• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
پنج شنبه 9 اسفند 1397
کد مطلب : 49391
+
-

کِلک

کِلک

یادم می‌آید که تنها واکنش چشمگیر هیاهوها و سکوت‌های مرگبار در ذهن مادرم، سگرمه‌های درهم بود که ناگاه خطوط چهره‌اش را به‌هم می‌ریخت و بعد هم به‌طرزی ناگهانی ناپدید می‌شد. او همچنان هر بامداد در آشپزخانه‌اش می‌نشست و از پشت میز چوبی پر از خط و خطوط به حیاط نگاه می‌کرد. این میز را در 1959 بلافاصله پس از آمدن به نیویورک از فروشگاه خیریه خریده بود و هیچ‌وقت نتوانسته بود از آن دل بکند گرچه تقریبا بقیه اشیای دیگری را که یادآور دوران افلاس، مشقت و افسون بود، دور انداخته بود.

سوزان سانتاک در جدال با مرگ، دیوید ریف، ترجمه: فرزانه قوجلو، صفحه67
 

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :
کِلک
کِلک
کِلک