• چهار شنبه 12 اردیبهشت 1403
  • الأرْبِعَاء 22 شوال 1445
  • 2024 May 01
شنبه 27 بهمن 1397
کد مطلب : 47888
+
-

درزی نیز در کوزه افتاد

قصه‌های کهن
درزی نیز در کوزه افتاد

به شهر مرو درزی‌ای [ خیاطی]  بود، بر در دروازه گورستان دکان داشت و کوزه‌ای در میخی آویخته بود و هوس آنش داشتی که هر جنازه‌ای که از آن شهر بیرون بردندی، وی سنگی اندر آن کوزه افکندی و هر ماهی حساب آن سنگ‌ها بکردی که چند کس را بردند، و باز کوزه تهی کردی و سنگ همی درافکندی تا ماهی دیگر.
تا روزگار برآمد. از قضا، درزی بمرد. مردی به طلب درزی آمد، و خبر مرگ درزی نداشت.
در دکانش بسته بود. همسایه‌ها را پرسید که «این درزی کجاست که حاضر نیست؟»
همسایه گفت: «درزی نیز در کوزه افتاد.»‌

قابوسنامه- عنصرالمعالی کیکاوس‌بن اسکندر

این خبر را به اشتراک بگذارید