• یکشنبه 16 اردیبهشت 1403
  • الأحَد 26 شوال 1445
  • 2024 May 05
سه شنبه 18 دی 1397
کد مطلب : 43928
+
-

ابراهیم ادهم

قصه‌های کهن
ابراهیم ادهم


«سهل بن ابراهیم» گوید: با ابراهیم ادهم سفر کردم. من بیمار شدم و او آنچه داشت فروخت و بر من نفقه کرد.
آرزویی از وی خواستم؛ خری داشت، فروخت و بر من نفقه کرد. چون بهتر شدم،

گفتم: «خر کجاست؟»
گفت: «فروختم.»
گفتم: «بر کجا بنشینم؟»
گفت: «یا برادر، بر گردن من بنشین.»
سه منزل، مرا به گردن نهاد و ببرد.

تذکرة‌الاولیاء – عطار نیشابوری

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :