
غذاخوردن در عمارتها و بناهای تاریخی پایتخت، پیشنهادی نیست که بتوانید رد کنید
عمارتهای زیبا و خوشمزه

مهران مصفا
عمارتها و خانههای قدیمی همه ما را یاد خانه مادربزرگ میاندازد. در ناخودآگاهمان این خانهها همیشه بوی مهربانی و غذا را درهم پیچیده دارند. قویترین تصویری هم که در ذهن داریم این است؛ در چنین خانهای را باز کنیم و کسی با استکانی چای هل و زعفران منتظر ما باشد و عصر که شد ما را مهمان یک آش رشته پر از نعنا داغ کند در حیاط و ما هم درحالیکه آش را با لذت هورت میکشیم چشممان به هندوانههای توی حوض آبی باشد که تپل و سبز لم دادهاند در میانه آب و کیف کنیم از این همه محبت بیدریغ در فضا. شاید برای همین حس آشنا و دوست داشتنی باشد که در سالهای گذشته تعداد زیادی از خانهها و عمارتهای قدیمی جایی شدهاند برای دورهمیهای خانوادگی. افراد زیادی به این فکر افتادهاند که این خانهها را تبدیل به رستوران، کافه و چایخانه کنند تا مردم برای لختی به دوران صمیمی قبل از مدرنیته بازگردند؛ به دورانی که انگار زمان هیچگاه حرکت نمیکرد و همیشه وقت برای انجام همه کاری داشتی و همین میشد که ساعتها حاضر بودی در مطبخ خانهها غذا بپزی و دقایق بیشتری را صرف خوردن غذای لذیذت کنی. به بهانه همین تصاویر زیبا، تصمیم گرفتیم سری به این عمارتهای قدیمی پایتخت بزنیم که حالا تبدیل به جایی شدهاند برای کشدارکردن زمان و اندیشیدن به اینکه همیشه وقت برای انجام همه کاری داریم و این لذت را همراه با چای هل و دارچین مزمزه کنیم.
غذا به علاوه سفر به دوران قاجار
خانه مقدم یکی از قدیمیترین و عاشقترین خانههای تهران است؛ خانه زوجی دلداده و هنرمند. عمارت بزرگ و زیبایی دارد و حیاطی مصفا. به خیابان امامخمینی(ره) که بروید از هرکسی سراغ خانه را بگیرید نشانتان میدهد. از در که وارد شوید هم عمارت پیداست و البته چند بنای زیبای دیگر؛ مثلا آن حوضخانه زیبا که در و دیوارش پر است از تکههای سنگ و کاشی قدیمی که محسن مقدم از روی علاقهاش به باستانشناسی و کاشی و سنگ این کلکسیون زیبا را بهجا گذاشته است. عمارت اصلی هم پر از است از تابلوهای نقاشی بهجا مانده از این خانواده. انتهای حیاط، عمارت دواری میبینید که آقای محسنخان ساخته است برای همسر اهل ادبش؛ این عمارت دوار حالا کلکسیونی شده است از انواع صدفهای دریایی. اما بخشی از این خانه حالا تبدیل به یک کافه دلنشین شده است. چهکسی بدش میآید در این خانه زیبا و مسحورکننده دقیقهای بنشیند و چایی بنوشد یا میرزاقاسمی بخورد با سیرداغ فراوان و حظ لحظه را ببرد. گذرتان هم اگر به خیابان امام خمینی(ره) نمیافتد حتما عصر یا صبحی را خالی کنید برای رفتن به این خانه؛ نهتنها پشیمان نمیشوید که هرگز فراموش نخواهید کرد که روزی در یک خیابان شلوغ پر از ماشین یکباره دری کوچک و چوبی بهرویتان باز شد و انگار به جایی و زمانه دیگری سفر کردید.
یک فنجان چای زیر سقف خرپایی
از نجاتاللهی که وارد فلاحپور شوید، همان ابتدای خیابان، در سمت چپ، هیبت یک عمارت آجری دوطبقه زیبا توجه شما را بهخودش جلب میکند؛ جایی که این روزها یک کافهرستوران در آن برپاست و میتواند میزبان شما باشد؛ خانهای با سقف شیروانی و پنجرهای دلباز با گلهای رنگارنگ پشت پنجره. این عمارت زیبا با مهارت خاصی بازسازی شده است. وارد که میشوید با فضایی دلنشین که تلفیقی از فضای مدرن و سنتی است مواجه خواهید شد. حیاط این عمارت از دیدنیترین و مهربانترین حیاطهای خانههای قدیمی است. کف آجرفرش، صندلیهای چوبی و بخشی مسقف با گیاهانی رونده، صمیمیت این حیاط را بیشتر کردهاند. از همه مهمتر نمای عمارت است که با نشستن در حیاط در برابر چشمهای شما دلبری میکند. اما اگر نشستن در فضای عمارت را ترجیح دهید، طبقه بالای عمارت جای مناسبی است؛ بهویژه با آن سقفی که نمونه اصیلی از سقفهای ایرانی است؛ سقفی برپاشده به شیوه خرپا. در اینجا تیرهای چوبیای که به شکل خیمه روی هم سوار شدهاند پیداست. شاید باورتان نشود که این چوبها بیشتر از ۲۰۰سال عمر خواهند کرد و موریانه هرگز از نزدیکی این چوبها که با روشی سنتی اما ماهرانه برای کوبیدن این سقف آماده شدهاند، رد نخواهد شد.
رستورانی در تنها کوچه قرینه تهران
نام کوچه لولاگر احتمالا به گوش شما خورده؛ تنها کوچهای در تهران که به شکل قرینه ساخته شده است و البته پیتزا داوود که قدیمیترین پیتزایی تهران است هم در انتهای این کوچه قرار دارد. داستان این کوچه بسیار شنیدنی و جذاب است؛ کوچهای که اندکی تغییرات از روی بیسلیقگی داشته اما هنوز هم شباهت هر دو سمت کوچه با آن دو بنای مدور ابتدایش کاملا پیداست. ماجرا از این قرار است که دو برادر در قدیم بودهاند با نام فامیلی لولاگر. یکی از این برادرها به خارج از کشور سفر میکند و درآمدش را برای اندوختهشدن به ایران و نزد برادرش میفرستد. او برای اینکه کمال امانتداری را رعایت کند هرچه برای خودش در این کوچه ساخته، بعینه در سمت دیگر برای برادرش ساخته است. این میشود که تنها کوچه قرینه تهران برپایه سنت و اخلاق زیبای امانتداری ساخته میشود. هرچند بعدها این دو برادر بخشی از املاک را میفروشند و دخل و تصرفی در نمای 2سمت کوچه میشود. حالا عدهای خوشذوق پیدا شدهاند و در یکی از این عمارتها رستورانی زیبا ساختهاند، آنهم با حداقل تغییرات در ظاهر. آنها برای حفظ دیوارهای آجری تنها تیغههای نازک را برای بازترکردن فضا برداشتهاند و البته لابهلای آجرها را از نو بندکشی کردهاند. هرجا هم در چوبی قابل استفادهای بوده، نگهش داشتهاند. البته این رستوران یک گالری هم برای نمایش آثار هنری دارد. اگر به نوفللوشاتو بروید، نرسیده به سفارت فرانسه، این کوچه زیبا را خواهید دید.
نوشیدن چای در عمارت قصاب لرستان
باغ موزه هنرهای ایرانی یکی از زیباترین عمارتهای تهران است. بهار و تابستان و پاییز و زمستانش یکجور زیبا و دلرباست. قدم زدن زیر درختان قدیمی این باغ که از میانشان جویباری روان رد میشود، از دلانگیزترین کارهاست. عمارت میان این باغ هم با آن اورسیهای بزرگ و زیبایش بسیار تماشایی است؛ عمارتی که حالا یک گالری پرنور و زیباست برای نمایش آثار هنری و البته بیرون از آن و در سایهسار درختانش یک کافه زیبا هم انتظار مهمانان این باغ را میکشد. اما همچنان که از زیبایی این باغ لذت میبرید اگر به تاریخچه این خانه پر از لطافت فکر کنید، دلتان میلرزد؛ خانهای که متعلق به یکی از سرداران دوران رضاخان است به نام سردار احمدی که در قساوت لنگه نداشته است و وقتی برای سرکوب شورشیان لرستان میرود چنان میکند که نام او برای همیشه در تاریخ با عنوان قصاب لرستان ثبت میشود؛ عمارتی چنان باصفا و لطیف سفارش شده و ساخته کسی است که دلی سیاه و شیطانی داشته است. اما حالا بخش سردار احمدی فراموش شده و آنچه بهجا مانده عمارتی دلفریب است در محله باغفردوس تجریش. حتما قدم زدن در این باغ را با طعم چای ایرانی از خودتان دریغ نکنید. دنیا با وجود همه تلخیهایش هنوز میتواند جای خوبی برای زندگی باشد و این را در خانه قصاب لرستان بیشتر از جاهای دیگر میتوان فهمید.
نان و نمکی در خانه بانوی قجری
آدرس امروزیاش را بخواهید میشود، خیابان امیرکبیر، خیابان جاویدی، خانه نان و نمک فخرالملوک، اما اصلش میشود محله قدیمی عودلاجان (اودلاجان) و کوچه میرزامحمود وزیر؛ خانهای متعلق به فخرالملوک از نوادگان میرزا عیسای وزیر؛ خانهای اشرافی با گچبریها و آینهکاریهای زیبا. شاهنشین این عمارت قبل از بازسازی، 3 اورسی داشته است که با درهای چوبی جایگزین شدهاند و حالا هم بعد از اینکه تبدیل به رستوران شد، درها شیشهای شدهاند. اما بهارخواب زیبا و حیاط، شاهنشین و مهتابیاش و البته اتاق آیینه زیبایش بهکمال، رنگ و بوی خانه خانم قجری را حفظ کرده است؛ خانهای که به گفته کارشناسان یک معماری کاملا زنانه دارد؛ یعنی چیزی فراتر از داشتن اندرونی. دیوارهای دور تا دور ساختمان، همه کنگرهدار هستند و از بیرون هیچ دیدی به درون وجود ندارد، چراکه اعضای خانواده فخرالملوک بسیار مذهبی بودند و البته معماری قدیم ما تا جایی که میشده این محصور شدن را رعایت میکرده. نام خانه را هم نان و نمک گذاشتهاند به حرمت دست و دلبازی و مهربانی خانم خانه که نامش روی این عمارت مانده است. اگر شبی مهتابی به این عمارت بروید از تماشای ماه و آسمان تهران لذت میبرید؛ تماشای آسمان در قدیمیترین محله تهران که عودلاجان (اودلاجان) نام دارد و «او» همان آب است و اودلاجان یعنی مرکز پخش آب. این محله در گذشته سطحی بالاتر از دیگر محلهها داشت و آب قنات از اینجا تقسیم میشد و تا سنگلج و میدان اعدام و مناطق دیگر میرفت.
نوش جان در نگارستان فریبا
کجا دلبرتر از باغ نگارستان؟ یکی از قدیمیترین باغهای تاریخی تهران که وقت بازسازی و کندوکاوش چنان کندههای تنومندی از زیر خاک پیدا کردند که مانند اثر تجمسی برای تماشا در حیاط باغ گذاشته شد؛ باغ قاجاری که در گذشته بخش بزرگی از محدوده بهارستان را در بر میگرفته است. نگارستان به دستور فتحعلی شاه قاجار ساخته شد و هم ارزش معماری بالایی دارد و هم تاریخی و هنری و بهدلیل قرار گرفتن در دل تهران قدیم جای مناسبی شده است برای نمایش آثار هنری. البته بعد از قدمزدن در بافت قدیمی این باغ میتوان به کافهاش رفت و از کنار حوض بزرگ و آبیاش گذشت و روی صندلیهای لهستانیاش نشست و غذا یا نوشیدنی باب دل را نوش جان کرد. این عمارت به قدری مهم و زیباست که یکی از جاذبههای گردشگری و از جاهای دیدنی تهران محسوب میشود؛ سرسبز با معماری چشمگیر و قدمت تاریخی که هم گردشگر ایرانی را بهخود میخواند و هم البته خارجی را و جزو گزینههای گردشی تورهای خارجی قرار دارد. اگر بخواهید بیشتر از تاریخچه این باغ بدانید، باید بگوییم این باغ همانجایی است که قائممقام فراهانی در حوضخانهاش خفه شد. از این نکته که بگذریم علت نامگذاری این مجموعه به باغ نگارستان بهدلیل وجود نقاشیهای متعدد از فتحعلیشاه و همراهان او در ساختمانهای مختلف بوده است. اگرچه امروز اثری از بناهای آن قصر برجای نمانده است اما هنوز به این نام شهره است.
کافهای در یک زندان قدیمی
نام زندان قصر از دوره پهلوی تا همین یک دهه پیش چندان شنیدنی نبود. زندانی بود که در یک بنای قدیمی قاجار ساخته بودند و 2قنات با آب گوارا هم از کنارش عبور میکرد. در دورانی که قناتها آب تهران را تأمین میکردند، از معدود نقاط شهر بود که آب گوارای قنات داشت و به همین دلیل هرکسی به زندان میرفت میتوانست برخلاف خانه خودش آب خوش و خنکی بخورد. اصطلاح آبخنکخوردن هم از همین زندان بیرون آمد، همینطور اصطلاح زیر هشت رفتن، چون در ورودی این زندان یک فضای هشتی است که زیرش اتاقی تاریک برای بازجویی قرار داشت. درست است که این فضای هشتی برای زیرهشت بردن و نسقکشی کاربرد داشت اما حالا که کل زندان قصر باغموزه شده، جایی است تماشایی که از دیدن آجرنمای بسیار زیبای این هشتی لذت میبرید. معماری این زندان را نیکلای مارکوف معروف برعهده داشته است. او از معماران معروف تهران بود که بهخوبی پایه تلفیق معماری ایرانی را با معماری غربی بنا نهاد. زحمات او باعث شد که حالا شاهد عمارتهای زیبایی در تهران باشیم. مارکوف این زندان را بسیار اجتماعی و انسانی ساخته است برای زندانیانی که قرار بود مدتی را برای تادیب در آنجا سرکنند؛ بندهای بزرگ و زورخانه و حمامی که بقایای تونش همچنان در حیاط قابل مشاهده است. حالا بخشی از بندها همچنان دست نخورده ماندهاند تا با تندیس مشهورترین زندانیان دوره پهلوی آشنا شویم. بخشی از دیگر بندها هم تبدیل به یک گالری با فضایی باز شدهاند برای نمایش آثار هنری. اما از اینها که بگذریم کنار ورودی زندان یا این باغموزه یک نمایشگاه دائمی از اتومبیلهای قدیمی هست. پشت این نمایشگاه کافهای در بنای تاریخی با همان فضای قدیمی و سنتی آماده پذیرایی از تماشاکنندگان این قصر است؛ قصری که برخلاف نام پرطمطراقش در گذشته جایی نازیبا و خوفآور بود.
عمارت گوجه فرنگی
حسینعلیخان معیرالممالک کاری کرده است، کارستان. کمی که به انتهای خیابان ولیعصر در شمال تهران نزدیک میشوید، آن دلبر سپید دوطبقه را خواهید دید. تازه وقتی میرسید به آن، جوی آبی روان با کاشیهای آبی، اشتیاقتان را برای داخل شدن چند برابر میکند. این عمارت به سبک عمارتهای ییلاقی ساخته شده و میگویند در ابتدای احداث حوضی داشته هفتطبقه که دل از ناصرالدینشاه میبرده است. شاه قاجار در تابستان چندباری به این عمارت میآمده و در باغ اتراق میکرده و کبابی به نیش میکشیده است. جالب اینکه گوجهفرنگی که به سبب فرنگی بودنش نجس محسوب میشده برای نخستین بار در این عمارت توسط یکی از درباریان پخته و سسی میشود کنار کباب و از نجسی بیرون میآید. نمای زیبای این عمارت را هرچه تماشا کنی کم است؛ عمارتی که مشرف به تهران بوده و حتی زمانی که تپههای امانیه کمی جلوی چشم را میگرفتند به دستور همین معیرالممالک کمی سر تپهها کوتاه میشود تا وقتی در ایوان این عمارت مینشینند تهران را زیر پای خودشان ببینند. جذاب و تاریخی و خیالانگیز نیست؟ حالا این عمارت تبدیل به باغموزه سینما شده و تاریخ سینما از ابتدایی که دوربین عکاسی به تهران آمده در آن ثبت شده تا همین حالا. این عمارت 2سالن سینما هم دارد که یکیشان در حوضخانه زیبای عمارت برپا شده است. این حوضخانه یکی از بینظیرترین سقفهای پوشیده از مقرنس را در تهران دارد. حالا در جوار این عمارت زیبا، کافه و رستورانی هم هست که غذاخوردن در آن خالی از لطف نیست؛ در عمارتی که روزهای زیادی ناصرالدینشاه در کنار حوضهای مطبقش با فوارههای زیبا کباب خورده و با پشت دست سبیلهای پرپشتش را پاک کرده و بعد قلیان پشت قلیان دود کرده است.