• دو شنبه 17 اردیبهشت 1403
  • الإثْنَيْن 27 شوال 1445
  • 2024 May 06
پنج شنبه 5 بهمن 1396
کد مطلب : 5235
+
-

پماد تبخال

سلامت
پماد تبخال

دست به‌کار شد تا برای شب شام درست کند. خیلی اشتها نداشت اما دوست داشت خودش را سرگرم کند. بی‌هدف یک پیاز درشت را پوست کند و شروع کرد به خرد کردنش. نگینی‌های پیاز ته قابلمه را پر کرده بود که به فکرش رسید کمی گوشت چرخ کرده هم از فریزر بیرون بیاورد. تکه یخ زده گوشت در پلاستیک فریز را گرفت زیر شیر آب داغ که کمی یخش باز شود. پیازها را با روغن تفت داد و هنوز طلایی نشده بودند که قرمزی گوشت را همسایه‌شان کرد. کابینت را باز کرد تا ادویه و نمک را پیدا کند.جلوی کابینت یک بسته چسب زخم بود که افتاد کف آشپزخانه. از همان‌هایی که عکس پسرکی را روی‌شان دارند با انگشت شست بزرگ. چسب را جابه‌جا کرد و فلفل و زردچوبه و نمک را ریخت توی قابلمه تا جان گوشت‌ها طعم بگیرد.

می‌خواست از یخچال قوطی رب را هم پیدا کند که پماد تبخال نصفه کاره به چشمش آمد. لعنت به تبخال و لعنت به استرس. بزرگ‌ترین مصرف‌کننده همه  ادوار تولید پماد تبخال تا حالا بود. پماد را آورد بیرون و انداخت توی سطل آشغال. ریختش را نمی‌خواست ببیند.رب را حواله قابلمه کرد و منتظر نشست روی صندلی ناهارخوری. غذایش کم کم حاضر می‌شد و او تلاش می‌کرد تا خودش را با اشتها نشان دهد. غذا حاضر بود ولی دلش خواست روی زمین سفره پهن کند و روی این ناهارخوری پر از خاطره دیگر لقمه‌ای در دهانش نگذارد.سفره پارچه‌ای را که باز کرد دوباره حالش خراب شد. لبش داغ شد و تبخال برای رخ‌نمایی بی‌تابی می‌کرد. اعصابش خرد شد و دوباره همه‌‌چیز برگشت به دوران بد لابد. سفره را که پهن کرده بود لکه مربا را دیده بود. یاد آن صبحی افتاد که سر صبحانه جر و بحث کرده بودند و لقمه کره مربایش از روی نان سریده بود و سفره را نوچ کرده بود. پماد تبخال ته سطل گم شده بود...

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :