد با آن کنار میآید و تمام مراحل پنجگانه را طی میکند. برای همدردی با افراد مصیبتزده نباید آنها را پند و اندرز داد یا نصیحت کرد، بلکه باید به آنها اجازه داد تا با حرف زدن از آنچه میخواهند به نوعی تخلیه هیجانی شوند.
خشم نیز واکنشی است که بعد انکار میآید؛ زیرا فرد از رخ دادن چنین مشکلاتی بسیار خشمگین است. چانهزنی هم بهمعنای این است که فرد میخواهد بداند چرا این اتفاق برای او رخ داده؛ به همین دلیل امکان دارد دچار حالت افسردگی شود اما بهتدریج و با مرور زمان میتواند با موقعیت پیش رو کنار بیاید و آن را بپذیرد.