ایران سرزمین ماست
مسعود پویا، روزنامه نگار
گرما حس و حالی که فقدانش در «غریبه و مه»، «کلاغ»، «چریکه تارا» و «شاید وقتی دیگر» ( با تمام استادی و فنسالاری استاد در این فیلمها) مشهود است، در « باشو غریبه کوچک» حضوری مسلط دارد. هرچند به لحاظ تماتیک باشو غریبه کوچک کاملا در امتداد دیگر آثار سازندهاش قرار میگیرد و مایه محبوب بیضایی (حضور غریبهای در میان جمع) در اینجا هم نمودی مشخص دارد. غریبهای که از سوی جمع معمولا درک نمیشود، در باشو... در نهایت به تفاهم با دیگران میرسد. آن تلخی و ناامیدی و شکست دیگر غریبههای فیلمهای بیضایی، در اینجا با مهری که دیگر کاراکترها نثار باشو میکنند، تلطیف شده. شاید به این دلیل که این فیلمی است که با مهر ساخته شده. بیضایی در باشو... از نمایش احساسات پرهیز نکرده و به شکلی ماهرانه موفق شده بدون درغلتیدن به احساساتگرایی افراطی، فیلمی پراحساس بسازد. بسیاری از سکانسهای فیلم با هنر بیضایی و استادیاش در کارگردانی، از تبدیل شدن به صحنههای باسمهای و شعاری نجات پیدا کردهاند؛ مثل سکانسی که بچههای روستا باشو (عدنان عفراویان) را به ریشخند میگیرند و کتکش میزنند. بعد نایی (سوسن تسلیمی) از راه میرسد و با بچهها دعوا میکند. بیضایی قطع میکند به تصویری از باشو که سینهخیز به سمت پارهسنگی میرود و آن را در مشت میگیرد، دوربین با یک حرکت افقی هوشمندانه، روی کتابی که برزمین افتاده تاکید میکند. باشو کتاب را که فارسی اول دبستان است برمیدارد و شروع به خواندن میکند: «ایران سرزمین ماست. ما همه از یک آب و خاک هستیم. ما فرزندان ایران هستیم». حالا بچههایی که چند لحظه قبل باشو را مسخره میکردند، به تحسین دورش را میگیرند. با یک کارگردانی متوسط، خروجی این صحنه چیزی جز شعارهای گلدرشت نمیتوانست باشد و با هنر بیضایی، این سکانس به شکلی زیبا، حسی از وحدت ملی را بازتاب میدهد. خیلیها اولین بار باشو... را از تلویزیون دیدند و شیفتهاش شدند. پخش فیلم بیضایی در برنامه هنر هفتم (که معمولا فیلمهای کلاسیک خارجی را به نمایش میگذاشت)، با صحبتهای دکتر هوشنگ کاوسی علیه فیلم جنجالی شد. نواختن ساز مخالف درباره دلپذیرترین فیلم بیضایی، باعث شد که دکتر کاوسی حتی از روزهای اکران «قیصر» هم بیشتر احساس تنهایی و تکافتادگی کند.